اندک اندک ماه رحمت، رو به پایان می‌رود

(وداع با ماه مبارک رمضان)

«ماه رحمت»

اندک‌ اندک ماهِ رحمت، رو به پایان می‌رود
رو به پایان ای دریغا ، ماهِ غفران می‌رود

ماه فیض و طاعت و ذکر و مناجات و دعا
ماه زهد و پاکی و تقوا و ‌عرفان می‌رود

ماه خودسازی انسان، در کلاس مَعرفت
ماه دوری‌کردن از اغوای شیطان می‌رود

ماه عشق و بندگی در سجده‌گاه عاشقی
ماه تسبیح و نماز و، ماهِ جانان می‌رود

ماه یا سُبّوح و یا قدّوس و آن شب‌های قدر
ماه نازل گشتن آیات «قرآن»، می‌رود

ماه بر تن کردن «جوشن» که اسمای خداست
ماه مهمانی و توفیق فراوان، می‌رود

ماه لب بستن نه تنها بر طعام و شُرب آب
ماه امساک از گناه و جرم و عِصیان، می‌رود

ماه خیر و همدلی و رأفت و مِهر و وفا
ماه لطف و دستگیری از ضعیفان می‌رود

آن دلی که پی نبرده بر فضیلت‌ های آن ،
کِی خورَد افسوسِ آنچه رو به پایان می‌رود؟

ای که دل را شست‌وشو دادی به آب دیدگان!
دل چو شد پاک از گناه، از دست، آسان می‌رود

باش آگاه از «هوای نفسِ» خود در هر نفَس
گر شوی تسلیم او، از سینه ایمان می‌رود

(ساقیا)! از باده‌ی جان‌پَرور «ماهِ صیام»
هرکه نوشیده، به‌دنبالش شتابان می‌رود.

سید محمدرضا شمس (ساقی)
1404/01/06

ای صفابخش دل و جان، ماه قرآن! الوداع

(وداع با ماه مبارک رمضان)

ای صفابخش دل و جان، ماه قرآن! الوداع
ای ز تو پاکیزه شد، آیینه ی جان، الوداع

ماه بارش‌های رحمت با سِرشک عاشقان
لحظه های عاشقی در زیر باران الوداع

ای سحرهای مناجات و دعای افتتاح
در قنوت عاشقی با چشم گریان الوداع

هر سحر، سی پاره در کف، مست از جام ولا
طی شد آن مستی و آمد وقت پایان، الوداع

صاحب مهمانی بزم محبت، یار بود
شد تمام این وصل و آمد روز هجران، الوداع

مرهم زخم دل ما بودی ای ماه کریم!
ای شِفای سینه‌ی شب زنده‌داران! الوداع

آمدی آزاد کردی مرغ دل را از قفس
ای رهایی بخش دل، از بند شیطان! الوداع

یاد بادا وقت افطار و، ندای ربّنا
می‌رسید از مأذنه با عِطر ایمان، الوداع

توبه های عاصیان مقبول شد از رحمتت
ای نسیم رحمت و ای ماه غفران! الوداع

قدر تو نشناختیم ای حامل شب‌های قدر !
ای شب تقدیرها با لطف و احسان، الوداع

شد نصیب عارفان، حکمت درین ماه عزیز
ای کلید گنج های علم و عرفان! الوداع

لحظه لحظه گریه کردیم از فراق روی دوست
تا شود وقت فرج بر شاه دوران، الوداع

پُر شده دشت (شقایق) از شمیم انتظار
تا که باز آید عزیز مُلک امکان، الوداع...

