(انجمن راز)

مرغی که به کوی تو ز پرواز نشیند
از جور تو هر چند رمد ، باز نشیند

شد یار و درآمد ز درم غیر و روا نیست
جغد آید و در منزل شهباز نشیند

مرغ دل ما از قفس سینه پریده‌است
تا بر لب بام که ز پرواز نشیند

دیرند اسیران تو ناکام به دامت
رحم است به صیدی که ز آغاز نشیند

شد شمع بسی کشته و آتشکده خاموش
کی آتش ما سوختگان باز نشیند

تا چند (طبیب) از غم بیگانه پریشان
وقت است که در انجمن راز نشیند .

«طبیب اصفهانی»