ای خوش آن‌کس که به سودای تو حالی دارد

(سودای خیال)

ای خوش آن‌کس که به سودای تو حالی دارد
فارغ از محنت ایام ، خیالی دارد

خرم آن دل که به هم‌صحبتی باد بهار
با نگاری به لب جوی ، وصالی دارد

حاصل عمر به بیهوده ز کف خواهد داد
آن که از حاصل ایام ، ملالی دارد

نه عجب گر کشدش عاقبت کار به ننگ
عشقبازی که نظر بر خط و خالی دارد

کی توانگر ببرد بهره ز دارایی خویش
گر نه پاس دل درویش به مالی دارد

غافل از حال دل مردم صاحبنظر است
نازنینی که دل افروز جمالی دارد

همچو (طوسی) هوس روضهٔ رضوان نکند
هر که دل در گروِ حور مثالی دارد

"محمدامین ادیب طوسی"

هان ای دل شیدایی! آتش به دل غم زن

(جانب میخانه)

هان ای دل شیدایی! آتش به دل غم زن
در خلوت مِی نوشان، می با دل خرم زن

تا چند ز خودرایی ، دربند من و مایی؟
بگذر ز خودآرایی ، پا بر سر عالم زن

گر زاهد سالوسی ، با روی و ریا بنشین
ور رند قدح نوشی، از صدق و صفا دم زن

رو ساکن مسجد شو، گر نام و نشان خواهی
یا رهرو میخانه ، وین لاف خودی کم زن

در دیر مغان رو کن ، مِی نوش و هیاهو کن
هی‌هی زن و هو‌هو کن ، عالم همه بر هم زن

این سبحه و سجاده ، نه در گرو باده
وآن باده ی آماده ، بر یاد کی و جم  زن

(طوسی) ز ره مسجد ، شو جانب میخانه
وآنجا دو سه پیمانه ، می با دل خرم زن

"محمدامین ادیب طوسی"

ای خوش آن عهدی که دل در بند یاری داشتم

(ایام خوشکامی)

ای خوش آن عهدی که دل در بند یاری داشتم
آشنایی با پری پیکر نگاری داشتم

خرم آن ایام خوشکامی که با سودای عشق
کام دل حاصل ز وصل گلعذاری داشتم

گرچه خود پژمرده بودم از خزان زندگی
از گل رخسار او خرم بهاری داشتم

فارغ از کار جهان بودم به سودای غمش
تا نپنداری که دل فارغ ز کاری داشتم

گر چه زلفش از پریشانی قرارم برده بود
خوش از آن بودم که با زلفش قراری داشتم

روزگاری بود و حالی خوش که دور از مدعی
با دل‌آرایی چنان خوش روزگاری داشتم

حالیا آن روزگاران رفت (طوسی) را به دل
یاد عشقی ماند و ایامی که یاری داشتم

"محمدامین ادیب طوسی"

با عاشق بیچاره جفا کردی و رفتی

(عاشق بیچاره)

ای ترک چرا ترک وفا کردی و رفتی؟
با عاشق بیچاره جفا کردی و رفتی

آرامش خاطر که مرا بود ، ربودی
در جان و دلم فتنه به پا کردی و رفتی

با من که بهْ از خویش وفاکیش تو بودم
بیگانگی ای دوست چرا کردی و رفتی؟

ای دل! خبرت هست که از جلوه در این باغ
با بلبل شوریده ، چه ها کردی و رفتی؟

جان را که به دیدار تو پیوند بقا داشت
چون شاخه ز پیوند جدا کردی و رفتی

وز حسرت آن لب که گشودی به تبسم
خون در دل غمدیده ی ما کردی و رفتی

ای سبزه چرا (طوسی) آزاده ی ما را
در بند غم و غصه رها کردی و رفتی؟

"محمدامین ادیب طوسی"

کمتر جفا کن با دل غم پرور من

(بادِ ناکامی)

ای لبت دیر آشنا ای دلبر من
کمتر جفا کن با دل غم پرور من

تا رفتی ای سرمایه ی عشق و جوانی
شور و نشاط زندگی رفت از بر من

وز حسرت لعل لب مِی‌گونت ای ترک
آخر پر از خون جگر شد ساغر من

ای کوکب صبح سعادت جلوه‌ای کن
تا از وبال غم درآید اختر من

بس جلوه کز رؤیای عشق و آشنایی
با یاد رویت گشته زیب منظر من

صد باغ گل بشکفته بینی در ضمیرم
چون بشکفی در چشمم ای نیلوفر من

در سینه‌ام بنهفته از غم آتشی بود
دامن زدی از عشق خود بر آذر من

ای شعله ی سوزنده می‌ترسم که روزی
بر باد ناکامی دهی خاکستر من

هر شب چو (طوسی) تا سحر اختر شمارم
کان مه مگر تابنده گردد از در من

"محمدامین ادیب طوسی"

غیر عشق تو مرا نیست هوای دگری

(دگری)

گرچه رفتم ز سر کوی تو جای دگری
غیر عشق تو مرا نیست هوای دگری

عاشق آن نیست که چون دل به نگاری بدهد
باز برگیرد و بندد به وفای دگری

بلبل گلشن عشقم، نشوم مست بهار
با گل روی تو از برگ و نوای دگری

پرورش یافته از آب و هوای تو دلم
نشوم زنده دم از آب و هوای دگری

ننشستم به خیال لب جانپرور دوست
در تب عشق به امید دوای دگری

این چه شهری ست که ترکان ختایی ریزند
خون ناکرده خطایان، به خطای دگری؟

کار (طوسی) چو به تدبیر نگردید درست
بعد از این ، راه دگر گیرد و رای دگری

"محمدامین ادیب طوسی"