حمید رضازاده (شقایق)
کرمان ۱۴۰۴/۱/۷

خداحافظ ای ماه راز و نیاز

(وداع با ماه رمضان)

خداحافظ ای ماه راز و نیاز
خداحافظ ای لیله القدر راز

خداحافظ ای ماه قرآن به سر
که تقدیرها با تو شد پر ثمر

خداحافظ ای ماه شور و دعا
خداحافظ ای نغمه ی ربّنا

خداحافظ ای ناله‌های سحر
که تیر دعا با تو شد کارگر

دعای ابوحمزه و افتتاح
مناجات های سحر تا صباح

خداحافظ ای بحر جود و سخا
که دل‌ها گرفت از وجودت صفا

گذشت آن شب کوفه و زخم سر
شب تیغ و اعجازِ شق القمر

شب گریه بر غربت مرتضا
شب ماتم اهل ارض و سما

به یاد علی، ناله و اشک و آه
شب روضه‌ی زینب و قتلگاه

سِرشک غم از داغ کرب و بلا
به یاد لب اصغر و لاله ها

غم دست سقا و مَشک و عَلَم
شبِ حسرت و آرزوی حرم

خداحافظ ای شور شیرین اشک
چه دل‌ها که برده به حال تو رشک

خداحافظ ای ماه غفران حق
خداحافظ ای رنگ سرخ شفق

ز عطر (شقایق) رسد این نوید
که منجیّ عالم ، رسد روز عید

به پایان رسیده‌است ماه صیام
به مهدی و عید و نمازش سلام.

حمید رضازاده (شقایق)

ماه رمضان ، ماه مصفای خدا رفت

(عید فطر مبارک باد.)

ماه رمضان، ماه مصفای خدا رفت
ماه کرم و رحمت و احسان و وفا رفت

ماه رمضان، طی شد و آمد مَه شوال
ماه شرف و منزلت و قدر و بها رفت

ماهی که در آن معجزه‌ی حق شده نازل
با شوق و نشاط آمد و، با وا اَسَفا رفت

بودیم در این ماه، همه غرق عنایات
ماهی که به تسبیح و مناجات و دعا رفت

جز اشکِ انابت نشد از هر مژه جاری
در هر شبِ قدری که دعا تا به سما رفت

ماهی که درآن از کرم و لطف خداوند
کوهِ گنهِ خلق، چو کاهی به هوا رفت

برداشته شد بار گناهان، همه از دوش
تا نامه‌ی اعمال، به درگاه خدا رفت

ماهی که سراسر همه الطاف خدا بود
تا چشم گشودیم، مَه فیض و عطا رفت

ماهی که به لب، زمزمه و شور و نوا بود
طی گشت و ز لب زمزمه و شور و نوا رفت

برچیده شد آن خوان کریمانه‌ی جانان
ما مانده و هیهات! که آن ماه رجا رفت

آنکو که درین ماه، نشد باخبر از عشق
در بی‌خبری، حاصل عمرش به فنا رفت

افسوس که طی شد شبِ جام مِی و مستی
از (ساقی) میخانه بپرسید، چرا رفت؟.

سید محمدرضا شمس (ساقی)
1402/01/31

آمدیم از سفر دور و دراز رمضان

(زیبایی راز رمضان)

آمدیم از سفر دور و دراز رمضان
پی نبردیم به زیبایی راز رمضان

هر چه جان بود سپردیم به آواز خدا
هر چه دل بود شکستیم به ساز رمضان

سر به آیینه «الغوث» زدم در شب قدر
آب شد زمزمه راز و نیاز رمضان

دیدم این «قدر» همان آینه «خلّصنا»ست
دیدم آیینه ام از سوز و گداز رمضان

بیش از این ناز نخواهیم کشید از دنیا
بعد از این دست من و دامن ناز رمضان

نکند چشم ببندم به سحرهای سلوک
نکند بسته شود دیده باز رمضان

صبح با باده شعبان و رجب آمده بود
آن که دیروز مرا داد جواز رمضان

شام آخر شد و با گریه نشستم به وداع
خواب دیدم نرسیدم به نماز رمضان

"علیرضا قزوه"

افسوس که این فرصت کوتاه گذشت

(تا چشم به هم زدیم)

افسوس که این فرصت کوتاه گذشت

عمر آمد از آن راه و از این راه گذشت

یاد شب قدر و چشمه‌ی فیض به خیر

تا چشم به هم زدیم ، این ماه گذشت

محمدجواد غفورزاده (شفق)

