از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد

«در شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام»

از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
و آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد

خونی که خورده در همه عمر از گلو بریخت
خود را تهی ز خون دل چند ساله کرد

نبوَد عجب که خون جگر، گر شدش به جام
عمریش روزگار همین در پیاله کرد

نتوان نوشت قصه‌ی درد و مصیبتش
ور می‌توان ز غصه هزاران رساله کرد

زینب درید معجر و آه از جگر کشید
کلثوم زد به سینه و از درد، ناله کرد

هر خواهری که بود روان کرد سیل خون
هر دختری که بود پریشان کُلاله کرد

یا رب به اهل‌بیت ندانم چه‌سان گذشت
آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت.

"وصال شیرازی"

این جامه‌ی سیاه فلک، در عزاى کیست؟

"ترکیب بند عاشورایی، وصال شیرازی"

1

این جامه‌ی سیاه فلک، در عزاى کیست؟
وین جیب چاک گشته‌ی صبح از براى کیست؟

ادامه نوشته

گر چه بر من ز عنایت نظری نیست تو را

(عنایت)

گر چه بر من ز عنایت نظری نیست تو را
لیک شادم که نظر بر دگری نیست تو را

ترسم آیینه ی حُسن تو ز خط گیرد رنگ
ای که از آه ضعیفان خبری نیست تو را

حاش لله که من از پای تو بردارم سر
با من بی سر و پا، گرچه سری نیست تو را

گشت افزون ز خطت حُسن جفا افزون کن
دگر از آه ضعیفان اثری نیست تو را

وه که یک باره (وصال) از غم هجر تو بسوخت
وز غم سوخته جانان ، خبری نیست تو را

"وصال شیرازی"

بیوگرافی و اشعار وصال شیرازی

https://uploadkon.ir/uploads/d5ce12_24وصال-شیرازی.jpg

(بیوگرافی)

شادروان میرزا محمد شفیع شیرازی که به (وصال)، تخلص داشت؛ در قرن دوازده از شاعران مشهور به شمار می‌رفت. این شاعر، متولد سال 1192 هجری قمری در شیراز می‌باشد. وی در یک خانواده‌ی محترم شیرازی در زمان سلطنت کریم خان زند، بزرگ شد و نزد دانشمندان آن دیار، علوم متداول زمانش و همچنین انواع خط را یاد گرفت. زمانی که فتحعلی شاه به شیراز سفر کرد، قرانی که وصال شیرازی به هفت نوع خط نوشته بود و از هنر فراوانی در تذهیب و تجلید آن استفاده کرده بود را به شاه هدیه داد که نزد شاه، ارزش بسیاری داشت.

جد وصال شیرازی در آن زمان ، دبیر نادرشاه بود و دختر میرزاعبدالرحیم (شاعر شیروانی) به عنوان مادر وصال شیرازی بود. بعد از این که وصال، پدر خود را از دست داد؛ سرپرستی او به پدربزرگ مادری اش یعنی میرزاعبدالرحیم داده شد و میرزا عبدالله بعد از میرزاعبدالرحیم، سرپرستی وصال شیرازی را بر عهده گرفت.

وقتی که وصال شیرازی به 32 سالگی رسید، ازدواج کرد و بعد از این ازدواج، صاحب شش فرزند پسر به نام های وقار، توحید، داوری، حکیم، فرهنگ، یزدانی شدند. تمامی فرزندان وصال شیرازی، در زمینه‌ی شاعری و خوشنویسی مهارت خاصی داشتند و در واقع به عنوان مشاهیر سده‌ی سیزده هجری شناخته می‌شدند.

فرزندان وصال شیرازی:

بزرگترين فرزند وصال شیرازی، میرزا احمد نام داشت که به وقار شیرازی، تخلص داشت. وقار، متولد سال ۱۲۳۲ ه‍.ق و فوت شده‌ی سال ۱۲۸۹ ه‍.ق بود. از آثار وی می‌توان به دیوان شعر فارسی‌اش به نام بهرام و بهروز اشاره کرد که در بمبئی چاپ شده است.

نام دومین فرزند وصال شیرازی، محمود شیرازی بود که به حکیم شهرت یافته بود. این شاعر خوشنویس، متولد سال ۱۲۳۴ ه‍.ق در شیراز می‌باشد. محمود حکیم به همراه احمد وقار در سال ۱۲۶۶ ه‍.ق، به هندوستان رفت و در آن جا به خط خود،" دیوان حافظ" را نوشت و این دیوان در بمبئی به مدت یک سال بعد چاپ شد و بعد از گذشت چند وقت به شیراز رفت و در تاریخ ۱۲۷۴ درگذشت. دیوان شعر این شاعر در خط نستعلیق، شهرت پیدا کرد.

