بر سرِ آنم که دم، از مِدحتِ مولا زنم
«السلام عليك يا علی بن ابیطالـب»
(بند1)
بر سرِ آنم که دم، از مِدحتِ مولا زنم
آستینِ همتی در شاعری بالا زنم
لب فرو بندم ز الفاظ و، دم از معنا زنم
جرعهنوشی را بهدور اندازم و دریا زنم
همچو هُدهُد بال و پر تا مأمن عنقا زنم
وصفِ آن گویم که فرموده به شأنش کردگار
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
(بند2)
اهل عالم! هم علی با حق و، هم حق با علیست
باعثِ ایجادِ هستی، حقِ حق، مولا علیست
معنیِ حبل المتین و عروة الوثقی علیست
لوح و فرمان و کلیم و جلوهی سینا علیست
کشتی و طوفان و نوح و ساحل و دریا علیست
بر لبِ اهل خِرد باشد دمادم این شعار
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
(بند3)
با علی هر مشکلی ناگفته آسان میشود
دردهایِ لاعلاجِ خلق، درمان میشود
خاکِ بیمقدار، با او مِهرِ تابان میشود
سنگ زیر سایهاش لعلِ بدخشان میشود
آتشِ نمرود با نامش گلستان میشود
ای خوشا آنکس که باشد بر علی امّیدوار
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
(بند4)
کِلک هستی شاهبیتِ شعرِ خود را آفرید
دستِ حق، مولا علی را بهرِ زهرا آفرید
هم که زهرا را یگانه کفوِ مولا آفرید
این دو گوهر را برایِ هم، چه زیبا آفرید
جوهر آنان ز هر رجسی مُبرّا آفرید
تا که در عالم شود نورِ ولایت برقرار
لافتی الا علی لاسیف ذوالفقار
(بند5)
ای خردمندانِ عالم! جانِ جانان آمده
از سپهر کعبه، جانِ ماهِ کنعان آمده
هرچه در وصفش بگویم برتر از آن آمده
«هل اتیٰ» از بهر تکریمش به قرآن آمده
پور عمران است و فخرِ آل عمران آمده
گردش چشمش دلیلِ گردشِ لیل و نهار
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
(بند6)
ای خوشا آنکس که جام از ساقیِ کوثر گرفت
دل به مولا داد و از غیرِ علی دل برگرفت
از میانِ دلبران، تنها همین دلبر گرفت
افتخارِ نوکری از خواجهی قنبر گرفت
مثلِ (سالک) رتبهی مداحیِ حیدر گرفت
تا چو نی از بندبندش زد نوایِ یار یار
لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار
محمدحسین نجاریان (سالک)
13رجب 1394شمسی ـ یزد