از قضا آیینه‌ی چینی شکست

(از قضا آیینه‌ی چینی شکست)

مرور سخنان مطایبه‌آمیز بزرگان عرصه‌ی ادب و عرفان هیچ نکته‌ای هم که در بر نداشته باشد، در خفیف‌ترین حالت ممکن گره‌های کور روح آدمی را گشوده و پنجره‌ای از عالم سرور بر انسان می‌گشاید.

دو حکایت زیر از کتاب «معارف اللطائف» است که به اهتمام استاد محمدعلی مجاهدی (پروانه) در نشر سوره‌ی مهر به چاپ رسیده است.

***

(مذهبِ ناحق!)

قاضی مسافر که نسبت به مذهب تشیع خوش‌بین نبود برای جلوس شاه اسماعیل صفوی به تخت سلطنت که مروّج این مذهب بود، ماده تاریخی ساخته بود که دهن به دهن می‌گشت و آن (مذهبِ ناحق) بود که به حساب ابجد 906 می‌شد.

چون این خبر به شاه اسماعیل رسید، دستور به احضارش داد تا در حضورش او را پوست کنند! قاضی مسافر را گرفته به حضور شاه بردند و شاه اسماعیل که از این عمل قاضی مسافر سخت آزرده‌خاطر شده بود و ریختن خون او را مباح می‌دانست، بر سرش فریاد کشید که این ماده تاریخ از توست؟!

‌قاضی مسافر بدون این‌که خود را ببازد با ملایمت گفت: دشمنان، این ماده تاریخ را به اشتباه به عرض رسانیده‌اند و من این‌طور نگفته‌ام، شاه پرسید پس ماده تاریخی که برای جلوس ما ساخته‌ای چیست؟

قاضی مسافر گفت که من از زبان شاه گفته‌ام: (مَذهَبُنا حق) یعنی مذهب ما بر حق است. شاه از حاضر جوابی او چنان در شگفت شد که از ریختن خون او درگذشت. لطیفه‌ای که در کلام قاضی مسافر است، بر ارباب نظر پوشیده نیست.


بدیهه‌گویی‌های زیب‌النساء

زیب‌النساء _ متخلص به «مخفی» _ شاعره‌ای چیره‌دست و سخنوری توانا بود. پدرش محمد عالمگیر مشهور به محی‌الدین اورنگ زیب‌، پادشاه هند، و مادرش دلرس بانو دختر شاهنوازخان صفوی است.

زیب‌النساء مخفی در بدیهه‌گویی، ید طولایی داشت و در این میدان گوی سبقت را از دیگران می‌ربود. گویند در مجلسی اورنگ زیب‌، چهار کلمه را عنوان کرد و گفت: از شعرای حاضر در مجلس هرکس بتواند آن چهار کلمه را بهتر از دیگران در یک بیت به کار ببرد، قطعه الماس گران‌بهایی را به عنوان جایزه به او خواهد داد. هر کسی بیتی سرود و از نظر شاه گذرانید.

«مخفی» که در مجلس حضور داشت چهار کلمه: (بیگانه، چشم، وطن و دل) را که مطروحه‌ی پادشاه بود، در بیت زیر به کار برد و چون بیت او از دیگران رنگین‌تر بود، قطعه الماس را از پدرش به عنوان جایزه دریافت کرد:

بیگانه‌وار می‌گذری از دیار چشم
ای نور دیده حبّ وطن در دل تو نیست؟

‌گویند: روزی «مخفی» با پدر خود گرم صحبت بود. در اثنای صحبت، آیینه‌ی چینی تمام قدی که در اتاق پدرش بود و ارزش بسیاری داشت، افتاد و شکست. اورنگ زیب، رو به دخترش نمود و گفت:

از قضا آیینه‌ی چینی شکست

و زیب‌النساء (مخفی) بدون درنگ پاسخ داد:

خوب شد، اسباب خودبینی شکست!

‌‌

‌گویند: در خاندان سلطنتی هند رسم بوده است که اگر شاهزاده خانمی تصمیم به ازدواج می‌گرفت، برای این‌که پادشاه و یا ملکه را از تصمیم خود مطلع سازد، یک شاخه گل نرگس را می‌چید و به عنوان زینت بر سر می‌زد.