میرزا ابوالقاسم که از فرزندان دیگر وصال شیرازی بود؛ به فرهنگ، مشهور بود. فرهنگ، متولد سال ۱۲۴۲ و درگذشته ی سال ۱۳۰۹ بود. او از پدرش، نگارش و زیبایی خطوط هفتگانه را به ارث برده بود و اشعاری را به زبان فارسی وعربی می‌سرود. او در شیراز به دنیا آمده و در همانجا فوت کرده است. میرزا احمد وقار، شاگرد پدر و برادر بزرگتر فرهنگ بود که فنون شعر و ادب را به او آموخت؛ همچنین این شاعر، علوم دیگری نظیر ریاضیات و جفر و رمل و زبان فرانسه را یاد گرفته بود، او پیوندهای مستحکمی با صاحبان فن و شاعران همدوره‌ی خود داشت. از آثار این شاعر می‌توان به ترجمه‌ی البارع فی احکام النجوم (فارسی در علم نجوم) ؛ دیوانی (فارسی ـ عربی در شعر) که حدود ده هزار بیت دارد؛ رساله‌ای در خانواده‌ی وصال؛ ذخر السفاهه علی طب البلاهه (سکنجبینیه، فارسی/ متفرقات) ؛ شرح حدایق السحر؛ فرهنگ فرهنگ (فارسی ـ عربی ـ ترکی/ لغت) اشاره کرد.

محمد شیرازی که چهارمین فرزند وصال شیرازی بود، به داوری تخلص داشت و در سال ۱۲۳۸ در شیراز دیده به جهان گشود و فوت او به سال ۱۲۸۴ برمی‌گردد. میرزا محمد داوری در قرن سیزدهم هجری، خوشنویس و شاعر بوده است و از آثار او می توان به دیوان داوری شیرازی اشاره کرد.

میرزا محمداسماعیل که فرزند پنجم از خانواده‌ی وصال شیرازی بود؛ به توحید شهرت داشت. این شاعر در سال ۱۲۳۶ به دنیا آمد و در سال ۱۲۸۶ه‍.ق بدون داشتن فرزندی در اثر مریضی فوت کرد. دیوان او با ۲۵۰۰ بیت توسط برادرش (یزدانی) با زحمت بسیار جمع آوری شده است.

عبدالوهاب شیرازی که آخرین فرزند وصال شیرازی و متخلص به یزدانی بود، در زمینه‌ی خطاطی مانند پدر و برادرانش تبحر داشت و اشعاری را به زبان فارسی و عربی می‌سرود، کتیبه‌های مقبره‌ی شاهچراغ در شیراز و حرم علی بن موسی الرضا به خط این شاعر نوشته شده است. او دیوانی دارد که تعداد ابیاتش به هزار و پانصد بیت می‌رسد. تاریخ فوت او مصادف با سال ۱۳۲۸ بوده که برادرش فرهنگ، او را دفن کرد.

هنر شاعری وصال شیرازی:

وصال شیرازی در زمینه‌ی شعر سرودن هم مهارت داشت؛ به این صورت که از طبعی روان و زبانی گویا برخوردار بود و در انواع شعر طبع آزمایی کرده است. قصاید این شاعر، رسا بوده و همچنین دارای غزلیاتی زیبا و مرثیه هایی دلسوز بوده که هر یک از آن ها با دیگری متفاوت است. او برای قصیده سرایی از سنایی و خاقانی الهام می‌گرفت و از شیوه‌ی سرآمدان غزل‌سرا یعنی سعدی و حافظ در غزل پیروی می‌کرد.

وصال شیرازی همچنین مهارت های بسیاری در مثنوی سرایی داشت و" مثنوی فرهاد و شیرین" که توسط وحشی سروده شده بود و ناتمام مانده بود، را ادامه داد ولی موفق به اتمام آن نشد. در این مثنوی، لطافت سخن او نسبت به وحشی، برتری دارد و مثنوی دیگرش بزم وصال است.

وصال شیرازی در اواخر عمر و دوران نابینایی‌اش به سرودن مرثیه های بسیار مفصل و جانسوز پرداخته است. تعداد ابیات اشعار وصال شیرازی تقریباً به سی هزار بیت می‌رسد. قصاید وی در قسمتی از این اشعار وجود دارد که بیشترشان در مدح و ثنای این و آن است و دیگر اشعارش را در مدح اولیا و انبیا و همچنین بخش دیگری از آن ها را درباره‌ی افکار فلسفی و عرفانی سرود.

نابینایی وصال شیرازی:

وقتی که وصال شیرازی، شصت و چهار ساله شد؛ دچار بیماری آب مروارید شد و به مدت یک سال نابینا بود. بعد از آن طبیبی از کرمانشاه نزد وصال شیرازی آمد و چشم او را درمان کرد. وصال به خاطر علاقه‌ی وافرش به مطالعه، پس از معالجه چشمی دوباره به سراغ مطالعه کردن رفت و همین امر، مجدداً وی را نابینا کرد.

