
(بیوگرافی)
مولانا محمود بن امیراحمد _ مشهور به: (نظام قاری یزدی) _ شاعر سدهی نهم هجری است. وی یکی از شاعرانی است که در بین انواع و اقسام نوپردازیهای عامیانه، خام و ناموفق قرن نهم، موفق مینماید و امروزه شعرش را بر اساس موازین نقد ادبی غربی «پارودی» (Parody) مینامند.
نظام شاعری است که از قلم و شناخت ادیبان و پژوهشگران ادبیات دور مانده و در صفحات پرشمار تاریخ ادبیات، تنها در چند سطر از او سخن گفته شده است و در چند قرنی که از مرگ این شاعر مبتکر و مبدع نیمهی دوم قرن نهم گذشته، تنها سطور اندکی از کتابها دربارهی اوست و آنچه هم نوشته شده، کمتر شناختی از شعر او ارایه میدهد.
نظام قاری به عنوان شاعری عوام، دستمایههای سنت را به اشعاری لطیفه مانند تبدیل کرده است. وی به نوعی گزارشگر اوضاع بَد اجتماعی است و شاید به تعبیری دیگر شاعری است که درد عوام را گفته است.
او در دیوانش به پوشاک مردم زمان خود پرداخته است. دیوان البسهی وی گذشته از قطعات پراکنده مشتمل است بر منظومهی اسرار ابریشم، جنگ نامه، مخیطنامه و رسالهی آرایش نامه و رسالهی تعریفات و رسالهی صد وعظ و نامهی پشم با ابریشم.
«پارودی» یا نقیضههای نظام قاری، که به استقبال شعرای متقدم از قبیل: سعدی، مولانا، حافط و... نوعی انقلاب در شعرعرفانی به حساب میآید. او با هوشیاری به دگرگون کردن زبان عرفانی و درهم ریزی ساختار نوین زبان اجتماعی پرداخته است.
دیوان نظام قاری، در سال ۱۳۰۳–۱۳۰۴ از سوی میرزا حبیب اصفهانی در استانبول به چاپ رسید و در ۱۳۵۹ (خورشیدی) در تهران بازچاپ شد این دیوان از اهمیت بسیار بالایی برخوردار بوده و از لحاظ موضوعی در ادبیات فارسی بینظیر است.
آثار :
۱. کلیات نظام قاری
۲. دیوان البسه
نطام در «دیوان البسه» خود و آثارش را اینگونه معرفی کرده است:
«چنین گوید نساج این جامهی رنگین و خیاط این خلعت با تمکین از لباس رعونت عاری، محمود بن امیر احمد المدعو نظام قاری... بنابراین مقدمات دیوانی مشتمل بر قصاید، غزلیات، مقطعات، رباعیات، فردیات و رسایل در این لباس قلمی گردید. مأمول که بر قد قبول همه این جامه به اندام آید...» بهجز این، وی در چند رسالهی منثور دیگر نیز خود را با همین عنوان معرفی کرده است.
وفات :
تاریخ تولدش نامشخص است؛ اما با توجه به دورهی حیات شاعرانی که نظام قاری اشعارشان را «پارودی» کرده، میتوان استنباط کرد که سال مرگش حدود سال 893 هجری است.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
حافط میفرماید:
رونق عهد شباب است دگر بستان را
میرسد مژدهی گل بلبل خوش الحان را
پاسخ نظام:
رونق حسن بهاری است دگر کتّان را
گرم بازار ز شمسی شده تابستان را
آن که دستار طلا دوز عَلم گردانید
کرد چون ریشه پریشان من سرگردان را
تا نهالی و لحافت نبوَد چندین دست
در وثاقت شب سرما منشان مهمان را
ای تکلتو به کفلپوش چو روزی برسی
خدمات جل خرسک برسان ایشان را
گر چنین جلوه کند آستی جامه صوف
خاکروب درِ خیاط کنم دامان را
(قاری) آن کورخ کمخای گلستان بیند
التفاتی ننماید چمن بستان را
عجبی نیست ز دارایی عدل سلطان
ماهتاب ار کند از رفق رفو کتان را
«نظام قاری یزدی»