از قضا روزی که زیب‌النساء مخفی، در باغ قصر سلطنتی پدر خود گردش می‌کرد، بدون توجه به رسم معمول، چند شاخه از گل نرگس را چید و بر سر زد. در این اثنا پدرش نیز برای گردش وارد باغ شد و چشمش به «مخفی» افتاد! «مخفی» که از طرز نگاه پدر، تازه به اشتباه خود پی برده بود، برای این‌که پدر خود را که از اشتباه او به اشتباه افتاده بود از حقیقت امر آگاه سازد، ‌گفت:

نیست نرگس که برون کرده سر از افسر من
به تماشای تو بیرون شده چشم از سر من!

‌‌

‌گویند: عاقل‌خان رازی که استاندار لاهور بود و طبع شعری نیز داشت، به زیب‌النساء «مخفی» عشق می‌ورزید ولی ابراز نمی‌کرد تا این‌که روزی دو بیت زیر را سرود و برای او فرستاد و پرده از راز دل خود برگشود و آرزوی دیدار او کرد:

بلبل رویت شوم گر در چمن بینم تو را
می‌شوم پروانه گر در انجمن بینم تو را

خودنمایی می‌کنی ای شمع محفل، خوب نیست
من همی‌خواهم که در یک پیرهن بینم تو را!

و زیب‌النساء «مخفی» دو بیت زیر را در پاسخ او فرستاد و عذرش را خواست:

بلبل از گل بگذرد، چون در چمن بیند مرا
بت‌پرستی کی کند گر برهمن بیند مرا

در سخن «مخفی» شدم مانند بو در برگ گل
هر که دارد میل دیدن، در سخن بیند مرا!

ایهام لطیفی که در مقطع شعر به کار رفته، سخن «مخفی» را به کمال رسانیده است. در برخی از تذکره‌ها، بیت آخر «مخفی» به شکل زیر آمده است:

در سخن «مخفی» شدم چون رنگ و بو در برگ گل
هر که دارد میل دیدن در سخن بیند مرا

در صورتی که رنگ گل ظاهر است و مخفی نیست، طبع سلیم، ردّ پای تصرف بی‌جای ناسخان را در این بیت به وضوح می‌بیند.

‌‌

‌‌همچنین نقل کرده‌اند که: روزی زیب‌النساء «مخفی» مصراع زیر را جهت تکمیل برای ناصر علی سرهندی که از شعرای معروف آن زمان بود، فرستاد:

از هم نمی‌شود ز حلاوت جدا لبم

و ناصر علی سرهندی در پاسخ نوشت:

گویا رسیده بر لب زیب‌النساء لبم!

زیب‌النساء از پاسخ ناصر علی سرهندی در خشم شد و بیت زیر را در پاسخ او فرستاد:

ناصر علی! به نام علی برده‌ای پناه
ورنه به ذوالفقار علی، سر بریدمی!

‌‌

‌‌و باز منقول است: که زیب‌النساء جقه‌‌ی مرصعی را از نعمت‌خان عالی که از شعرای دربار پدرش بود، گرفت تا بهایش را به وی بپردازد. مدتی ازین جریان گذشت و از پرداخت بهای جقه خبری نشد. نعمت‌خان عالی شیرازی رباعی زیر را سرود و برای زیب‌النساء «مخفی» فرستاد:

این بندگی‌ات سعادت اختر من
در خدمت تو عیان شده جوهر من

گر جیغه خریدنی‌‌است، پس کو زر من؟
ور نیست خریدنی، بزن بر سر من!

زیب‌النساء جقه‌ی مرصع را همراه با پنج‌هزار روپیه برای او فرستاد.‌

بیوگرافی و اشعار زیب النسا بیگم (مخفی)

https://uploadkon.ir/uploads/839826_25زینب‌النساء-مخفی-.jpg

(بیوگرافی)

زیب‌النساء بیگم _ متخلص به (مخفی) نامدارترین زن پارسی‌گوی شبه قاره‌ی هند به سال 1048 هجری در آن سرزمین ولادت یافت‌. پدر وی اورنگ زیب از فرمانروایان معروف سلسله‌ی گورکانی هندوستان است و مادر او که نژاد ایرانی دارد نسبش به دودمان صفویه می‌رسد.

