نوشته‌ام به دل شعرهای غیر مجاز

(غیر مجاز)

نوشته‌ام به دل شعرهای غیر مجاز
که دوست دارمت ای آشنای غیر مجاز

هوا بد است، بکش شیشه ی حسادت را
که دور باشد از اینجا هوای غیر مجاز

به کوچه پا نگذاریم تا نفرمایند:
جدا شوند ز هم این دو تای غیر مجاز

دل است، من به تو تجویز می کنم - دیگر
مباد پک بزنی بر دوای غیر مجاز

ترا نگاه کنم هرچه روز تعطیل است
مرا ببر به همین سینمای غیر مجاز

تو - صحنه های رمانتیک و جمله های قشنگ
که حفظ کرده ای از فیلمهای غیر مجاز

زبان به کام بگیر و شبیه مردم باش
مباد دم بزنی از خدای غیر مجاز

«زنده‌یاد نجمه زارع»

من را نگاه كن كه دلم شعله‌ور شود 

(من را نگاه کن)

من را نگاه كن كه دلم شعله‌ور شود
بگذار در من این هیجان بیشتر شود

قلبم هنوز زیر غزل لرزه‌های توست
بگذار تا بلرزد و زیر و زبر شودع

من سعدی‌ام اگر تو گلستان من شوی
من مولوی سماع تو برپا اگر شود

من حافظم اگر تو نگاهم كنی اگر
شیراز چشم‌های تو پر شور و شر شود

«ترسم كه اشک در غم ما پرده‌در شود
وین راز سر به مهر به عالم سَمر شود»

آنقدر واضح است غم بی تو بودنم
اصلا بعید نیست كه دنیا خبر شود

دیگر سپرده‌ام به تو خود را كه زندگی
هر گونه كه تو خواستی آنگونه سر شود

"نجمه زارع"

فضای خانه که از خنده‌ های ما گرم است

(دوستت دارم)

فضای خانه که از خنده‌ های ما گرم است
چه عاشقانه نفس می‌کشم، هوا گرم است

دوباره «دیده‌امت»، زُل بزن به چشمانی
که از حرارتِ «من دیده‌ام تورا» گرم است

بگو دومرتبه این را که: «دوستت دارم»
دلم هنوز به این جمله‌ی شما گرم است

بیا گناه کنیم عشق را... نترس خدا
هزار مشغله دارد، سرِ خدا گرم است

من و تو اهل بهشتیم اگرچه می‌گویند
جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است

به من نگاه کنی؛ شعرِ تازه می‌گویم
که در نگاه تو بازارِ شعرها گرم است

"زنده‌یاد نجمه زارع"

تو ای بهانه‌ی شیرین‌تر از شکرقندم

(تویی خداوندم)

تو ای بهانه‌ی شیرین‌تر از شکرقندم
به عشق پاک کسی جز تو دل نمی‌بندم

به دین این همه پیغمبر احتیاجی نیست
همین بس است که اینک تویی خداوندم

همین بس است که هر لحظه‌ای که می‌گذرد
گسستنی نشود با دل تو پیوندم

مرا کمک کن ازین پس که گام‌های زمین
نمی‌برند و به مقصد نمی‌رسانندم

همیشه شعر سرودم برای مردم شهر
ولی نه! هیچ کدامش نشد خوشایندم

تویی بهانه‌ی این شعر خوب، باور کن
که در سرودن این شعرها هنرمندم .

"زنده‌یاد نجمه زارع"

بیوگرافی و اشعار نجمه زارع

https://zoomtech.org/wp-content/uploads/2017/11/%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%87-%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B9.jpeg

(بیوگرافی)

شادروان بانو نجمه زارع ـ در 29 آذرماه 1361 در شهرستان کازرون از توابع استان فارس به دنیا آمد. شش ماه پس از تولد وی خانواده‌اش به‌ سبب ادامه‌ی تحصیلات حوزوی پدر در قم سکنی گزیدند. نجمه در خانواده‌ای فرهنگی و مذهبی (پدر و مادر وی هر دو در مدارس قم تدریس می‌کردند و اکنون بازنشسته هستند، همچنین دایی و پدربزرگ او هر دو به درجه‌ی رفیع شهادت رسیده‌اند که بعدها نجمه چند شعر برای ایشان سرود) بالیدن گرفت و از همان آغاز نشانه‌های شاعرانگی را در رفتار وی با دیگران می‌شد دید. او دوران دبستان را در مدرسه‌ی !اوسطی! قم گذراند و دوران راهنمایی و دبیرستان را به ترتیب در مدارس "نرجسیه" و "شهدای چهارمردان" پشت سر گذاشت.

