آندم که خلوت دل شد آشنای صبرت
(روح صلابت)
آندم که خلوت دل شد آشنای صبرت
الفت گرفته جانم با ماجرای صبرت
در کوچه سار دلها هرگه که ره سپاری
آفاق نور ریزد از ردپای صبرت
در امتداد ظلمت انوار تابناکی
گل کرد چشم عالم از روشنای صبرت
در حنجر قبیله فریاد بی سکونی
هم با کلام نغزت هم با صلای صبرت
در چشم روزگاران صبر تو جلوه کرده
ما را توان نباشد بر یک هجای صبرت
الحق که زینبی تو فرزند حیدر ی تو
روح صلابتی تو چون مقتدای صبرت
بر فرق آفرینش نام تو میدرخشد
خلوتنشین عرشی با کیمیای صبرت
آیینهی فراقی تفسیر درد و داغی
(کوشا) چه میتوان گفت از کربلای صبرت
"سید محمد صالحی کوشا"
+ نوشته شده در شنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۳ ساعت 22:2 توسط شمس (ساقی)
|
به نـام خــــداونـد شعـــر و ادب