با من چه کرده‌ای تو که با دیگران کنی؟!

(تیر غم)

غم نیست گر تو هم هوس این و آن کنی
با من چه کرده‌ای تو که با دیگران کنی؟!

ای گل که دل به صحبت هر خار و خس دهی
از نیش خنده خون به دل باغبان کنی

گویند روزگار تو با دیگران خوش است
تنها به ما چو می‌گذری سر گران کنی

باور نیایدم که تو نا آشنا پرست
تنها مرا به تیر غم خود نشان کنی

هر گز نکرده‌ای تو ستمگر به کس وفا
تا با من شکسته دل خسته جان کنی

جز خونِ دل به ساغر (دهقان) چه کرده‌ای
تا در پیاله‌ی دگران هم، از آن کنی.

"دکتر ایرج دهقان"

عمری دلم به سینه خروشید و ناله کرد

(گلزار آرزو)

عمری دلم به سینه خروشید و ناله کرد
در حسرت شکفتن گلزار آرزو
هر سو امید رفت و تهی دست بازگشت
آویخت تا نگاه من آخر به چشم او

در آن سکوت مبهم و شیرین نگاه او
لغزید روی توده ی خاکستر امید
یعنی از آن نگه که فرستادمش ز دور
او آنچه مانده بود از آن عشق مرده ، دید

گفتم به دل که گلبن امّید من شکفت
وین است آنکه بود تو را عمری آرزو
غافل که باز از پس یک عمر سوز و ساز
اینک همان حکایت سنگ است با سبو

عمری درون سینه دلم نغمه ساز کرد
تنها و دردمند و کس‌اش همنوا نبود
مرغ بهشت بود و یکی همزبان نداشت
گوش کسی به نغمه ی او آشنا نبود

"دکتر ایرج دهقان"

ره برگشت ما ، دیری ست بسته ست

(بهار آرزو)

خبر داری درین خاموشی سرد
چه طوفانی، چه غوغایی نهفته ست
خبر داری درین یک قطره ی اشک
به چشم من چه دریایی نهفته ست؟

زبانم گر چه راز دل نمی‌گفت
نگاهم با تو گرم گفت و گو بود
مرا ای همچو عمر رفته از دست!
گل رویت ، بهار آرزو بود

چو دانستی که بخت از من رمیده ست
تو هم ای جان شیرین! رو نهفتی
نگفتی از من بیدل چه دیدی
نگفتی جان شیرینم ! نگفتی!

امید من! نمی‌خواهی بدانی
که پل‌ها در قفای ما شکسته ست
رهی گر هست ، پیش روست ، زیرا
ره برگشت ما ، دیری ست بسته ست

"دکتر ایرج دهقان"

بوی غم و درد خیزد ، امشب ز بام و در من

(کیفر من)

بوی غم و درد خیزد ، امشب ز بام و در من
طوفان اندوه ریزد ، باران غم بر سر من

اکنون درین شام تاری ، از گونه ی من به یاری
کس زنگ انده نشوید ، جز اشک چشم تر من

شام غمم را سحر نیست ، آه دلم را اثر نیست
او را ز حالم خبر نیست ، ای واژگون اختر من

من کیستم ؟ دردمندی ، افسرده‌ای ، پای‌بندی
آری ز شاخ محبت ، این بود بار و بر من

افسونگری، خوب چهری، سنگین دلی، سست مهری
زهر غم و نامرادی ، سر داده در ساغر من

با دلبری ها که کردی ، افسونگری ها که کردی
دل بردی از من بیغما ، ای عشق غارتگر من

از هر که جز تو گسستم ، عهد دو عالم شکستم
یکباره دل بر تو بستم ، عشق تو شد رهبر من

تا شد دل من سرانجام ، با آن‌همه توسنی رام
آتش زدی بر من خام ، رفتی به قهر از بر من

اکنون به پیش من ای یار ، خالی ست جای تو بسیار
دردی ست هجر تو دشوار ، بر این تن لاغر من

کو آن‌همه بیقراری ؟ کو آن‌همه آه و زاری ؟
کو آن‌همه عشق و یاری ؟ ای نازنین دلبر من!

