ابداع یا نوآوری در شعر :
ابداع در لغت یعنی: نوآوری که از ارزشمندترین فاکتورها در هر صنعت و هنریاست. بهویژه در شعر، البته اگر به زیبایی و فخامت آن بیفزاید.
همگی میدانیم که ظاهراً حضرت نیما یوشیج (ره) مبدع قالب شعر نو نامیده شده است. هرچند میگویند پیش از او نیز دیگر شاعرانی بودهاند که همین کار را که به تقلید شعر فرانسه است انجام داده بودند اما آنها یا جسارت، و یا مجال عرضهی آن را نداشتند تا نوآوریشان را به عنوان پیشرو و مبدع نشر دهند. اما نیما متوجه موضوع شد و زودتر دست بهکار انتشار کتابش (افسانه) شد؛ که در سال 1301 خورشیدی، با درهم شکستن قوانین و قواعد عروضی شعر کلاسیک، سبک جدیدی را به نام «شعر نو» ارائه داد. که گویا «مانیفست شعر نو» بود و در آن، دست به ساختارشکنی در شعر کلاسیک زد. الله اعلم بالصواب...
باید اذعان داشت که هیچگاه مبدع بودن دلیل بر توانمندبودن نیست زیرا همیشه افرادی که در هر حیطهای دست به ابداع زدهاند در حیطهی اصلی هنر خویش توانمند (قطب) نبودهاند. لذا در فکر ابداعات برآمدهاند تا بتوانند کاستی هایشان را جبران کنند که گاه دچار شکست نیز شده و گاه نسبتا موفق شدهاند.
مثلا نیما در ابتدا کلاسیکسُرا بود اما در حد یک شاعر متوسط که اگر دست به ابداع شعر نو نمیزد هیچ جایگاه چشمگیر و چنین شهرتی در تاریخ ادبیات نداشت زیرا همدورههای نیما بسیار از وی توانمندتر و شناختهشدهتر بودند و هستند.
شاملو نیز مانند نیما، کلاسیکسُرا بود اما نه آنقدر توانمند که بتواند در شعر کلاسیک مطرح شود.
بنابراین به شعر نیمایی گرایش یافت اما باز در بین همدوره هایش چشمگیر نشد و چون شاملو، تشنهی شهرت بود در زمینههای مختلف، اعم از شعر، نویسندگی، روزنامهنگاری، فیلمنامهنویسی، کارگردانی و حتی بازیگری و... تلاش کرد اما در هیچکدام در حد انتظار خود دیده و موفق نشد.
لذا به نیما وفادار نماند و به ابداع و نوشتن به اصطلاح «شعر سپید» پرداخت تا شاید بتواند نسبت به شاعران همعصر خود مطرحتر و بنام شود زیرا در آن زمان شاعران همعصر او در قالب قصیده، غزل و مثنوی و... به مراتب از شاملو قویتر بودند.
بر اساس نحقیقات، اصولا شاملو تشنهی دیدهشدن و بزرگی و حتی دچار خودشیفتگی بود که در زندگی نه چندان قابل قبولش ناهنجاریهای بسیاری بهچشم میخورد که به بارزترین آنها میتوان اشاره کرد.
باندبازی، سیاستزدگی و حزببازی و ازدواجهای ناموفق که با اندیشههای قبلی صورت گرفته بود اما عمدتاً نافرجام...
روحیهی لگامگسیخته و جنجالآفرین او باعث شد که حتی به مخاصمه با شاعران مطرح همروزگار خویش بپردازد. زیرا پس از ابداع شعر سپید علاقهمندانی پیدا کرد که دور و برش را گرفتند و همین امر موجب شد بر خویش غره شده و با تاخت و تاز و بیحرمتیها به بزرگان شعر کلاسیک متقدم و معاصر خودش حتی فردوسی بزرگ بپردازد. ضمن اینکه عدهای از پیروانش کسانی بودند که آبشخور و منافع خویش را در نوشتار سپید شاملو و تقلید از وی یافتند و عمدتاً در شعر کلاسیک یا ناآشنا بودند و یا نه چندان موفق!
