بتی که راز جمالش هنوز سربسته است

(خم سر بسته)

بتی که راز جمالش هنوز سربسته است
به غارت دل سوداییان کمر بسته است

عبیر مِهر به یلدای طُرّه پیچیده است
میان لطف، به طول کرشمه بر بسته است

به آن بهشت مجسم، دلی که ره برده است
در ِ مشاهده بر منظر دگر بسته است

زهی تموّج نوری که بی غبار صدف
میان موج خطر، نطفه‌ی گهر بسته است

بیا که مردمک چشم عاشقان همه شب
میان به سلسله‌ی اشک، تا سحر بسته است

به پای‌بوس جمالت، نگاه منتظران
ز برگ برگ شقایق، پل نظر بسته است

امید روشن مستضعفان خاک تویی
اگرچه گَرد خودی، چشم خودنگر بسته است

هزار سدّ ضلالت شکسته‌ایم و کنون
قوام ما به ظهور تو منتظر بسته است

متاب روی، ز شبگیر اشک بی‌تابم
که آه سوخته، میثاق با اثر بسته است

به یازده خُم مِی گرچه دست ما نرسید
بده پیاله که یک خم هنوز سربسته است

زمینه ساز ظهورند، شاهدان شهید
اگرچه هجرت‌شان داغ بر جگر بسته است

کرامتی که زخون شهید می‌جوشد
هزار دست دعا را ز پشت سر بسته است

چنان وزیده به روحم نسیم دیدارت
که گوش منتظرم چشم از خبر بسته است

در این رسالت خونین، بخوان حدیث بلوغ
که چشم و گوش حریفان همسفر، بسته است

رواست سر به بیابان نهند منتظران
که باغ وصل تو را عمر رفت و در بسته است

دل ِ شکسته و طبع خیال‌بند (فرید)
به اقتدای شرف قامت هنر بسته است.

قادر طهماسبی (فرید)

ای اشک، ای ستاره دریایی!

(واگویه)

ای اشک، ای ستاره دریایی!
امشب چرا به چشم نمی آیی؟

تا کی تو را از آینه ها پرسم
ای مرکز تمرکز زیبایی

چشمم دگر کنار نمی آید
با گریه جز به شیوه‌ی زهرایی

رنگی که چنگ خلسه زند بر دل
کی بوده در حنای شکیبایی؟

یک مو ترک نمی‌خورد، ای فریاد
این بغض بی مروّت خارایی

درد مرا ز دوست مکن پنهان
ای گریه! ای نمایش رسوایی

در من که؟ مرده است خداوندا
کز ناله‌ام ، جدا شده گیرایی

تا کی سراغت از شب و تب گیرم؟
ای عشق بی غروب اهورایی!

ای اتفاق دیدن و جان دادن
وی لحظه‌ی بزرگ تماشایی!

با این ضعیف خسته مدارا کن
مولای من! به حرمت مولایی

بیدار شو (فرید)! که شیطانی ست
این خواب‌ها به خلوت تنهایی

قادر طهماسبی (فرید)

هیچ کس نشناخت دردا ، درد پنهان علی

در ستایش مولای متقیان علی(ع)

هیچ کس نشناخت دردا ، درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب‌ افغان علی

