اهل معنی پی عزّ و شرف و شان هماند
(اهل معنى)
اهل معنی پی عزّ و شرف و شان هماند
بندهی همت خویشاند و گروگان هماند
طالب مهر و وفایند و خریدار صفا
به سر خوان محبت همه مهمان هماند
فکر باطل ننمایند که این طایفه را
نیست اندیشهی بَد در دل و، جانان هماند
راستی پیشهی آنان بوَد اندر همه حال
آنچه گویند همه یکدل و یک جان هماند
جمله آزادمنش بندهی کس نیست کسی
همه پروانهی شمع رخ رخشان هماند
سر تسلیم نسایند به پای زر و زور
بری از کینه، ولی گوش به فرمان هماند
شاد در شادی یکدیگر و غمخوار به غم
یار و یاور، همه در ظاهر و پنهان هماند
در ره علم و هنر، پیشرو قافله ها
لیک در کسب ادب، طفل دبستان هماند
کفر دانند هر آن کس شکند پیمان را
(واجد) عهد و وفا در پی پیمان هماند.
حاج اکبر دخیلی (واجد)

به نـام خــــداونـد شعـــر و ادب