طی سال‌های 79 تا 81 در دانشگاه همدان به تحصیل در رشته‌ی عمران پرداخت. در بهار 1384 با (عباس محمدی ـ شاعر) ازدواج کرد.

او که پرورش یافته‌ی انجمن شعر و قصه‌ی قم بود در 20 کنگره‌ی سراسری شعر کشور به عنوان نفر برگزیده انتخاب و معرفی شده بود. از نجمه زارع تا کنون دو عنوان کتاب با نام‌های «عشق قابیل است» و «یک سرنوشت سه حرفی» به چاپ رسیده‌ است. کتاب "عشق قابیل است" توسط انتشارات فرهنگ مردم (اصفهان) به انتخاب خود شاعر صورت گرفته و طرح جلد را علی داوودی کار کرده ‌است. گفتنی ‌است که پشت جلد این کتاب عکسی از نجمه زارع درج شده با غزل نام‌آشنای او:

«خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد...»

و آنچه که حسرت مخاطب را می‌افزاید این‌ است که متأسفانه ایشان نتوانست حتی شاهد چاپ این کتاب باشد که شرح مختصری از ماوقع و مراحل و وقفه‌های چاپ کتاب مذکور در مقدمه‌ی همان کتاب که به قلم عباس محمدی می‌باشد آمده‌است. اما در خصوص کتاب دوم «یک سرنوشت سه حرفی» توسط نشر شانی (مجید صالحی) چاپ شده که تمام اشعار زنده یاد نجمه زارع را در برمی‌گیرد و جالب اینکه عنوان این کتاب قرار بود عنوان کتاب اول باشد که خود این تغییر نام هم جالب است و در مقدمه‌ی عشق قابیل است آمده‌ است. بی‌شک مخاطبان جدی شعر امروز بالاخص غزل جوان با خواندن کتاب‌های زارع، طراوت و پویایی را حس خواهند کرد و نگاهی نو به زندگی خواهند داشت.

ویژگی‌های غزل او از زبان آقای مرزبان چنین است:

"غزل وی از نگاه غزل‌سرایی که در منطقه‌ی مرکزی کشور رایج است، اثر می‌پذیرفت. غزل زارع با ویژگی‌های خاصش مثل: سپید خوانی ردیف یا چینش کلمات یا استفاده از دایره‌ی واژگانی که بیش‌تر می‌توان گفت فضایش به فضای شعر مدرن‌تر می‌خورد، در چارچوب شعر کلاسیک به بهترین وجه، خود را نشان می‌داد. زبان ویژه و دایره‌ی واژگانی مخصوص خود را داشت. اگر بیش‌تر زنده می‌ماند، به سبک خاص شخصی‌اش تبدیل می‌شد.. باید درباره‌ی خصوصیات اخلاقی و تاثیر آن در شعرش گفت. وی بسیار باوقار بود و محجوب و سنگین که این ویژگی‌ها به کلمات و شعرش هم منتقل شده بود. در شعرش عصیان می‌کرد، ولی شعر زارع هیج‌وقت از دایره‌ی وقار خارج نمی‌شد."

‌سرانجام این بانوی شاعر پرشور و آتیه‌دار، متأسفانه بر اثر یک اشتباه پزشکی در بیمارستان گلپایگانی قم بر اثر ترزیق داروی بیهوشی به مرگ مغزی دچار شد و پس از 5 روز اغما در تاریخ 31 شهریور 1384 دارفانی را وداع گفت و پیکرش در گلزار شهدای کازرون به خاک سپرده شد.

روحش شاد و یادش گرامی باد.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

(ققنوس‌های شعر)

آتش بزن تمام غزل‌های نجمه را
از نو بساز یکسره دنیای نجمه را

آلوده کرده‌اند زمین‌گیرهای شهر
این ذوق آسمانی زیبای نجمه را

چندی‌ست اینکه شعر سرودن به هیچ‌وجه
تسکین نمی‌دهد دل تنهای نجمه را

او سخت مانده‌ است دلش بی‌قرار کیست؟
حل می‌کنی فقط تو معمای نجمه را

دیگر بعید می‌رسد این جمله‌های شوم
از آنِ خود کنند الفبای نجمه را

تا لحظه‌ی تولد ققنوس‌های شعر
آتش بزن تمام غزل‌های نجمه را...