ای غم از درد علی، بویی نیاوردی به دست
گرچه همچون عود عمری سوختی جان علی

ناله ی مجروح دارد ساز غم ، امشب مگر
خورده زخم از ناطرازان فرق میزان علی؟

داده بود انگشتری را بر گدای دیگری
داد جان را بر شهادت، لطف حیران علی

از شکاف زخم ، جان را داد با شرمندگی
بر فقیری چون شهادت، لطف عریان علی

سر برآورده ست چون خورشید از جیب فلک
ناله ی افتاده در چاه زنخدان علی

کشتزار آخرت را آبیاری کرده است
در بیابان غریبی، چشم گریان علی

چون علی نشناخت خود را در جهان، یک حق شناس
ماند در ابهام ، سیمای درخشان علی

از علی کی زودتر ای صبح ، سر برداشتی؟
یک شب از بالین شب تا صبح پایان علی

گرچه ای بغض، آبرویت را علی هرگز نریخت
همچو سنگ آویختی دست از گریبان علی

چاشنی دارد اگر مرگ و حیات از شور عشق
آبرویش مایه دارد از نمکدان علی

از دهانی بر دهانی می‌رود چون بوی گل
قصّه ی از گوش های خلق پنهان علی

از می تکرارِ نامش، عاشقی سیراب نیست
کز خدا جوشیده نام حال گردان علی

در میان آید اگر پای عدالت می‌نهد
داغ بر دست برادر، خشم سوزان علی

پرچم فتحی درخشان بود در روز نبرد
چون درفش صبح صادق، گَرد جولان علی

کودک باهوشِ عقل و علم بازیگوش را
با هزاران خون دل، پرورده دامان علی

کودکستان شهادت، دوره ی آمادگی ست
تا که روزی راه یابی در دبستان علی

در کویر خاک ، باغ لاله پوش کربلا
هست چشم انداز سبزی از گلستان علی

از تب حسرت ، زلیخای شهادت ، بارها
پیرهن ها چاک زد در یوسفستان علی

در میان تنگدستی ها، شهادت مرده بود
گر نبود او را دمادم روزی از خوان علی

کعبه از شوق لقای او گریبان چاک زد
هست یعنی کعبه هم از سینه چاکان علی

نقش آن چاک گریبان، ماند در بیت عتیق
تا نشانی باشد از زخم نمایان علی

ای شهادت یازده تنگ شکر بردی بس است
رو که تنگ آخرین ، ما راست از خوان علی

قادر طهماسبی (فرید)

گواه سينه‏ ی عشق است داغداری ما

(امید منتظران)

گواه سينه‏‌ی عشق است داغداری ما
به باغبانی درد است لاله کاری ما

تنور لاله درين فصل آنچنان داغ است
که می‌چکد عرق از روي شرمساری ما

به راه خيزش ما گرچه نيزه کاشته‌‏اند
جوی نکاسته از شور تک سواری ما

به رود بسته‏‌ی تاريخ داده درس شتاب
در آب راه هدف ، موج بی‌قراری ما

صفی ز لشکر عشق‌اند باد و باران هم
غريب نيست شتابند اگر به ياری ما

دهان به نغمه‏‌ی شادی دريده دشمن را
بگو درآمد جنگ است سوگواری ما

شروع زندگی جاودانه با يار است
درين غريب کشی ، مرگ اختياری ما

به زير سايه‏‌ی طوبی قدان عاشورا
نرُسته سرو بلندی به استواری ما

صدا زدی که: کسی هست ياري‏ام بدهد؟
بلی حسين من ، آنک خروش آری ما

اگر چه دير صلايت شنيده‏ايم ، اما
بگير هر چه غرامت ز خون جاری ما

بگو به دشمن مغلوب ما که در راه است
هنوز حادثه‏ ی زخم های کاری ما

گره ز جعد خم سر به مهر بگشاييد
که سر نهاده به شوريدگی خماری ما

اميد منتظران، با ظهور خود بزدای
غبار اشک ، ز چشم اميدواری ما

(فريد) خط شهادت هميشه حايل باد
ميان خستگی و پای پايداری ما

قادر طهماسبی (فرید)

یک بار از کنار تو بگذار بگذرم

(عشق بی غروب)