اخوان ثالث نیز کلاسیکسُرایی بسیار توانمند بود البته بیشتر در قالب قصیده اما نتوانست در مقابل انقلاب نیما تحریک نشود و بهگونهای با رهایی از قید و بند عروضِ کلاسیک، ضمن توانمندی، از پیروان نیما شد و تا آخر عمر نیز به وی وفادار ماند.
دیگر شاعرانی نیز بودند که بنا بر روحیات جوانی و راحتطلبی و گاه تنوع به شعر نو گرایش یافتند اما بعضاً که در شعر کلاسیک، ذاتاً از قریحهی بالایی برخوردار بودند. باز به شعر کلاسیک روی آوردند و عطای نوسرایی را به لقایش بخشیدند. شاید فقط میخواستند توان خود را در عرصهی کوچکتر (شعر نو) نیز محک زده و توان خود را به رخ نوسرایان بکشند.
سهراب سپهری نیز نقاش و کلاسیکسُرایی بود ناشناخته و معمولی، اما با سرودن اشعار نیمایی و سپید، کمکم جایگاهی پیدا کرد هرچند میتوان گفت بیشترین معروفیت سپهری بعد از مرگش اتفاق افتاد و شاید موجب شد تا بازار ناشران کاسب مسلک را اشباع کند و چه نانها که از هنر نجیبانهی شعر و نقاشی او خوردند و او را بیش از پیش مشهور کردند.
هرچند وی شخصیتی بود با اندیشههای متفاوت اما در سختترین اوضاع برای خود مینوشت و نقاشی میکرد و در دوران تنگدستی، حتی در گمنامی، نقاشی هایش را برای امرار معاش میفروخت. با همهی احوال فعلا از چهرههای شاخص شعر آزاد میباشد و اندیشه و دیدگاه فلسفیاش مثالزدنی و قابل تمجید است. (روحش شاد)
شهرت موضوع عجیبیاست که خیلیها اسیر آن میشوند هرچند میتواند موقت باشد مانند خیلیها که در زمانهای دور بنابر موقعیتهای شغلی و ارتباط با رسانهها و دربار، چنان نام و نشانی بههم زدند که پرفروش ترین کتابهای زمانشان از آن ایشان بود و همین امر بر ایشان مشتبه شده بود که برترین شاعر معاصر هستند؛ اما پس از قریب ۳۰ سال دیگر شاید کمتر کسی باشد که ایشان را بشناسد. لذا هنر فاخر هنریاست که پس از قرنها از ارزش و صلابت آن کاسته نشود.
شعر کلاسیک پس از انقلاب پیوندی با شعر نیمایی یافت که عمدتاً فقط ساختار کلاسیک دارد اما در متن وامدار شعر نو است. هرچند بعضاً به دلایل گوناگون اعم از حذر اط مخففها و زبان ساده و...، ریتم و ضربآهنگ موسیقایی آن کمرنگ شد که بناچار با دکلماسیونی متفاوت در لباس شعر کلاسیک عرضه شد اما اکنون شاعران در ادامه خیلی پابکیبند به آن نیستند اما میتوان به نقطهی عطف آن یعنی زبان معیار و نوع تفکر شاعر اشاره کرد که از محسنات شعر پس از انقلاب است که البته اندکاندک با سبک هندی نیز آمیخته شد.
در خوشنویسی، کسانی بودند که در رشتهی خط نستعلیق که عروس خط فارسی بهشمار میآید و همچنین نسخ و ثلث، که از خطوط اسلامی است چندان موفق نبودند. لذا به ابداعاتی در خط نستعلیق پرداختند اما هیچگاه موجب نشدند که بتوانند از دو شیوهی رایج که توسط دو قطب صاحب سبک مانند استاد میرزا محمدرضا کلهر و استاد بلافصل و بیرغیب میرزا غلامرضا اصفهانی (ره) پیشی بگیرند یا بر زیبایی آن بیفزایند. البته در شیوهی کلهر در زمان معاصر توسط استاد غلامحسین امیرخانی به قداست شیوهی مزبور افزوده شد خصوصاً در اتصالات و ترکیبات عالی و کمنظیر که هم اکنون خود صاحب سبک است و پیروان بیشماری دارد. اما در دیگر شیوهها هیچکدام از رهروان و مبدعان حتی نزدیک به شیوهی مورد نظرشان نشدند چه برسد که بخواهند ابداعی کنند. اما در هنر مدرن از قبیل نقاشیخط و یا خطوطی تزئینی و گرافیکی، مانند معلی، کرشمه و... روی آوردند تا بتوانند به قولی سری در سرها در آورند اما به قول معروف: این کجا و آن کجا؟!.