ادامه نوشته

بیوگرافی و اشعار مولانا شهیدی قمی

https://uploadkon.ir/uploads/b16421_25مولانا-شهیدی-قمی-.png

(بیوگرافی)

مولانا شهیدى قمی _ متخلص به (شهيدی) از برجسته‌ترین شاعران قرن نهم و اوایل قرن دهم هجری، حدود سال 840 ه.ق (815 شمسی)، در قم متولد شد. وى در جوانى به سیاحت پرداخت و چندى در خراسان، هرات، قزوین و آذربایجان زیسته، در آذربایجان در دربار سلطان یعقوب به ملک‌الشعرایى رسید.

شهیدی، معاصر سلطان یعقوب و سلطان حسین بایقرا بوده است. پس از چندى به هند رفت و در گجرات اقامت گزید. چنانكه خود در اين باره می‌گويد :

«گجراتيان همه نمكین دل كباب‌شان
میخواره‌اند و خون شهيدی شراب‌شان

در شيشه چون نبات ز يكتایی آشكار
از غايت صفات نه چون سيم نابشان

اين نظم مانَد از تو (شهیدی) به يادگار
در پای تخت خسرو عالی جناب‌شان»

شهيدی در هرات به خدمت جامى رسیده است و حكیم شاه محمد قزوینى با او بسیار معاشر بوده وى در دربار اسماعیل عادل‌شاه نیز احترام فراوان داشته است.‌

ويژگی‌های سبکی شهيدی:

شهیدی قمی از برجسته‌ترین شاعران قرن نهم و اوایل قرن دهم هجری است و باید او را از پیش‌تازان مکتب وقوعی برشمرد و احتمالاً نخستین کسی است که در اواخر دوره‌ی تیموری و اوایل عهد صفویه تمام غزلیات خود را به بیان واقعیات روابط عاشقانه اختصاص داده است و به همین دلیل شعر او از نوعی تشخص سبکی برخوردار است. از شهیدی قمی 385 غزل به جا مانده است که در همه آن‌ها ویژگی های سبک وقوع کاملاً آشکار است، به همین دلیل در این طرز بر لسانی شیرازی (متوفی942 ق) تقدم دارد. توصیف واقعی، بیان جزئیات روابط عاشقانه، عامیانگی، گرایش به معشوق مذکر و گاهی سرزنش معشوق (واسوخت) از ویژگی‌های سبکی اشعار شهیدی قمی است. او در عين حال كه به زبان وقوع گرايش دارد، برخی از غزل‌هايش را به سبک شعر اواخر دوره‌ی تيموری سروده است و اين طبيعی است چون آغازگر اين راه است و درسـت
جایی كه تقليد می‌كند شعرش استوارتر است مانند:

عاشق و مستم و پروای كسی نيست مرا
آتشم، باک ز هر خار و خسی نيـست مرا

○○○○○

از باده برفروز رخ همچو لاله را
بستان برای خاطر من این پياله را

اوراق گل به حرف جدایی مزين است
کس غير عندليب نخواند اين رساله را

‌وفات:

شهيدی قمی، سرانجام در سال 936 هجری قمری (908 شمسی) در حدود 96 سالگی درگذشت و پیکرش در سر كیج گجرات مدفون است.

روحش شاد و یادش گرامی باد.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

(هرگز)

بِه دلِ شکسته‌ی من نکنی نظّاره هرگز
نبوَد مِیِ سلاطین به سفال پاره هرگز

ز لبت به بوسه‌‌ای کن دلِ من تسلّی از خود
نی‌‌ام آن گدا که چیزی، طلبم دوباره هرگز

ز عدم (شهیدی) آمد به وجود، اشک‌‌زیزان
بِه جهان کسی نیامد به چنین ستاره هرگز

"مولانا شهیدی قمی"

بیوگرافی و اشعار سلطان‌علی ییگ شاملو (رهی)

https://uploadkon.ir/uploads/4b5515_25سلطان‌علی-یبگ-شاملو-رهی-.png

(بیوگرافی)

سلطان‌علی بیگ شاملو _ متخلص به (رهی) _ فرزند ولی قلی بیگ بن علی قلی‌خان شاملو (سیاستمدار) _ شاعر و ادیب در قرن یازدهم هجری است. پدرانش از صاحب‌منصبان عالی‌رتبه‌ی دولت صفویه بودند خودش نیز منصب "يساول صحبت" را در عهد شاه عباس دوم بر عهده داشته است.