یک بار از کنار تو بگذار بگذرم
بگذار از کنار تو یک بار بگذرم

در دوزخ تو سوختم ای عشقِ بی غروب!
یک بار از بهشت تو بگذار بگذرم

پیچیده همچو مار به پایم، ضرورت است
از روی نعش این شب بیمار بگذرم

باری اگر امان زیارت نمی‌دهی
بگذار از کنار تو یک بار بگذرم

از من بخواه تا که بمیرم، ز من مخواه
با چشم بسته از پل دیدار بگذرم

خود را مگر چو اشک بریزم به پای دوست
وز پای سرو خویش چو جوبار بگذرم

من آمدم به نیت خیری که داشتم
مگذار سوگوار و عزادار بگذرم

باری امان دهید به دنبال سرو خویش
چون جویِ خون ز باغ سپیدار بگذرم

قادر طهماسبی (فرید)

ساز بوی نان گرفت آواز هم

(بوی نان)

ساز ، بوی نان گرفت ، آواز هم
دفن شد آواز مسکین ، ساز هم

عشق تا خود شست خون را از سرم
رنگ خود را باخت ، سنگ انداز هم

عشق را گفتم که تنهایی هنوز؟
سر به زیر انداخت، یعنی باز هم

گفتم آخر درد هم پایان گرفت
گریه را سر داد کز آغاز هم

می‌هراسند از طلوع سرنوشت
جنگ و صلح و پرچم و سرباز هم

گر به عشق نازنین داری نیاز
اوج دارایی ست، داری ناز هم

مدتی بستند اگر پای تو را
دست خواهی یافت بر پرواز هم

آنکه خود رازی‌ست از روزی بزرگ
با تو خواهد گفت روزی ، راز هم

قادر طهماسبی (فرید)

یک بغل گل بود و در دامان آغوشم نریخت

(مرداب آغوش)

یک بغل گل بود و در دامان آغوشم نریخت
یک قدح می بود و در پیمانه‌ی هوشم نریخت

مجمری نور و حرارت آن حریق ارغوان
در فضای سینه‌ی تاریک و مه پوشم نریخت

باغبان وصل را نازم که در اوج عطش
آب در گلدان از خاطر فراموشم نریخت

حافظا رفتی و در این سال‌ها شعری زلال
انگبین خلصه‌ای در جامت هوشم نریخت

انتظارم کشت و گلبانگ به خون آغشته‌ای
طرح سیلی تازه با فریاد چاووشم نریخت

سال‌ها بگذشت و در می‌خانه‌ی متروکه درد
خون گرم شیونی در لاله‌ی گوشم نریخت

دوش گفتم ساقیا امشب چه داری، گفت زهر
گفتمش کج کن قدح را، دید می‌نوشم نریخت

شب گذشت و روغن خون آبه‌ای بغض خسیس
در چراغ چشم‌های نیمه خاموشم نریخت

قامت بالا بلندی چون شهادت ای دریغ
آبشاری بود و در مرداب آغوشم نریخت

قادر طهماسبی (فرید)

ای بهترین بهانه برای گریستن

(گریستن)

ای بهترین بهانه برای گریستن
ای داغ جاودانه برای گریستن

در راه بازگشت به خود عشق کاشته شد
داغ تو را نشانه برای گریستن

شش سوی لاله می‌دمد ای عشق بازکن
راهی از این میانه برای گریستن

در راه کربلای تو هر لاله می‌دهد
ما را به کف بهانه برای گریستن

آماده شو (فرید) به فتوای بازگشت
در خلوت شبانه ، برای گریستن

قادر طهماسبی (فرید)

بیوگرافی استاد قادر طهماسبی (فرید)

https://uploadkon.ir/uploads/4e8712_24‪قادر-طهماسبی-فرید-.jpeg

(بیوگرافی)

استاد قادر طهماسبی ـ متخلص به (فرید) در 9 شهریور سال 1331 در شهرستان میانه ـ چشم به عالم هستی گشود. تحصیلات ابتدایی و بخشی از متوسطه را در زادگاه خود گذراند. سپس به علت شغل پدر، اقامت‌های کوتاه و بلند در شهرهایی چون: زاهدان، شیراز، مشهد، تبریز و تهران و اصفهان داشت. او در سال 1355 به سفارش یکی از دوستانش در اصفهان ساکن شد و در آن‌جا ازدواج کرد.

