
(بیوگرافی)
شادروان استاد دکتر غلامعلی رعدی آذرخشی، در مهر 1288 شمسی ـ در محلهی ششگلان تبریز ـ چشم به جهان هستی گشود. پدرش محمدعلی افتخار لشکر، مستوفی و دیوانی بود و خاندان پدری پشت در پشت نظامی و دیوانی بودند. نیاکان پدری و مادری از مستوفیان آشتیان برخاسته و بعداً به تبریز کوچ کرده بودند. تحصیلات متوسطه را در دبیرستان فردوسی تبریز به پایان برد.
در سال 1306 به تهران رفت و به تحصیل در دانشکده حقوق و علوم سیاسی پرداخت. پس از اخذ لیسانس حقوق، در آبان سال 1315 برای ادامهٔ تحصیل عازم پاریس شد. مدتی نیز در ژنو تحصیل کرد و سرانجام در رشتهٔ حقوق بینالملل و ادبیات تطبیقی دکترا گرفت. پس از بازگشت به ایران در سال 1320 در وزارت فرهنگ مشغول کار شد و در سال 1320 مدیریت کتابخانه فنی وزارت فرهنگ و ریاست ادارهٔ کل نگارش را به عهده گرفت. رعدی در امر ایجاد فرهنگستان ایران با محمدعلی فروغی و علیاصغر حکمت همکاری کرد و مدتی نیز عهدهدار ریاست دبیرخانهٔ فرهنگستان ایران بود.
غلامعلی رعدی در سال 1324 برای شرکت در یونسکو نامزد شد و به اتفاق علیاصغر حکمت به انگلستان رفت. سپس به نمایندگی ایران در کمیسیون مقدماتی آن سازمان انتخاب و به نیابت ریاست سازمان منصوب شد و پس از یک سال با سمت ریاست هیئت نمایندگی ایران در کنفرانس یونسکو در پاریس شرکت کرد و تا سال 1342 با داشتن عنوان وزیرمختاری و بعد سفیرکبیری، به سمت نمایندهٔ دائمی ایران در سازمان یونسکو به خدمت اشتغال داشت. در سال 1347 اقدام به تأسیس دانشکده ادبیات دانشگاه ملی ایرانی کرد.
غلامعلی رعدی مدتی نیز سرپرستی مجلهٔ آموزش و پرورش و ریاست هیئت تحریریهٔ روزنامهٔ ایران را بر عهده داشت. از او علاوه بر کتابهایی چون پنج آینه و جهانبینی فردوسی، شمار زیادی از مقالات و سخنرانیها و اشعار فراوانی در روزنامهها و مجلات ادبی و علمی مهم نیم قرن اخیر به چاپ رسیده است.
شعر معروف او «نگاه» از شاهکارهای معاصر ادبی ایران است. این بیت مطلع ان شعر است:
من ندانم به نگاه تو چه رازی است نهان
که من آن راز توان دیدن و گفتن نتوان
سرانجام دکتر غلامعلی رعدی آذرخشی ـ در روز 17 مرداد 1378 در تهران ، چشم از جهان فرو بست و به ابدیت پیوست.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
آثار :
رستاخیز ادبی ایران
زبان پارسی و وحدت ملی ایران
امیر کـبیر و شناخت جامعـه
پنج آینه (مجموعه اشعار)
نگاه (مجموعه اشعار)
پرواز (مجموعه اشعار)
مرغ طوفان (مجموعه اشعار)
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
این چکامهی خیال انگیز و پر نکته، یادگار سفر نوروزی سخنور گرانقدر معاصر دکتر غلامعلی رعدی آذرخشی به صفحات زیبای نورآباد ممسنی و کازرون است که تقدیم شما میگردد.
