می‌رسد روزی که ما هم از جهان خواهیم رفت ‏

(خواهیم رفت)

می‌رسد روزی که ما هم از جهان خواهیم رفت
سوی مُلک جاودان زین خاکدان خواهیم رفت ‏

همچنان که آمدن، در اختیار ما نبود
همچنان بی اختیار از این جهان خواهیم رفت ‏

مهلت آمد شدِ ما یک دو روزی بیش نیست ‏
در بهاران آمدیم و در خزان خواهیم رفت ‏

کاروان در کاروان رفتند از یاران ما
عاقبت ما هم پی این کاروان خواهیم رفت ‏

بهر پاسخ دادن سود و زیان عمر خویش
پای میزان عدالت، بی‌گمان خواهیم رفت ‏

هست ما را این جهان (خسرو) سرای امتحان
چون به سر آید زمان امتحان خواهیم رفت ‏.

سید محمد خسرونژاد (خسرو)

هميشه قدرت و مکنت به‌جا نخواهد ماند

(قدرت و مکنت)

هميشه قدرت و مکنت به‌جا نخواهد ماند
مدام در کف زرگر طلا نخواهد ماند

غم زمانه مخور فکر توشه‌ی ره کن
که جاودان احدی جز خدا نخواهد ماند

به چند روزه‌ی سختی بساز وصابر باش
بشر هميشه دچار بلا نخواهد ماند

الا که صاحب سيم و زری به احسان کوش
که غير بخشش وجود و سخا نخواهد ماند

فقير گوشه‌نشين با توانگری خوش گفت
جهان هميشه به ‌کام شما نخواهد ماند

کنون که چرخ به‌کام تو گشته، قدر بدان
که آب جوی، به يک آسيا نخواهد ماند

هر آنچه می‌نگری در جهان شود فانی
به غير خوبی اهل وفا نخواهد ماند

دل کسی مشکن ای قوی به پنجه‌ی ظلم
که اين شکستن دل بی‌صدا نخواهد ماند

به غير کار نكو در جهان مکن (خسرو)
که کار خير و نکو بی بها نخواهد ماند.

سید محمد خسرونژاد (خسرو)

گرچه از زهر جفا دل پرشرر دارد رضا

شهادت امام رضا (علیه السلام)

(در انتظار پسر)

گرچه از زهر جفا دل پرشرر دارد رضا
آتشی در دل ز هجران پسر دارد رضا

در میان حجره‌ی در بسته می‌پیچد به خود
دیدگان بی‌فروغش را به در دارد رضا

تا بیاید از مدینه نور چشمانش تقی
انتظار دیدن نور بصر دارد رضا

در غریبی می‌دهد جان و در آن حالت هنوز
انتظار خواهر خود را مگر دارد رضا

دوری از اهل و عیال و دوستان، خود بس نبود
کز جفای خصم دون خون در جگر دارد رضا

دست ما (خسرو) به دامانش که در روز جزا
آبرو پیش خدای دادگر دارد رضا

سید محمد خسرو نژاد (خسرو)

آسمان اشک غم از دیده‌ی ما بیرون کرد

در شهادت امام محمدباقر (ع)

(مسموم جفا)

آسمان اشک غم از دیده‌ی ما بیرون کرد
دل ما را ز غم و غصّه لبالب خون کرد

هر دلی رسته ز غم بود، به غم کرد دچار
هر سری لاف زد از عقل و خرد مجنون کرد

هر که در دایره‌ی عشق و وفا گام نهاد
چرخش از دایره‌ی عشق و وفا بیرون کرد

پنچمین حجت حق حضرت باقر که خدا
بهر او خلقت این دایره‌ی گردون کرد ـ

گشت مسموم جفا از اثر زهر ولید
شیعیان را به جهان غمزده و محزون کرد

چه دهم شرح غمش را که ندانم بخدا
با دل خسته‌ی او زهر هلاهل چون کرد

گویم آن‌قدر که تا بر سر زین جای گرفت
آسمان زین ِ فلک از غم او وارون کرد

قدر این گوهر یکدانه ندانست فلک
که غریبانه به زیر لحدش مدفون کرد

می‌رود اشک غم از چشم ملایک (خسرو)
شعر جانسوز تو چون چشم ملک جیحون کرد

سید محمد خسرو نژاد (خسرو)

نه تنها این دل ما بر جواد بن رضا سوزد

(شهادت امام جواد علیه السلام‌)

نه تنها این دل ما بر جواد بن رضا سوزد
که بر احوال او جان تمام ماسوا سوزد

از آن آتش که زد زهر ستم بر جان آن مولا
فلک نالد ملک گرید زمین لرزد سما سوزد

شهید از کینه‌ی همسر چو شد آن نوگل زهرا
به جنّت زین غم عظما دل خیرالنّسا سوزد

چه دید از او به جز خوبی؟ که آخر کرد مسمومش
دل اهل ستم بر حال مظلومان کجا سوزد

به جان سبط خیرالمرسلین زد آن‌چنان آتش
که از داغش به رضوان جان ختم‌الانبیا سوزد

نترسید از خدا و پیکرش را روی بام افکند
چنان کز بهر آن مولا دل مرغ هوا سوزد

خدا لعنت کند آن همسر نامهربانش را
به دوزخ پیکرش در آتش قهر خدا سوزد

ز یاد شیعیان هرگز نخواهد رفت این ماتم
دل از یاد غریبی‌اش به هر صبح و مسا سوزد

نسوزد هر که را دل بر جواد بن رضا (خسرو)
تنش در آتش قهر خدا ، روز جزا سوزد .