"زنده‌یاد نجمه زارع"
1:25 ظهر – 1379/3/9

از خاطرات گمشده می‌آیم تابوتی از نگاه تو بر دوشم

(خاطرات گمشده)

از خاطرات گمشده می‌آیم تابوتی از نگاه تو بر دوشم
بعد از تو من به رسمِ عزاداران غیر از لباسِ تیره نمی‌پوشم

در سردسیری از منِ بیهوده وقتی که پوچ و خسته و دلسردم
شب‌ها شبیه خواب و خیال انگار تب می‌کند تن تو در آغوشم

تکثیر می‌شوند و نمی‌میرند سلول‌های خاطره‌ات در من
انگار مانده چشم تو در چشمم لحن صدای گرمِ تو در گوشم

هرچند زیر این‌همه خاکستر، آتش بگیر و شعله بکش در من
حتی پس از گذشت هزاران سال روشن شو ای ستاره خاموشم

بعد از تو شاید عاقبتِ من نیز مانند خواجه حافظِ شیراز است
من زنده‌ام به شعر و پس از مرگم مردُم نمی‌کنند فراموشم

"زنده یاد نجمه زارع"

تصویر ماه را کسی از چاه می‌کشد

(آسمان کوفه)

تصویر ماه را کسی از چاه می‌کشد
شب رو به کوفه می‌کند و آه می‌کشد

سمت وقوع فاجعه‌ای تازه پا گذاشت
مرد غریبه‌ای که به دروازه پا گذاشت

افتاد ماه روی زمین و جنازه شد
تاریخ زخم کهنه‌اش انگار تازه شد

این سوگِ بادهاست که هی زوزه می‌کشند
در شهر، گرگ‌ها به زمین پوزه می‌کشند

حالا دوباره کوفه سراسر کبود شد
پهلوی نخل‌های تناور کبود شد

تو می‌رسی و فاجعه آغاز می‌شود
درهای دوزخ از همه جا باز می‌شود

بیهوده است موعظه در گوش مرده‌ها
این شهر خواب رفته در آغوش مرده‌ها

در گوش با صدای تو انگشت می‌کنند
فریاد می‌زنی و به تو پشت می‌کنند

افکار مرده در سرشان خاک می‌خورد
در خانه‌اند و خنجرشان خاک می‌خورد

در دستشان چه هست به جز چند مشتِ سنگ
رد می‌شوی و پاسخ تو سنگ پشت سنگ

رو می‌شوی و پنجره‌ها بسته می‌شوند
سمت سکوت حنجره‌ها بسته می‌شوند

ماندی، کسی ندید تو را کوفه کور شد
شب، خانه کرد و شهر پُر از بوف‌کور شد

روی تن تو این‌همه کرکس چه می‌کنند
با تو سرانِ خشک مقدس چه می‌کنند

حالا که از مبارزه پرهیز کرده‌اند
خنجر برای کشتن تو تیز کرده‌اند

شب می‌شود تو می‌رسی و ماه می‌رود
در آسمان کوفه، سَرَت راه می‌رود

تصویر ماه را کسی از چاه می‌کشد
شب رو به کوفه می‌کند و آه می‌کشد

"زنده‌یاد نجمه زارع"

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست 

(شکست)

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست 
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد 
کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست

در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید 
هی صدا در کوه،هی "من عاشقت هستم" شکست

بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند 
دل به هر آیینه، هر آیینه ای بستم شکست

عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد 
قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست

وقتی از چشم تو افتادم نمی‌دانم چه شد 
پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست

"زنده یاد نجمه زارع"

خورشیدِ پشتِ پنجره‌ ی پلک‌های من

(خدای من!)

خورشیدِ پشتِ پنجره‌ ی پلک‌های من
من خسته‌ام! طلوع کن امشب برای من

می‌ریزم آن‌چه هست برایم به پای تو
حالا بریز هستی خود را به پای من

وقتی تو دل‌خوشی، همه‌ی شهر دل‌خوشند
خوش باش هم به جای خودت هم به جای من

تو انعکاسِ من شده‌ای کوه‌ها هنوز
تکرار می‌کنند تو را در صدای من

آهسته‌تر! که عشق تو جُرم است، هیچ‌کس
در شهر نیست باخبر از ماجرای من

شاید که ای غریبه تو همزاد با منی
من ، تو ، چقدر مثل تو هستم! خدای من!!

"زنده یاد نجمه زارع"

یک درختِ پیرم و سهم تبرها می‌شوم

(سرفصل خبرها)

یک درختِ پیرم و سهم تبرها می‌شوم
مرده‌ام، دارم خوراکِ جانورها می‌شوم

بی‌خیال از رنجِ فریادم ترد‌ّد می‌کنند
باعث لبخندِ تلخِ رهگذرها می‌شوم

با زبان لالِ خود حس می‌کنم این روزها
هم‌نشین و هم‌کلام ِ ‌کور و کرها می‌شوم

هیچ‌کس دیگر کنارم نیست، می‌ترسم از این
این‌که دارم مثل مفقود الاثرها می‌شوم
...
عاقبت یک روز با طرزِ عجیب و تازه‌ای
می‌کُشم خود را و سرفصلِ خبرها می‌شوم!

"زنده یاد نجمه زارع"