سلطان‌علی بیگ، در شعر و فنون ادبی زبردست بوده و با ادبا و شعرا مجالست و مشاعره داشته و گویا دیوان اشعارش بیش از پنج هزار بیت بوده و مثنوی «تحفه الصباحين را در بحر تحفه العراقين» سروده و قریب به سه هزار بیت داشته است.‌



درگذشت؛

سلطان‌علی ییگ در سال 1064 ق در اصفهان وفات یافته و پی‌کرش در جوار حرم مطهر امام رضا علیه السلام در مشهد مقدس مدفون است.

روحش شاد و یادش گرامی باد.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

(تک بیت)

فروغ حسن که آتش در این بیابان زد
که دشت مجمره گردید و روزگار سپند

سلطان‌علی یبگ شاملو (رهی)

بیوگرافی و اشعار مشتاق اصفهانی

https://uploadkon.ir/uploads/a2cc14_25مشتاق-اصفهانی-.jpg

(بیوگرافی)

شادروان میر سید علی اصفهانی _ متخلص به (مشتاق) _ و مشهور به "مشتاق اصفهانی" به سال 1100 ه.ق (1068 شمسی) چشم به جهان گشود. وی از شاعران عصر نادر شاه افشار و از بنیانگذاران دوره‌ی بازگشت بود. مشتاق به سبک عراقی شعر می‌سرود و هم‌دوره‌ی آذر بیگدلی و هاتف اصفهانی بود.‌

مشتاق اصفهانی، پیشاهنگ شیوه‌ای نوین:

زمزمه‌های روی‌گردانی از سبک دوره‌ی صائب، مقارن عصر فترت پس از صفویان، زمانی بالا گرفت که میر سید محمدعلی مشتاق با تأسیس انجمن ادبی اصفهان، کاروان‌سالاری آن را عهده‌دار شد و با کمک یاران و همفکران خود این نهضتی را به سرانجامی توفیق‌آمیز نزدیک کرد.

میر سید محمدعلی از طبقه‌ی سادات اصفهان بود و در این شیوه‌ی تازه، به یک معنی طریقه‌ی محتشم را که در آغاز عهد صفویان تا حدی با شیوه‌ی پیشنیان هم مربوط می‌شد بازآفرینی کرد. مشتاق با بازگشت به شیوه‌ی قدما تا حد معتدلی علاقه به صنایع بدیعی را هم که در عصر صائب از یاد رفته بود، از نو برانگیخت. او در شیوه‌ی قدما به طرز گویندگان عراق و فارس توجه داشت. گروه زیادی از شاعران معاصر وی مانند آذر، میرزا نصیر، صباحی، هاتف اصفهانی، عاشق، صهبا با او ارتباط و دوستی و هم‌قدمی داشتند و مشتاق بر گردن برخی از آن‌ها حق استادی داشت.‌

آثار:

«دیوان» شعرى است كه نزدیک به 6000 بیت مى‌باشد که بعد از فوتش هاتف و آذر و صهبا آن را جمع‌آورى و تدوین کردند. اشعارش داراى مضامین تازه، نغز و مشحون از صنایع لفظى و معنوی‌ است.‌

بیتی مشهور از او:

رسمی‌است کهن که شحنه‌ی عشق
هشیار به جای مست گیرد .

‌وفات:

مشتاق اصفهانى، سرانجام در سال 1170 ه.ق (1138 شمسی)، در اصفهان درگذشت و پیکرش را در گورستان تخت فولاد اصفهان به خاک سپردند.

