
(بیوگرافی)
شادروان استاد محمدعلى بيگدلى آذری ـ متخلص به (آذر) ـ فرزند مرحوم هادی خان ـ در خردادماه 1316 شمسی در شهر مقدس قم ـ چشم به جهان هستی گشود.
وی پس از تحصیلات ابتدایی و متوسطه و اخذ مدرک دیپلم ادبی به استخدام آموزش و پرورش درآمد و به تدریس در مدارس قم پرداخت.
آذری شاعری را از دورهی دبیرستان آغاز کرد و چون دارای استعداد سرشار و ذوق کافی بود، در این زمینه کار کرد و شعرش به تدریج رونق یافت، در آغاز سرودههایش را به نظر دبير خود شادروان غلامحسین مولوی (تنها) میرسانید و او ضمن تشویق به اصلاح شعرش میپرداخت. آذری چون به شعر و ادب علاقه و دلبستگی داشت از مطالعه دواوین اساتید و بزرگان شعر غافل نماند و همچنین در "انجمن ادبی محیط" قم و انجمنهای ادبی کاشان شرکت میکرد و همین امر موجب شکوفایی شعرش گردید.
او در میان شعرای متقدم به شیخ اجل سعدی ارادت خاص دارد و در بین هندی سرایان با پیروان صائب، به طالب آملی و شاپور تهرانی ابراز علاقه مینمود و از میان گویندگان معاصر شعر هوشنگ ابتهاج (سایه) را بیشتر میپسندید و از آثارش لذت میبرد وی ضمن آنکه در سرودن انواع شعر طبع آزمایی کرده، اما طبعش بیشتر به غزلسرایی مایل بود.
سرانجام شادروان محمدعلی آذری بیگدلی در مورخ 1388/12/9 در بیمارستان ولیعصر (عج) قم ـ چشم از جهان فرو بست و به لقای معبود پیوست.
آثار :
"آتشکدهی ثانی"
روحش شاد و یادش گرامی باد.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
(خبر)
بدین صفت که گل انداخت شمع انجمنش
کشیم باده به خوشباشی لب و دهنش
چنان که مشق جنون میدهد به طفل دلم
خطا بوَد که نخوانند اوستاد منش
منی که کشتهی آن نرگسان مخمورم
چرا هلاک نگردم به تیغ غمزه زنش
چگونه خوش بنشینم به سایهی چمنی
منی که راه نبردم به سایهی چمنش
گلی که حسرت روی تو نازنین دارد
به دست باد سپردند پارههای تنش
ز پارههای دل بیستون خبر دارد
هر آنکه قصهی شیرین شنید و کوهکنش
یکی چو من ندهد شرح روزگار فراق
هزار شمع بسوزد اگر در انجمنش
چگونه دل به دیار و تبار خود بندد
مسافری که نباشد خبر ز خویشتنش
چگونه شمع نباشد خجل ز سوختنم
که من بر آتش دل سوزم و دل از سخنش
کدام شعبده انگیخت چشم بیمارش
که دست فتنهی گردون نمیرسد به فنش
خبر ز (آذر) دلگشته میشود روزی
که دست خاک گرفتهست دامن کفنش
زندهیاد محمدعلی بیگدلی (آذر)