آن شب که دفن کرد علی بیصدا تو را
(السّلام علیكِ یا فاطمةَالزهراء)
《دارالشفای درد جهان》
آن شب که دفن کرد علی بیصدا تو را
خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را
در گوش چاه، گوهر نجوا نمیشکست
ای آشیانِ درد، علی داشت تا تو را
ای مادرِ پدر، غمش از دست برده بود
همراه خود نداشت اگر مصطفی تو را
زین درد سوختیم که ای زهرهی منیر
کتمان کند به خلوت شب، مرتضی تو را
ناموسِ دردهای علی بودی و چو اشک
پیدا نخواست غیرتِ شیر خدا تو را
دفن شبانهی تو که با خواهش تو بود
فریاد روشنیاست ز چندین جفا تو را
تا کفرِ غاصبان خلافت عَلَم شود
راهی نبود بهتر ازین، مرحبا تو را!
یک عمر در گلوی تو بغض، استخوان شکست
در سایه داشت گرچه علی چون هما تو را
تحریف دین، فراق پدر، غربتِ علی
انداخت این سه دردِ مجسّم ز پا تو را
دادند در بهای فدک آخر ای دریغ
گلخانهای به گسترهی کربلا تو را
پهلو شکستهای و علی با فرشتگان
با گریه میبرند به دارالشفا تو را
دارالشفای درد جهان، خانهی علیاست
زین خانه میبرند ندانم کجا تو را؟!...
قادر طهماسبی (فرید)

به نـام خــــداونـد شعـــر و ادب