روحش شاد و یادش گرامی باد.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

«سر عشق»

خوش آن گروه که در بر رخ از جهان بستند
ز کائنات بریدند و با تو پیوستند

به سرّ عشق، کجا پی برند اهل خرد
مگر کنند فراموش آنچه دانستند

مخور به مرگ شهیدان کوی عشق افسوس
که دوستان حقیقی به دوست پیوستند

مجو تلافی بیداد از بتان کاین قوم
نمک زنند بر آن دل که از جفا خستند

جماعتی که کنند از ستم فغان، (مشتاق)
نه عاشق‌اند، که تهمت به خویشتن بستند.

«مشتاق اصفهانی»

بیوگرافی و اشعار بانو عالم‌تاج قائم مقامی (ژاله)

https://uploadkon.ir/uploads/ff4005_25عالم‌تاج-قائم-مقام-فراهانی.png

(بیوگرافی)

شاعر دلسوخته‌ی عصر قاجار، شادروان بانو عالم‌تاج قائم مقامی، متخلص به (ژاله) متولد فراهان، از توابع اراک است، که در سال 1262 خورشیدی قبل از انقلاب مشروطیت پا به دیده‌ی هستی گذاشت، او از نواده‌ی شادروان میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی، شاعر و صدر اعظم باسیاست و کاردان مشهور قاجاریه در عصر فتحعلی شاه و محمدشاه قاجار است.

ژاله در اسفندماه 1262 خورشیدی در فراهان زاده شد. مادرش مریم یا گوهر ملک دختر معین الملک بود و پدرش میرزا فتح‌الله نوه قائم مقام فراهانی. او در پنج سالگی خواندن فارسی و عربی را نزد یک شیخ آغاز کرد و تا پانزده سالگی دروس دیگر را آموخت.

در 15 سالگی همراه خانواده‌اش به تهران رفت و در سال 1317 ق. با دوست پدرش، علی‌مرادخان بختیاری (علی‌مرادخان میرپنج بختیاری) که در خدمات لشکری و نظامی بود، و دخترانش از ژاله بزرگتر بودند، به‌ناچار ازدواج کرد و پسرش، حسین پژمان بختیاری را به دنیا آورد. ازدواج آن‌ها پس از دو یا سه سال به جدایی انجامید. پژمان ابتدا تحت سرپرستی پدرش بزرگ شد و با مرگ علی‌مرادخان سرپرستی او بر عهده‌ی علی‌قلی خان سردار اسعد و جعفرقلی خان سردار اسعد درآمد تا آن که در 27 سالگی نزد مادرش رفت و تا پایان عمر ژاله، با وی بود.

ژاله 23 ساله بود که نهضت مشروطه به وقوع پیوست، اما او بیشتر شاعری بود درون‌گرا، چنان که حتی به دلیل شرایط تاریکی که در آن می‌زیست و اشعار زنانه و سنت‌شکنی که سروده بود شاعری خود را از دیگران و حتی از فرزندش مخفی می‌کرد.‌

وفات:

به گفته‌ی پژمان، ژاله اواخر عمر را با خواندن کتاب‌های ادبی، تاریخ و نجوم سپری کرد و سرانجام در 5 مهر 1325 خورشیدی، ساعت یک بعدازظهر در 63 سالگی درگذشت و در امامزاده حسن در جنوب غرب تهران به خاک سپرده شد.

روحش شاد و یادش گرامی باد.

(آرزوی عشق)

گم شد جوانی‌ام همه در آرزوی عشق
اما رهی نیافتم آخر به کوی عشق

از حجب و از غرور دل خرده‌سنج من
شد بهره‌ور ز عشق ولی ز آرزوی عشق

عالم‌تاج قائم مقامی (ژاله)

ادامه نوشته

جابه‌جا حتی نخواهد شد درخت ریشه‌دار...

سید محمدرضا شمس (ساقی)

جابه‌جا حتیٰ نخواهد شد درخت ریشه‌دار

بـا فشار و وحــدت بی‌ریشـه‌هـای روزگــار

سید محمدرضا شمس (ساقی)

بیوگرافی و اشعار میرنجات اصفهانی

https://uploadkon.ir/uploads/2e7a29_25میرنجات-اصفهانی.png

(بیوگرافی)

میرزا عبدالعادل اصفهانی _ متخلص به (نجات) _ مشهور به : "میرنجات اصفهانی" شاعر پارسی گوی عهد صفویه، سبک هندی می‌باشد. میرنجات، فرزند سید محمدمؤمن مستوفی و از سادات کهگیلویه (شهر دهدشت) می‌باشد اما به سبب سکونت در اصفهان، او را اصفهانی گفته‌اند.