(مرغ طوفان)
تنها گریزم ، ناگزیرم کان پریخو
تنها رود ، تنها دود ، تنها گریزد
آهوی من دارد اگر خوی پلنگی
رعنا پلنگ از چون خودی آیا گریزد؟
گو آتش شوقش سرا پایم بسوزد
کی شعلهٔ رقصنده از گرما گریزد
من زیبق لغزان نیام کز بی ثباتی
آواره در گرما و در سرما گریزد
من مرغ طوفانم نیندیشم ز طوفان
موجم، نه آن موجی که از دریا گریزد
موجم، چنان موجی که از اوج و حضیضش
خیزد گران کوهی و در ژرفا گریزد
از بوم شوم و کرکس دون چند خواهی
کز خاک در خلوتگه عنقا گریزد
شهباز را شاید که چون شهپر گشاید
آنجا که زشتی هاست ناپیدا گریزد
سیمرغ کو کز طعمه گاه لاشه خواران
در اوج استقلال و استغنا گریزد
از ری چو بگریزم به شیرازم کشد دل
آنجا که هر دلداده ی شیدا گریزد
آنجا که هر گل شعله ای از شوق باشد
آنجا که هر پروانه ، بی پروا گریزد
چون پور عمران راه نور آباد پویم
موسی به حق در طور و در سینا گریزد
مکر یهودا با مسیحا بی سبب نیست
عیسی دمی باید که چون عیسا گریزد
موسی نیام عیسی نیام اما ز نادان
چون خضر هم عیسا و هم موسا گریزد
در کوه یابم باده ی آرام بخشی
زین باده کی فرخنده پی بودا گریزد
زرتشت هم آتشگهی بر کوه دارد
تا در پناه آتش مزدا گریزد
در فهلیان غم های خود بر کوه خوانم
دردا که کوه از درد آن غم ها گریزد
در کوهسار آسوده زان وحشت سرایم
آهو به کوه از وحشت صحرا گریزد
چون در گریز از نابکاران پایدارم
از صحبتم هر بی سر و بی پا گریزد
از سنگ در تنگ برین جوشد مگر خون
کز باغ و داغش لاله ی حمرا گریزد
یا سرخ روی از تابِ می افتان و خیزان
هر لاله در نزهتگه خضرا گریزد
غارتگری ار تنگ دزد از غار شاپور
چون مزدکی از هیبت کسرا گریزد
نوروز بر آذر نهد اسفند کز دیو
وز چشم زخمش گلشن نوزا گریزد
زین خاک خرم شهد شیرینی رباید
وز نیشکر در خوشه ی خرما گریزد
وآن مرغک ناز آزما با جفت زیبا
از سرو بن در شاخه ی افرا گریزد
اینجا هنر چون غنچه ی شاداب خندد
اینجا سرشک از چشم خون پالا گریزد
چون تلخ کامی را هنر شیرین کند کام
چون آذر برزین سوی بالا گریزد
وندر پی آن گرم رو، شبدیز شبرنگ
با جان روشن از دل یلدا گریزد
وز تیشه ی فرهاد فریادی بر آید
کز نیش و نوشش صخرهٔ صمّا گریزد
صد گنج باد آورده را بخشد به خسرو
وز کوه غم پرورده سیل آسا گریزد
مهر آورد بر تندخو پرویز بی مهر
از بیستون در طارم اعلا گریزد
ور بر دلش بنشیند از شیرین غباری
زی آسمان زین توده ی غبرا گریزد
چون گرد غیرت بر دل مجنون نشیند
چون گرد باد از محمل لیلا گریزد
ور خار نخوت در خَلَد در پای وامق
با عذر لنگ از محفل عذرا گریزد
امروز اگر در خشکسال صلح و سازش
مشک سره از عنبر سارا گریزد
فردا که خوی جنگجویان نرم گردد
اسکندر آرد شرم و از دارا گریزد
دانا نجوید راز هستی گر بداند
کاین راز از جوینده ی دانا گریزد
ور نگذرد از زشتی زیبا نمایان
از دیدن هر زشت و هر زیبا گریزد
داند که این اجرام را باشد شتابی
چونانکه دنیا گویی از دنیا گریزد
وندر دل هر جنبشی یابد سکونی
مانا جهان از هر گریزی واگریزد
در زیر و بالای جهان کابوس بیند
هر خفته کز افسانه و لالا گریزد
ای نوگل بیدار بخت آرزو ها
کز خنده ات خواب از سر خارا گریزد
بر سینه ی گرم از بر کوی بلورین
گر جامه پوشی نرمی از دیبا گریزد
هنگامه ی شعر نو و شعر کهن چیست
جان سخن زین بحث نکبت زا گریزد
عشق کهن یا عشق نو هرگز شنیدی
کی از جهان مهر جهان آرا گریزد
عشقی که شورانگیز باشد دیر پاید
مفتی ندارد شور و زین فتوا گریزد
زینگونه باشد کار شعر جاودانی
کز ماه و سال و شاید و اما گریزد
راز هنر در پرده ی راز روان ها
از چنگ صدها بوعلی سینا گریزد
نابودی فرهنگ ما نابودی ماست
بیجان توانایی ز هفت اعضا گریزد
این سرزمین مأوای امّید جهان است
آواره باد آن کس کزین مأوا گریزد
روزی رسد کز فر این فرهنگ سرکش
تیر ستم در ترکش جوزا گریزد
وای ار جوان در پستی و سستی گراید
وای ار هنر از همت والا گریزد
وای ار ز عهد کودکی فرزند ایران
با مهد خود در غرب و امریکا گریزد
وای ار فرشته در پی اهریمن افتد
وآنگه ز جابلقا به جابلسا گریزد
"دکتر غلامعلی رعدی آذرخشی"
فهلیان نورآباد ممسنی
فروردین ۱۳۴۸