جهان جز یک آشفته بازار نیست
(نکوهش جهان)
جهان جز یک آشفته بازار نیست
که کالاش جز رنج و آزار نیست
ز سوداگرانش ندانم کسی
کزین طرفه بازار بیزار نیست
جهان گر به بازارگان خِرد
دھی رایگانش خریدار نیست
به بازاری اینسان پی سود او
دل روشن و مغز هشیار نیست
در او زندگی نقش بر آب دان
که در آب نقشی پدیدار نیست
جهان عالم خواب دان و خیال
جز این عالمی را سزاوار نیست
کس ار داندش غیر خواب و خیال
خیالش به خواب است و بیدار نیست
به رفتار نیکو خرد را امید
از این گنبد تیزرفتار نیست
فرازی کجا کو نیارد نشیب
عزیزی ندانم کز او خوار نیست
جز عفریت گیتی که راند دورنگ
زنی حامل گونه گون بار نیست
به شب غول زاید سحرگاه دیو
در این زادنش رنج و بیمار نیست
سیاه و سپید آورد دیو و غول
چو زاید بر آن زادگان یار نیست
یکی شب نگون اندر افتد به چاه
از آن یک سحرگاه آثار نیست
به شام و سحر باز زاید دو غول
چو این قیر و مانند آن قار نیست
نه دیو سپید و نه غول سیاه
چو این هر دو نستوه خونخوار نیست
به مخلوق عالم سیه تا سپید
به یک تن از این هر دو زنهار نیست
به روز و شب از آن دو نبوَد یکی
که روزش سیه چون شب تار نیست
چو پتیارهی دهر و دو زادهاش
نکوهیدہ کردار و غدار نیست
به دوران سترون نگردد همی
شگفتا که افسرده ز ادوار نیست
جهان چیست پهنای بیداد و زور
جز اینسان ورا رسم و هنجار نیست
به دوران بجز جامه در نیل غم
از این نیلگون چرخ دوار نیست
به بستان گیتی ، گلی سر نزد
که نارسته جانش پر از خار نیست
گیاهی که خرّم زید ز آفتش
به بستان و باغ و چمنزار نیست
نشاید ورا بودن آموزگار
که این خیرهسر پندبردار نیست
زمانه که کم ننهد از درد و رنج
زمانش همان بهْ که بسیار نیست
شادروان محمود تندری (شیوا)

به نـام خــــداونـد شعـــر و ادب