(تفاخر و شكايت)

شب چو اختر برفروزد آه اخگر زای من
گوش تا گوش فلک را پُر کند آوای من

مرغ شب را نغمه خشکد در گلو چون بشنود
از تک دریای ظلمت، بانگ واویلای من

در حصار شب چنان نالم که دیوار سکوت
بشکند تا بر شود از شش‌جهت غوغای من

آسمان را گو به طارم اختر و ماهی مباد
کاختر و ماه اوفتاد از چشم گوهرزای من

گر نبودی آستینم در ره سیل سرشک
سر به دامن می‌نهادی اشک سیل آسای من

رخته آخر افکنم بر طاق این قیری حصار
بلعجب هنگامه سازد دست استیلای من

بند بندم ، "از جدایی‌ها شکایت می‌کند"
امشب ای نی! گوش کن بر نغمه‌های نای من .

"حمید سبزواری"