میرنجات در زمان شاه سلیمان صفوی، از منشیان دربار بوده و در مدح شاه شعر نیز سروده‌ است.‌

آثار :

دیوان اشعار نجات اصفهانی
مثنوی مسیر السالکین
مثنوی گُلِ کشتی

مثنوی گل کشتی در سال 1399 بر پایه‌ی نسخه‌های خطی موجود در کتابخانه‌ی مجلس و کتابخانه‌ی موزه‌ی ملی ملک، توسط مهرداد اکبری تصحیح و در انتشارات ابوالحسنی چاپ و منتشر شده است.‌

وفات :

میرنجات اصفهانی در سال 1122 هجری قمری در اصفهان درگذشته است.

روحش شاد و یادش گرامی باد.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

ای زهد، سال‌هاست که شرمنده‌ی توایم
گر عاشقی امان بدهد بنده‌ی توایم

*****

نباشد ناله و فریاد اهل دل ز مهجوری
سپند از قرب آتش می‌کند افغان، نه از دوری

*****

لباس سرمه‌ای، ای کعبه‌ی نگاه مپوش
به مرگ من که دگر جامه‌ی سیاه مپوش

تو را به جامه‌ی نیلوفری چه کار ای گل
به رنگ سایه‌ی خود این قبای راه مپوش

*****

از گریه‌های مستی‌ام آخر گشود دل
سیلاب، قفل خانه ما را کلید بود

روزی که خط بندگی از ما گرفت عشق
این لوح از نگارش هستی سفید بود .

"میرنجات اصفهانی"

بیوگرافی و اشعار میر اشکی قمی

https://uploadkon.ir/uploads/f79e25_25میر-اشکی-قمی.png

(بیوگرافی)

میر اشکی قمی _ از شعرای قرن دهم هجری قمری و برادر میرحضوری قمی است هر چند میرحضوری این رابطه را انکار می‌کرده است. از تاریخ تولد و میزان عمر او اطلاعی در دست نیست.

اشکی قمی برای دیدار غزالی مشهدی که آوازه ی او همه جا را فرا گرفته بوده راهی دیار هند می‌شود ولی بی آنکه به دیدار او نایل شود در هند به علت بیماری در بستر مرگ می‌افتد و چهار دیوان شعر خود را به میرجدایی مصوّر ترمذی می‌سپارد تا به ترتیب آن‌ها بپردازد ولی پس از مرگش میرجدایی در امانت خیانت کرده، و اشعار ناب او را به نام خود کرده و مابقی را به دست آب می‌سپارد، و ظریفی ساوجی قطعه‌ی زیر را خطاب به میرجدایی سروده است. :

اشکی نامراد را ، کشتی!
به تو واماند چار دیوانش

عقل حیران خون خفته‌ی اوست
شعر وامانده‌ی تو گفته‌ی اوست.


اشکی در شعر از شیوه‌ی آصفی پیروی می‌کرد و به سرودن مضامین غریب و خیال‌پردازی در شعر تمایل فراوان داشت. و گویا در سبک وقوع طبع آزمایی می‌کرده است.

از میان آثار اشکی تنها نسخه‌ای از دیوان او باقی است که در کتابخانه‌ی موزه‌ی بریتانیا شماره (۴۶۱۶) نگهداری می‌شود و براساس حروف الفبا ترتیب یافته است ریو (۴۶۱۶) و به گفته‌ی صفا شامل 9 هزار بیت، غزل چندین رباعی، قطعه و مفردات است.‌

سال وفات وی را حدود 1002 هجری قمری گفته‌اند.

