آنان که دم ز دولت فقر و فنا زنند
(دولت فقر)
آنان که دم ز دولت فقر و فنا زنند
بر پادشاهی دوجهان پشت پا زنند
مستان یار کوس انالباقی آشکار
منصور وار بر سر دار فنا زنند
با پای سیر، وادی هستی کنند طی
با دستِ دل درِ حرم کبریا زنند
با برق عشق خرمن تن را کنند خوار
با تیغ کار، گردن کبر و ریا زنند
قومی که دم زنند ز توحید ذات عشق
قول الست را به حقیقت بلیٰ زنند
بنشستهاند در پس زانوی انزوا
بر روی ران و پای به پشت هویٰ زنند
مگشای در به صحبت بیگانگان عشق
کروبیان غیب درِ آشنا زنند
این موسیان رسته ز مصر هوای نفس
فرعون را به فرق ضلالت، عصا زنند
عیسیصفت لوای ولایت به ملک ارض
کوس شهود، بر ملکوت سما زنند
هم سیر احمدند که توحید را به عرش
از امر استقم، قدم استوا زنند
بر قلب حیدرند که شیطان خویش را
گردن به دست بازوی خیبرگشا زنند
خواهند اگر به بار حقیقت نهند پای
اهل طریق دست به دامان ما زنند
بر دامن تجرد تا کی زنند دست
دلبستگان که پای به خون خدا زنند
واماندگان ز قید ضلالت رهند اگر
دست طلب به دامن سیر (صفا) زنند
گر بگذرند اهل طریقت به کوی فقر
ما را به دست دل درِ دولتسرا زنند.
"صفای اصفهانی"
به نـام خــــداونـد شعـــر و ادب