از خود مرا طرد کردی ، جفت غم و درد کردی
از غم رخم زرد کردی ، خوش سوختی پیکر من

آه از جفای تو صیاد ، کاین‌سان مرا بردی از یاد
در خون کشیدی ز بیداد ، یکباره بال و پر من

هر چند در آتشم من ، با ناخوشی‌ها خوشم من
با من بکن هرچه خواهی ، این است اگر کیفر من

"دکتر ایرج دهقان"

از دل بی‌قرارم چه خواهی؟

(مایه ی ناز)

دیگر ای ، مایه ی شوربختی!
از دل بی‌قرارم چه خواهی ؟
کُشتی آن عشق دیرینه‌ام را
دیگر از حال زارم چه خواهی

گر چه هرگز زبان تو ای گل
نکته‌ای ز آنچه باید ، نگفته ست
لیک در چشم تو خوانده‌ام من
آنچه از من زبانت نهفته ست

من هم ای مایهٔ ناز ، دیری ست
با خیال تو دارم سر و کار
وه چه شب‌ها که تا بامدادان
مانده‌ام با خیال تو بیدار

گرچه آن شعله ی تند و سرکش
در دل سرد من ، گشته خاموش
لیک مشکل که یکباره گردد ،
خاطرات جوانی فراموش

در دل سرد غم پرور من
آتش عشق پیشین فسرده ست
آری اینک دل مرده ی من
مدفن آرزوهای مرده ست

نرگس چشم مست تو دانی
در دل من چرا جای دارند ؟
زآنکه روی مزار عزیزان
دیگران نیز گل می‌گذارند

"دکتر ایرج دهقان"

دگر ره مانده چشم حسرتم باز

(چشم حسرت)

به دنبال هیاهوی نگاهی
دگر ره مانده چشم حسرتم باز
نگاهی گرم و مستی بخش و مرموز
مرا هر لحظه می‌خواند به آواز

ولی دیری‌ست کاندر سینه ی من
همه امیدها بر باد رفته
اگر روزی دلی در آن تپیده ست
کنون دل مرده و از یاد رفته

نگاهی دلنواز و مستی آموز
زند هر دم به تار جان من چنگ
چه می‌گوید؟ خدایا ! آشنا نیست
به گوش جان من این طرفه آهنگ

چه رازی در نگاه او نهفته ست ؟
که گویی بسته جان من بدین راز
غمی مبهم زند در سینه ام موج
دگر ره مانده ، چشم حسرتم باز

"دکتر ایرج دهقان"

این بار دل نوید ظفر می‌دهد به من

(نوید سحر)

این بار دل نوید ظفر می‌دهد به من
کان گل ز عشق خویش خبر می‌دهد به من

تا فتنه ، روزگار نیاید به قصد دل
صد بوسه زآن لبِ چو شکر می‌دهد به من

غم نیست گر که در پی این یک دو روز وصل
عمری زمانه خون جگر می‌دهد به من

پیداست در نگاه تو ای مایه ی امید
رازی که ذوق و حال دگر می‌دهد به من

در کنج بی‌کسی پر و بالم شکسته بود
بار دگر هوای تو ، پر می‌دهد به من

گر سوختم چو شمع سراپا ، ازین خوشم
کاین سوختن نوید سحر می‌دهد به من

"دکتر ایرج دهقان"

سالی دگر به عشق تو ای سیمبر گذشت

(شوق وصال)

سالی دگر به عشق تو ای سیمبر گذشت
آری گذشت ولیک به خون جگر گذشت

یکدم به دامنم ننشستی چو اشک و عمر ،
در حسرت وفای تو با چشم تر گذشت

آن روزهای عشق ، که یادش بخیر باد
تا ما خبر شدیم چه خوش بی‌خبر گذشت

دامن‌کشان گذشتی و من بی‌خبر که دوست
چون عمر رفته ، باز نیاید اگر گذشت

امشب غم تو دارم و خوابم نمی‌برد
باری بیا که سیل سرشکم ز سر گذشت

شستم به آب دیده به شوق وصال تو
گر جز خیال روی تو ام از نظر گذشت

پابند من ، جوانی از دست رفته بود
شکر خدا که عمر جوانی دگر گذشت.