در موسیقی همچنین اتفاقات گوناگون به تقلید از غرب رخ داده است که اصلاً نمیتواند با هنر فاخر موسیقی سنتی و کلاسیک قابل سنجش باشد؛ اعم از ساختار، شعر و خوانش که علیرغم طمطراق و بازارهای سادهپسندان دور از هنر، عمدتاً دارای تاریخ مصرف هستند اما موسیقی اصیل ایرانی که دارای کارنامهی درخشان است ماندگار و جاویدان خواهد ماند.
در شعر، کمکم نوآوریها به شعر «پست مدرنیست» رسید که محتوای آن سلیقهی شعری ایرانیان فرهیخته و اهل آداب و فرهنگ نبود و نیست و نخواهد بود جز عدهی معدودی که در شعر، اثر کلام را حتی از سطح به قعر کشاندهاند و فقط لباس کلاسیک به قامت آن پوشاندهاند اما عاری از فرهنگ ایرانی بهویژه اسلامی است. اما مملو از ابتذال است زیرا شنیعترین واژگان در شعر پست مدرن بهچشم میخورد که از اقتدار شعر پارسی (کلاسیک) کاسته است که غالباً همه جا نمیتوان آن را ارائه کرد لذا حتما باید روی کتابشان بنویسند: 18 +
واقعا در شعر چه اتفاقی میبایست رقم میخورد که از رودکی تا زمان نیما دیده نشده بود؟ چه کسی میتواند قدرت رودکی را به عنوان پیشگام شعر پارسی نادیده بگیرد یا فخامت شاهنامه فردوسی، و تمام شاعران مطرح سبک خراسانی، عراقی و هندی (اصفهانی) با آنهمه نازکخیالی و پیچیدگیهای دلنشین که مخاطب را وادار به کشف و ادراک میکند. منکر شود؟ و حتی چگونه میتوان سبک شاعران دورهی بازگشت و پیشرفت زبان و شعر را از زمان رودکی به بعد نادیده گرفت؟ که راجع به خصوصیات هر سبکی میتوان بسیارها نوشت که با تمام قاعدهمندی ها شاعران آنچه را خواستهاند بروز دادهاند که تا همیشه جاودانه خواهند ماند.
به عنوان کمترین رهرو و علاقهمند شعر و ادبیات وقتی در سبک خراسانی قصاید بلند خاقانی، ناصرخسرو و آثار نظامی گنجوی و... ، در سبک عراقی غزلیات عطار، سعدی، مولانا ، حافظ و... ، در سبک هندی صائب تبریزی، کلیم همدانی و بیدل دهلوی و... را با آن همه اندیشه و ظرافت و عنصر خیال میخوانم هیچگاه نمیتوانم با شعر نو بالاخص سپید و آزاد ارتباط برقرار کنم و از آن محظوظ شوم. باور بفرمایید که فقط وزن و قافیه نیست. فخامت هنر شاعری را در محتوای موسیقی و وفاداری به وزن که ملاک شعر ایرانیاست میتوان دید.
به نظر این کمین اگر جناب نیما و پیروانش بهجای تغییر ستختار عروضی در مضامین به ساختار زبانی کلاسیک و نوع چگونه اندیشیدن با بزرگان همعصر خویش اتفاق نظر داشتند و اندیشه و تلاش میکردند شاید امروزه شعری به مراتب قویتر و درخور زبان و نیازهای جامعهی امروز را در شعر پارسی داشتیم مثلا استاد شهریار چند اثر نیمایی دارد که بهترین آثار نیماییاست اما خود را پایبند راحتطلبی و خلاصی از وزن نکرد و یکی از نامآورترین غزلسرایان معاصر شد.