روحش شاد و یادش گرامی باد.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

اشک من اشکی نمی‌دانم رقیب من شده
تا نظر کردم به روی او به روی من دوید

*****
بس‌که تن بگداخت بی او زآتش سودا مرا
گر نهی زنجیر بر گردن، فتد بر پا مرا

*****
بسی سنگ از غمت بر سر منِ دلتنگ خواهم زد
اگر دستم رَوَد از کار، سر بر سنگ خواهم زد

*****
مستانه کشتگان تو هر سو فتاده‌اند
تیغ تو را مگر که به می آب داده.اند؟!

"میر اشکی قمی"

بیوگرافی و اشعار بیدل شیرازی

https://uploadkon.ir/uploads/c12f13_24بیدل-شیرازی.jpeg

(بیوگرافی)

شادروان سید میرزا محمدرحیم بیدل شیرازی ـ شاعر و طبیب دوران قاجار بود. وی در طبابت با نام حکیم باشی شناخته می‌شد. در شعرهایش با نام (بیدل) تخلص می‌کرد. وی همچنین دارای لقب «فخرالدوله» بود.

او طبیب و ندیم خاص فتحعلی شاه و محمدشاه قاجار، فخر جهان خانم (فخرالدوله) - دختر فتحعلی شاه ـ شجاع‌السلطنه، و فریدون میرزا فرمانفرما بود.

حاجی میرزا رحیم، حکمت و طب را نزد میرزا حسنعلی طبیب آموخت. اجداد بیدل از اطبای دربار صفویه بودند و در زمان کریمخان زند نیز در دربار به طبابت می‌پرداختند. وی سپس از شیراز به تهران رفت و به معالجه بیماران پرداخت. بعدها، طبیب مخصوص فخرالدوله دختر فتحعلی شاه گردید. از این لحاظ او را حکیم باشی فخرالدوله نامیدند. در مدت غیبت میرزا عبدالوهاب معتمدالدوله منشی الممالک، تحریر رسائل و فرامین دولتی را برعهده گرفت. در سال 1245 به شیراز بازگشت.

بیدل در سرودن انواع شعر به خصوص در غزل پردازی به شیوه‌ی سعدی توانا بود، وی گاهی مثنوی‌هایی به شیوه‌ی ،مولانا و قصایدی به سبک حكيم سنایی می‌سرود. شمار ابیات دیوان بیدل را از دو تا 6 هزار نوشته‌اند. نسخه‌ی خطی دیوان بیدل در حدود 5 هزار ،بیت، شامل قصیده غزل مثنوی و مرثیه برای ائمه‌ی اطهار در 1337 خورشیدی، در اختیار یکی از نواده‌ی وی به نام: اصغر رستگار بوده است.

هم اکنون نسخه‌ی منحصر به فرد دیوان بیدل شیرازی در کتابخانه‌ی مجلس شورای ملی نگهداری می‌شود. این دیوان شامل دو بخش است. بخش اول شامل 10 قصیده در مدح حضرت رسول (ص)، حضرت علی (ع)، حضرت حجت (ع)، فرمانفرما محمدشاه، غازی، و فتحعلی شاه، که در مجموع 590 بیت را در بر می‌گیرد. بخش دوم که به مرثیه اختصاص دارد، ترکیب بندی است در 33 بند، که هر بند آن برای یکی از امامان سروده شده است و در پایان نسخه یک قطعه نوحه در شهادت امام حسین(ع) دیده می‌شود. این بخش مجموعاً 243 بیت را شامل می‌شود.

میرزا رحیم بیدل، خوشنویسی هم می‌کرد و خط را هم زیبا می‌نوشت، به ویژه در خط نستعلیق مهارتی بسزا داشت. سرانجام در سال 1258 قمری، هنگام بازگشت از حج بیمار شد و در قم درگذشت و در همانجا مدفون شد.

روحش شاد و یادش گرامی باد.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─


‌چند تک بیت از اشعار بیدل:

اگر مهرش به دل داری به قدر ذرّه‌ای بیدل
مترس از آتش دوزخ ، اگر گبری ، اگر ترسا

❃❀❃

از حسن روزافزون او وز عشق جانفرسای تو
بیدل توانی یافتن زآغاز کار، انجام را

❃❀❃

بیدل اگر عاشقی ، کو اثر ناله‌ات ؟
باشد اثرها بسی ناله‌ی مستانه را

❃❀❃

چه گناه کرد بیدل که به قصد کشتن او
بگشاده‌ای تو بازو و ، ببسته‌ای میان را

"بیدل شیرازی"