در اصفهان به علت اشعار تند خود مورد اذیت و آزار ساواک بود. او در زمان انقلاب 1357 ایران 26 ساله بود و فعالیت‌های انقلابی داشت. در زمان جنگ ایران و عراق نیز به صورت داوطلبانه حضور داشت.

او ابتدا به شغل عکاسی مشغول بود سپس عکاسی را کنار گذاشت و در مراکزی چون کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، هنرستان هنرهای زیبا، امور تربیتی آموزش و پرورش، ستاد تبلیغات جنگ، انجمن‌های ادبی، بنیاد شهید، ارشاد اسلامی، جهادسازندگی، جهاد دانشگاهی و دانشگاه در دوره‌های مختلف فعالیت کرد.

سپس به عضویت هیأت علمی دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه اصفهان منصوب شد اما به جهت پرداختن به پیشه‌ی شاعری و فعالیت‌های اجتماعی انصراف داد. با این‌حال در دوره‌های مختلفی به تدریس در دانشگاه پرداخت. وی در صدا و سیمای اصفهان هم فعالیت داشت. پس از آن به تهران هجرت کرده و در دانشگاه تهران مشغول شد. همچنین به عنوان کارشناس شعر در حوزه هنری و بنیاد شهید به فعالیت پرداخت.

زندگی‌نامه، مقالات و نقدهای صاحب‌نظران در مورد شخصیت و شعر قادر طهماسبی و بررسی دوران شعری او، در کتابی با عنوان «شناخت‌نامه قادر طهماسبی» توسط «کاظم رستمی» گردآوری شده‌ است.

او در اردی‌بهشت 1392 در چهارمین مراسم از سلسله برنامه‌های «شب شاعر» مورد تقدیر قرار گرفت.

اشعار قادر طهماسبی بیشتر در مضامینِ مذهبی، انقلابی و عارفانه سروده شده‌اند. شعر «مرکب بی سوار» و «خم سر بسته» در اوایل جنگ ایران و عراق توسط وی سروده شده‌است. شعر «کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود» از دیگر آثار اوست. برخی از شاعران از جمله: «علی انسانی»، «یوسفعلی میرشکاک» و «علیرضا قزوه» در مورد محتوا و مضمون اشعار قادر طهماسبی نظر داده‌اند.

قادر طهماسبی در دومین جشنواره‌ی شعر فجر به همراه استاد محمدعلی مجاهدی، دکتر سید علی موسوی گرمارودی و استاد محمدجواد غفورزاده، موفق به کسب عنوان برگزیده در بخش اشعار آیینی شد.


آثار :

«عشق بی غروب»
«روزی به رنگ خون»
«شکوفه‌های فریاد»
«پری ستاره‌ها»
«پری شدگان»
«ترینه»
«پری بهانه‌ها»
«تلاوت»
«هزار دست دعا»

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

‌(فرشته‌ی بیمار)

ای ماه خودپرست! پرستار من کجاست؟
آه ای ستاره‌ی سحری! یار من کجاست؟

خود را مگر چو اشک بریزم به پای او
ای آسمان! فرشته‌ی بیمار من کجاست؟

ناهید را به خوشه‌ی پروین گره زنید
روشن کنند تا گره کار من کجاست؟

ای شب! به روشنان ضمیرت به من بگو
کامشب پری ستاره پرستار من کجاست؟

ای خاستگاه گفت من! ای باور نهفت
من اندکم برای تو ، بسیار من کجاست؟

ای ساکنان روشن این قصر باژگون
شبتاب آسمان نگونسار من کجاست؟

آه ای ستاره های من! ای چشم های من
پیدا کنید ماه دل آزار من کجاست؟

صدها ستاره را به زیارت نشسته‌ام
تا بنگرم ستاره‌ی دیدار من کجاست؟

ای چشم من! مناز به سیاره های اشک
با من بگو ستاره‌ی سیار من کجاست؟

قادر طهماسبی (فرید)