سید محمد خسرو نژاد (خسرو)

ای که عشق تو بود مونس جان و دل ما

(هدیه‌ی ناقابل‌)

ای که عشق تو بوَد مونس جان و دل ما
وی که مِهر تو عجین گشته در آب و گل ما

دل ما گشته زدوری تو کاشانه‌ی غم
تا نیایی بَرِ ما غم نرود از دل ما

مشکلی گشته به ما هجر تو و طعن رقیب
جز به وصلت بخدا ، حل نشود مشکل ما

شوق دیدار تو ما را دهد امّید حیات
ترسم آخر غم هجر تو شود قاتل ما

تو شبی محفل ما را ز رخت روشن کن
ای که نام تو بوَد روشنی محفل ما

ما که در بحر جهان کِشتی سرگردانیم
ای نجی‌ّ الله ِ ثانی بنما ساحل ما

ما نکِشتیم که تا جان به فدای تو کنیم
بپذیر از کرم این هدیه‌ی ناقابل ما

نظر از (خسرو) دلخسته‌ی خود باز مگیر
ای که لطف تو بوَد صبح و مسا شامل ما

سید محمد خسرو نژاد (خسرو)

ای که در حسن و خرد، شهره‌ی عالم بودی!

میلاد حضرت علی اکبر (ع) مبارک باد.

(زیبا‌تر از یوسف)

ای که در حسن و خرد، شهره‌ی عالم بودی
«اشبه الناس» به پیغمبر خاتم بودی

پیش حسن تو دم از یوسف کنعان نزنم
که تو زیباتر از او، در همه عالم بودی

ای علی اکبر لیلا! که تو در رتبه و جاه
پسر خاتمی و مفخر آدم بودی

ای نبی روی و علی صولت و زهرا شوکت!
گوهر حلقه‌ی انگشتر خاتم بودی

احمدی حُسن و حسن خلق و حسینی خصلت
صاحب این همه عنوان، تو مسلم بودی

در همه ملک عرب، شهره به زیبایی و حسن
در سماوات ادب، نیر اعظم بودی

از همان خال سیاهی که به کُنج لب توست
می‌توان گفت که تو ماه مجسّم بودی

با لب تشنه شدی کشته چرا؟ ای که ز لب
تو شفابخش دم عیسی مریم بودی

سید محمد خسرو نژاد (خسرو)

اى کشته‌‏اى كه نام تو جاوید زنده است‏

(شهيد عشق‏)

اى کشته‌‏اى كه نام تو جاوید زنده است‏
از همت تو، مكتب توحيد زنده است‏

جانم فداى جان تو اى آنكه در جهان‏
دين نبى ز سعى تو جاويد زنده است‏

خورشيد آسمان حياتى تو يا حسين‏
بر هر دلى كه مهر تو تابيد، زنده است‏

رمز بقاى آب بقايى كه تا ابد
آنكو شهيد عشق تو گرديد، زنده است‏

هر كس كه از ولاى تو شد دور، مرده است‏
آن كس كه آستان تو بوسيد، زنده است‏

از ما مگير سايه مهرت كه ذى حيات‏
هر جا بود، ز پرتو خورشيد زنده است‏

گر نیک و گر بدم به تو هستم اميدوار
زيرا بشر هميشه به امّيد زنده است‏.

سید محمد خسرونژاد (خسرو)

نادم و دلخسته و زار و پریشان آمدم

(توبه‌ی حر بن یزید ریاحی)

نادم و دلخسته و زار و پریشان آمدم
یا حسین از کرده‌های خود پشیمان آمدم

تا کنی بر من ترحم ای عزیز فاطمه!
در حضور حضرتت با چشم گریان آمدم

دردمندم ای مرا خاک درت کحل بصر
بر در دارالشفایت بهر درمان آمدم

این خطاکار پشیمان را مران از درگهت
چونکه با امّید عفو و لطف و احسان آمدم

یا بکُش ای حکم تو حکم خدا ، یا عفو کن
چون به درگاهت به امّید فراوان آمدم

میهمانم کن به یک لبخندِ بخشش ای کریم
گر درین مهمانسرا ، ناخوانده مهمان آمدم

خارم و در گلشن قدس تو رو آورده‌ام
مورم و بر درگه جود سلیمان آمدم

سدّ راهت گرچه من اول شدم از گمرهی
حالیا با شرمساری بهر جبران آمدم

گرچه آزردم دل اهل حریمت را کنون
تا بسازم جان خود بهر تو قربان آمدم

بنده‌ام، حرّ پشیمان و تویی مولای من
حکم فرما کز پی اجرای فرمان آمدم

تا بریزم خون خود را در ره دین خدا
تا کنم جان را فدا در راه جانان آمدم

كمترم از قطره (خسرو)! رو به دريا كرده‌ام
ذره‌ام، در پيشگاه مهر تابان آمدم.