آیا غزلیات صائب تبریزی و بیدل دهلوی، انسان را به تفکر و تعمق وا نمیدارد آیا مخیِل و مخیَل نیست؟ به گمان این کمین، راه نرفته در شعر کلاسیک خیلی زیاد است و به قول صائب تبریزی :
یک عمر ، میتوان سخن از زلف یار گفت
در بند آن مباش که مضمون نمانده است
هرچند بحث شعر کلاسیک و نو موضوعی قدیمی است و مسلماً همانطور که عرض کردم به طبع، موافقانی نیز دارد و با این حقیر مسلماً موافق نیستند اما مشکل امروز شعر از کلاسیکسرایی به سپیدنویسی، و متأسفانه به ابتذال و بیهودهنویسی یا مغلقنویسی و سادهانگاری کشیده شده است. که گاه جملات نثری را به صِرف اینکه افعال و حروف ربط و اضافه و... را حذف و مطالب را مقطع و نردبانی مینویسند به گمانشان نام شعر به خود گرفته است.
دوستان عزیزی هستند که در قالب سپید و کلاسیک کار میکنند اما وقتی که افرادی مانند ایشان در کلاسیک توانستهاند به آنچه مَد نظرشان بوده برسند و الحق اندیشه در شعرشان است چرا سپیدنویسی کنند هرچند با این عنوان نیز مخالم مگر شعر سیاه هم داریم که به این آثار منثور بگوییم شعر سپید؟ که به گمان من غالباً سپیدنویسی فقط سیاه کردن کاغذ است والسلام و دیگر اینکه چرا افراد مستعد، تلاش بیوقفه را در امر استحکامی که در نظر دارند در شعری که پیشینهی فرهنگی بیش از هزار سالهی ماست را در شعر کلاسیک به کار نگیرند؟
در گروههای مجازی که الی ماشاءالله عنوان استاد را به یکدیگر هبه میکنند غزلی نسبتاً ساده را از حضرت صائب تبریزی ارسال نموده و درخواست داشتم که استادان گروه که ظاهراً خیلی درگیر لایههای شعر و زیبایی شناختی و... هستند به شرح غزل مزبور بپردازند اما دریغ از هیج توجه و عنایتی که همین امر موجب شد تا این مطالب را معروض دارم زیرا وقتی که نوسرایان که غالباً یکدیگر را استاد خطاب میکنند ابتدا باید شعر کلاسیک را چون نیما، اخوان، سهراب، شاملو و... درک کنند تا بتوانند صنایع لفظی و معنوی و اندیشه و صور خیال را در نوشتار خود بهکار برند اما دریغ از یک پاسخ که نشانگر عجز و ناتوانی بعضی از سپیدنویسان است.
در گروهی نوشتهای را خواندم که چقدر لایک خورده بود و چه تعاریفی را کامنت گذاشته بودند چند بار خواندم از لحاظ دستوری و آیین نگارش واقعاً افتضاح بود اما به صِرف اینکه به صورت جعلی نام احمد شاملو را در پایان داشت مورد اقبال جماعت مدعی آن گروه شده بود که پس از دو روز بحث و جدل، مشخص شد نوشتهی شخصی است که به اعتراف خود دوستدار پخش شدن اثر مقدماتیاش بوده است.
در پایان معتقدم اگر این ابداعات راحتطلبانه و خودخواهانهی غیر منطقی و دور از فرهنگ ایرانی نبود شاید سبکی درخور شعر معاصر ارائه میشد و شاید خیلی از این نوسرایان نیز نویسندهای توانمند میشدند به یادگار برای آیندگان و همچنین آن دستهای که بههیج عنوان قریحه و استعداد شاعری و حتی نگارش منثور ندارند که متأسفانه تعدادشان نیز کم نیست موجب میشد که کمکم از میدان خارج شوند و به قول حضرت لسان الغیب حافظ شیرازی :
ای مگس! عرصهی سیمرغ نه جولانگه توست
عِرض خود میبری و زحمت ما میداری...
در آخرین عرضم اعلام میکنم که آنچه را عنوان کردم از زبان یک دوست نادیده بدون غرض بخوانید و با تحقیق و تفحص بدون تعصبورزی اندیشه و قضاوت کنید.
در پناه خدای یگانه باشید به امید موفقیت همگان
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1396