بیوگرافی و اشعار استاد محمدامین ادیب طوسی

https://uploadkon.ir/uploads/b41517_24استاد-محمدامین-ادیب-طوسی.jpg

(بیوگرافی)

شادروان استاد محمدامین ادیب طوسی؛ دانشمند، روزنامه‌‏نگار و شاعر، در سال 1283 شمسی در نوغان مشهد متولد شد. در 5 سالگی به مکتب‌خانه رفت و در محضر پدرش آیت‌الله محمدحسین تنكابنی، به فراگیری قرآن، مقدمات شرعیات، اصول فقه، صرف و نحو، معانی و بیان و دروس دینی پرداخت و در نوجوانی به لباس روحانیت درآمد. سپس برای تحصیل ادبیات به خدمت عبدالجواد ادیب نیشابوری رفت.

ادیب نیشابوری به او لقب ادیب داد و از آن به بعد به ادیب طوسی مشهور شد. وی پس از تحصیل در محضر استادانی چون ملاعباسعلی فاضل و آقابزرگ حكیم، به عراق رفت و در حوزه‌های نجف اشرف و كربلا به تحصیل علوم دینی پرداخت. سپس به لبنان، مصر، سوریه و هند سفر كرد و زبان‌های عبری، كلدانی، سانسکریت و پهلوی را آموخت و مدتی بعد به ایران بازگشت و به خدمت وزارت معارف درآمد.

ادیب طوسی در سال 1312 كتاب دستور نوین زبان فارسی و نیز مجموعه شعر ایام كودكی را به چاپ رساند و در سال 1313 منظومه‌ی «هزاره‌ی فردوسی» را به مناسبت هزارمین سال ولادت فردوسی سرود و یک سال بعد به تبریز بازگشت و به تدریس ادامه داد و سردبیری نشریه‌ی ماهتاب را نیز برعهده گرفت.

ادیب خراسانی به سبک خراسانی شعر می‌سرود؛ دیوان وی در سال 1341 به چاپ رسیده است. بیشتر اشعارش در قالب‌ غزل‌ و قصیده‌ است‌، اما مثنوی‌، دوبیتی‌، تركیب‌‌بند و رباعی‌ نیز در دیوان‌ او به‌چشم‌ می‌خورد. شعر ادیب‌ بسیار ساده‌ و بی‌پیرایه‌ است‌، با این‌ حال‌ وی‌ در اشعار خود از استعاره‌، تشبیه‌، انواع‌ صنایع‌ بدیعی‌ نظیر جناس‌ و طباق‌ استفاده‌ی فراوان‌ كرده‌ است‌.

تألیف كتاب‌های تاریخ دینی ایران قدیم و شرح کتاب بزرگان و چاپ چندین داستان و رمان و مقالات متعدد در روزنامه‌ها و مجلات، حاصل فعالیت‌های ادبی و فرهنگی ادیب طوسی تا سال 1322 است.

ادیب طوسی در سال 1323 به تهران آمد و در اداره کل نگارش وزارت فرهنگ به خدمت مشغول شد و همزمان به تحصیلات دانشگاهی تا اخذ دكترای ادبیات فارسی در دانشگاه تهران ادامه داد. او بار دیگر در سال 1328 به تبریز رفت و 30 سال به‌عنوان استاد كرسی تاریخ ادبیات ایران به تدریس و تحقیق و مطالعه مشغول بود.

تالیفات وی عبارتند از:

بودا در هند (ترجمه)، محمد امین بن شیخ محمد حسین گیلانی.
تاریخ دینی ایران قدیم، جلد اول.
تخت سلیمان، رساله در ایران باستان.
آموزش و پرورش از نظر غزالی.
دستور زبان فارسی، (سه دوره)
فرهنگ لغات آذری (تبریز).
فهلویات (تبریز).
بیش از ۵۰ مقاله در نشریات ارمغان، وحید، نشریه دانشکده ادبیات تبریز و …
فرهنگ لغات ادبی (۲مجلد)
پیام فردوسی (منظومه‌ای به سال ۱۳۱۳)
ده مقاله (مقالات حوزه فهلویات)
دخمه‌های سیاه (رمان)
جوکی در جنگل (رمان فلسفی)
انتقام عشق (رمان جنایی-عشقی)
دیوان اشعار (به کوشش دکتر طاووسی ۱۳۴۱)

استاد محمدامین ادیب طوسی ـ سرانجام در سوم خرداد 1361 در تهران چشم از جهان فرو بست و به لقای معبود پیوست.

روحش شاد و یادش گرامی باد.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

(ندارد)

آن پری پیکر به حال من نظر دارد؟ ندارد
وز تمنای دل زارم خبر دارد؟ ندارد

جز ستم بر مستمندان شیوه‌ای داند؟ نداند
جز جفا بر بیدلان رسمی دگر دارد؟ ندارد

ناله‌ی کس در دل سنگش اثر بخشد؟ نبخشد
آه و زاری بر سر کویش اثر دارد؟ ندارد

هیچگاه از حال مسکینان خبر پرسد؟ نپرسد
هیچ از این ناز و تکبر دست بردارد؟ ندارد

چشم جادویش به غیر از فتنه ره جوید؟ نجوید
تیغ ابرویش ز خونریزی حذر دارد؟ ندارد

خوب‌رویی در زمین همتای او باشد؟ نباشد
آسمان مانند او ماهی به بردارد؟ ندارد

اختر (طوسی) ز برج غم برون آید؟ نیاید
وین شب تاریک در پایان سحر دارد؟ ندارد

"محمدامین ادیب طوسی"