"دکتر ایرج دهقان"

دیدی که در دلش اثری از وفا نبود ؟

(بهانه بود)

دیدی که در دلش اثری از وفا نبود ؟
دیدی که کرد آنچه به عاشق روا نبود ؟

یا با منش نبود وفا ، یا که از ازل ،
او را به هیچ روی ، نصیب از وفا نبود

لیکن چه غم که یار وفا کرد یا نکرد
در درس عشق ، حرفی ازین ماجرا نبود

ما را بس است، این‌که ز یادش نمی‌بریم
دیگر چه غم که در غم ما بود یا نبود

صد نکته گفتمش به زبان نگه ولی ،
با من ، نگاه او ، نگه آشنا نبود

یک عمر داشتم گله از بخت و عاقبت
دیدم ز چشم یار که حکم قضا نبود

دی رفت و گفت در سر تو مهر دیگری ست
می‌خواست پا کشد ز من اینش بهانه بود

(دهقان) بگو به یاد غزل های شهریار :
«یاد آنکه جز به روی من‌اش دیده وا نبود»

"دکتر ایرج دهقان"

بیوگرافی و اشعار دکتر ایرج دهقان

https://uploadkon.ir/uploads/7f9e12_25دکتر-ایرج-دهقان.jpg

(بیوگرافی)

دکتر ایرج دهقان ـ به سال 1304 شمسی، در ملایر چشم به جهان گشود. دوره‌ی ابتدایی را نیز در همان شهر به پایان رسانید و برای گذراندن دوره‌ی دبیرستان به همدان رفت و پس از اخذ دیپلم به استخدام فرهنگ درآمد و به آموزگاری پرداخت و در زمان تدریس جهت ادامه‌ی تحصیل به دانشگاه رفت و دکترای خود را در زبان و ادبیات فارسی دریافت کرد.

او تا سال 1334 دبیر دبیرستان ها از جمله دارالفنون بود و در همان سال بنا به دعوت دولت آمریکا برای تدریس زبان و ادبیات فارسی بدان سرزمین رفت و هم اکنون هم در آمریکاست. از نخستین و معروفترین آثار وی می‌توان به غزلی با مطلع :

«شکست عهد من و گفت هرچه بود گذشت
به گریه گفتمش آری ولی چه زود گذشت»

اشاره کرد. این شعر توسط خواننده‌ی مشهور افغانستان احمد ظاهر نیز خوانده شده‌ است. همچنین شعری به نام «شیرین جان» یا به کردی «شیرین گیان» با صدای هایده از این شاعر خوانده شده‌ است. گل‌های وحشی (تهران، ۱۳۲۵) و یادبود (تهران، ۱۳۳۰) نمونه‌های دیگری از شعرهای وی هستند.

آثار :

پل‌های شکسته " مجموعه شعر "
دستور زبان فارسی.
انشاء و نگارش برای دبیرستان‌ها.
شعر فارسی در قرن نهم.
بهاریه‌ها.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

(هرچه بود گذشت)

شکست عهد من و گفت هرچه بود گذشت
به گریه گفتمش آری : ولی چه زود گذشت

بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید
بهار رفت و تو رفتیّ و هر چه بود گذشت

شبی به عمر ، گرم خوش گذشت آن شب بود
که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت

چه خاطرات خوشی در دلم به جای گذاشت
شبی که با تو مرا در کنار رود گذشت

گشود بس گره آن شب ز کار بسته ی ما
صبا چو از برِ آن زلف مشک سود گذشت

مراست عکس تو یادآور سفر ، آری
چسان توانم ازین طرفه یادبود گذشت

غمین مباش و میندیش ازین سفر که تو را
اگر چه بر دل نازک غمی فزود ، گذشت

"دکتر ایرج دهقان"