هنر خوشنویسی وصال شیرازی:

وصال شیرازی، توانایی نوشتن تمامی خطوط متداول را به خوبی داشت. او آثاری از خود به خط نسخ٬ نستعلیق و شکسته نستعلیق برجای گذاشته است؛ ولی در خط نسخ نسبت به سایر خطوط، مهارت بیشتری داشت و علاوه بر استواری در این خط، ملاحت و لطافت خاصی داشت.

سبک شعری وصال شیرازی:

وصال شیرازی از سبک های دیرین پیروی میکرد و در این پیروی از استادان پیشین در حد کمال است. تقریباً نشانه هایی از هنر شاعران نامدار دیرین در هر شعر وصال شیرازی قابل رویت است. غزل های دیوان این شاعر با آثار سعدی و حافظ هم وزن است. وصال شیرازی در حدود پانزده هزار بیت، سروده است که معمولا حالت غنایی دارند. یکی از مثنوی های این شاعر که با کمک مصطفی قلی‌خان سروده،" بزم وصال" نام دارد که محتوای آن درسنامه ی کامل اخلاقی به شعر می‌باشد. بخش پایانی داستان" فرهاد و شیرین وحشی بافقی" از دیگر مثنوی وصال شیرازی محسوب می‌شود.

در مثنوی« فرهاد و شیرین» وصال شیرازی می‌توان سبک رمانتیک سده‌ی ۱۸ را مشاهده کرد. سنت های کلاسیک به خصوص عرفان از دیگر ویژگی های سبکی وصال محسوب می‌شود. با توجه به اینکه وصال شیرازی، قصیده های خود را طبق رویدادهای واقعی می‌سروده؛ مرثیه های وی بیانگر استادی کامل او در این رشته می‌باشد.

آثار وصال شیرازی:

وصال شیرازی علاوه بر دیوان شعرش، آثار دیگری داشته که از آن ها می‌توان به کتابی در حکمت و کلام به نثر و نظم، دیگر دفتری در ادبیات و قوانین عروض، کتابی در گفتار حکیم فارابی در علم موسیقی، و کتابی در تفسیر احادیث قدسی به نظم و نثر به نام سفینه، کتاب صبح وصال به شیوه‌ی گلستان سعدی و اطواق الذهب زمخشری اشاره کرد.

پایان عمر وصال شیرازی:

وصال شیرازی در 65 سالگی یعنی در سال 1262 هجری قمری درگذشت و پیکرش در حرم مطهر شاهچراغ، در کنار مزار مرادش" میرزای سکوت" به خاک سپرده شد.

روحش شاد و یادش گرامی باد.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

(دو کماندار)

داد چشمان تو در کشتن من دست به هم
فتنه برخاست چو بنشست دو بد مست به هم

هر یک ابروی تو کافی ست پی کشتن من
چه کنم با دو کماندار که پیوست به هم

شیخ پیمانه شکن توبه به ما تلقین کرد
آه ازین توبه و پیمانه که بشکست به هم

عقلم از کار جهان رو به پریشانی داشت
زلف او باز شد و کار مرا بست به هم

مرغ دل زیرک و آزادی از این دام محال
که خم گیسوی او بافته چون شست به هم

دست بردم که کشم تیر غمش را از دل
تیر دیگر زد و بر دوخت دل و دست به هم

هر دو ضد را به فسون جمع توان کرد (وصال)
غیر آسودگی و عشق که ننشست به هم

"وصال شیرازی"

لباس کهنه بپوشید زیر پیرهنش

مدح امام حسین «علیه السلام»

لباس کهنه بپوشید، زیر پیرهنش
مگر که بر نکشد خصم بدمنش ز تنش

لباس کهنه چه حاجت؟ که زیر سمّ ستور
تنی نماند که پوشند جامه یا کفنش

که گفت از تن او خصم برکشید لباس؟
لباس کی بود او را که پاره شد، بدنش؟

نه، جسم یوسف زهرا، چنان لگد کوب است
کزو توان به پدر بُرد بوی پیرهنش

زمانه خاک چمن را به خاک عدوان داد
تو در فغان که چه شد ارغوان و یاسمنش

نه گل، تو گر سر خاری، در این چمن دیدی
بیا و آب ده از جویبارِ چشم منش

بلی ز خاک، صبا بر تنش کفن پوشاند
بیافتی اثری گر ز جسم مُمتحنش

عیالش ار نه به همره، در این سفر بودی
از او خبر نرسیدی به مردم وطنش

 دهان کجا که نماید تلاوت قرآن؟
مگر که روح قدس ساخت، حرفی از دهنش

ز دستگاه سلیمان فلک اثر نگذاشت
به غیر خاتمی، آن هم به دست اهرمنش

ببین به آل پیمبر ، چه کرد ظلم یزید
تواند این همه گل، کس ز یک گلستان چید؟

"وصال شیرازی"