دارم از پای بساط سفره‌ات پا می‌شوم

(میهمانی رو به پایان است)

دارم از پای بساط سفره‌ات پا می‌شوم
بعد ازین شب‌ها خدایا باز تنها می‌شوم

دور بودم سی شب از دنیای وانفسا ولی
بعد از این سی شب دوباره غرق دنیا می‌شوم

دست شیطان بسته بود و دست سلطان باز بود
تا ابد ممنون این الطاف مولا می‌شوم

میهمانی رو به پایان است و حالم خوب نیست
میزبانم که رَود من عبد هرجا می‌شوم

حال و روزم مثل حال و روز عبدی مذنب است
چاره‌ای دیگر نمانده رو به صحرا می‌شوم

امشب از درد فراق اشکم به راه افتاده است
میل گریه دارم و راهیِ دریا می‌شوم

امشب این العفوها بوی جدایی می‌دهد
الوداع ای ماه، دلتنگ سحرها می‌شوم

چهره‌ام از فرطِ معصیت غبارآلوده شد
با چنین وضعیتی عبد تو آیا می‌شوم؟

توبه هایم را بخر ، اما گناهم را ببر
ورنه امشب دست بر دامان زهرا می‌شوم

تشنگی این روزها لب‌های ما را خشک کرد
با لب خشکیده غرق واحسینا می‌شوم

"رضا باقریان"

رمضان رفت ولی کاش صفایش نرود

(رمضان رفت)

رمضان رفت ولی کاش صفایش نرود

سحر و جوشن و قرآن و دعایش نرود

کاشکی پُر شده باشد دلم از نور سحر

همره روزه و افطار ، نوایش نرود .

«ناشناس»

افسوس که ایام شریف رمضان رفت

(ماه رمضان رفت)

افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت

افسوس که سی پاره‌ی این ماه مبارک
از دست به یکباره چو اوراق خزان رفت

ماه رمضان حافظ این گلّه بُد از گرگ
فریاد که زود از سر این گلّه ، شبان رفت

شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت
شیرازه‌ی جمعیت بیداردلان رفت

بی‌قدری ما چون نشود فاش به عالم؟
ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت

برخاست تمیز از بشر و سایر حیوان
آن روز که این ماه مبارک ز میان رفت

تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت
از نامه‌ی اعمال، سیاهی چو دخان رفت

با قامت چون تیر درین معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت

برداشت ز دوش همه کس بار گنه را
چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت

چون اشک غیوران به سراپرده‌ی مژگان
دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت

از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب
آنها که به (صائب) ز وداع رمضان رفت.

"صائب تبریزی"

ای ماه! ای چراغ فروزان راه من

(وداع با رمضان)

ای ماه! ای چراغ فروزان راه من
ای آشنای زمزمه و اشک و آه من

ای ماه! رمزی از رمضان در نگاه توست
ای آن که دیده دوخته‌ای در نگاه من

هرچند می‌روی و وداع تو مشکل است
پیوسته باد خاطره‌ات تکیه‌گاه من

ای ماه! دل‌سپرده‌ی مهمانی توام
ماهی که گفته است خدا: هست ماه من

ای شاهدِ سپیده‌ی شب‌های انتظار
ای قدر حُرمتِ شبِ قدرت، گواه من

بر شانه‌های توبه که سر می‌گذاشتم
دستی کشید پرده به روی گناه من

یادش به‌خیر، در دل شب‌های قدر هم
زمزم شنید زمزمه‌ی گاه‌گاه من

برگرد و سایه از سر و سامان ما مگیر
باشد که اشک توبه شود عذرخواه من

باران نور آیه‌ی «لا تَقنطوا» کجاست
تا چتر رحمتش بشود سر پناه من ؟

ای ماه! با وداع تو ای کاش بگذرند
از جرم و از خطای من و اشتباه من.

محمدجواد غفورزاده (شفق)