سید محمد خسرونژاد (خسرو)

برگشا مُهر خموشی از زبانت ، اي بقيع!

(راز نهان)

برگشا مُهر خموشی از زبانت ، اي بقيع!
جای زهرا بگو با زائرانت ، ای بقيع!

ديده‏ی گريان ما را بنگر و، با ما بگو:
در کجا خوابيده آن آرام جانت ، ای بقيع!

لطف کن! گم کرده‏ي ما را نشان ما بده
بشکن اين مهر خموشی از زبانت ، ای بقيع!

گر دهی بر من نشان از قبر زهرا ، تا ابد
بر ندارم سر ز خاک آستانت ، ای بقيع!

گفت مولا: راز اين مطلب مگو با هيچکس
خوب بيرون آمدی از امتحانت ، ای بقيع!

گر نداری اذن از مولا که سازی بر ملا
لااقل با ما بگو از داستانت ، ای بقيع!

فاطمه با پهلوی بشکسته شد مهمان تو
ده خبر ما را ز حال ميهمانت ، ای بقيع!

آرزو دارد به دل (خسرو) که تا صاحب زمان
بر ملا سازد مگر راز نهانت ، ای بقيع!

سيد محمد خسرونژاد (خسرو)

بِین مادرها مقام برتری دارد خدیجه

(حضرت خدیجه سلام‌الله علیها)

بِین مادرها مقام برتری دارد خدیجه
زآنکه چون زهرای اطهر، دختری دارد خدیجه

جای دارد گر کند فخریه بر زن‌های دنیا
چونکه مانند محمد شوهری دارد خدیجه

از زنان انبیا در شوکت و جاه جلالت
روز محشر هم مقام بهتری دارد خدیجه

اولین بانوی اسلام است او کز لطف یزدان
زیب دامان حیا خوش‌گوهری دارد خدیجه

داده درس حق‌پرستی را عجب بر خلق عالم
بر سر از عفّت مبارک افسری دارد خدیجه

غم ندارد گر ندارد روز تنهایی انیسی
در رحِم خود مونس نیکوتری دارد خدیجه

گر گذشت از مکنت دنیا ندارد غصه زیرا
همچو پیغمبر به دنیا همسری دارد خدیجه

غیر راه حق نپوید غیر حرف حق نگوید
همچو ختم الانبیا چون رهبری دارد خدیجه

چشم (خسرو) روز محشر هست بر لطف و عطایش
چونکه جود بی‌حساب و وافری دارد خدیجه

سید محمد خسرو نژاد (خسرو)

در بغل امشب يكى قرص قمر دارد رضا

(میلاد امام جواد علیه السلام)

در بغل امشب يكى قرص قمر دارد رضا
بر زبان شكر خداى دادگر دارد رضا

بارگاه زاده‌ی موسى ، چراغان مى‌شود
در حريمش جشن ميلاد پسر دارد رضا

اِقتِرانِ مهر و مه گرديده امشب، يا مگر
نور چشمانش محمد را به بر دارد رضا

بر امام هشتمين حق كرده فرزندى عطا
زين پسر پيغام تبریک از پدر دارد رضا

آمد آن يكتا دُر عصمت كه بر ميلاد او
تهنيت از حضرت خيرالبشر دارد رضا

بر عقيمى، آنکه بر فرزند موسى طعنه زد
گو بيا امشب ببين نور بصر دارد رضا

در كنار مهد او بنشسته بيدار و به لب
ذكر خواب از بهر طفلش تا سحر دارد رضا

ذكر خواب از بهر او مى‌گويد و گريان بود
من نمى‌دانم چرا چشمان تَر دارد رضا

گاهى از اين موهبت شاد است و گاهى دلغمين
چون كه از پايان كار او خبر دارد رضا

(خسرو) از مداحى او مى‌كند بس افتخار
گر بدين منصب مدامش مفتخر دارد رضا

سید محمد خسرو نژاد (خسرو)

ای اختر فضایل و ای آسمان صبر

(قهرمان صبر)

ای اختر فضایل و ای آسمان صبر
ای زینب ای به گلشن دین باغبان صبر

گر شد حسین تشنه جگر قهرمان عشق
نازم به همتت که تویی قهرمان صبر

گشتی تو سرفراز که در دشت کربلا
دادی چنان که خواست خدا، امتحان صبر

توصیف صبر توست مگر آنچه حق نزول
فرموده در کتاب مقدس به شان صبر

دوران زندگانی هر کس زمان اوست
دوران زندگیّ تو باشد زمان صبر

ای یادگار فاطمه! تا روز رستخیز
عاجز به وصف صبر تو باشد زبان صبر

کردی تو صبر تا که ظفر یافتی به خصم
آری ظفر همیشه رود هم عنان صبر

(خسرو) به یاد صبر فراوانت اوفتد
در هر کجا که گفته شود داستان صبر

سید محمد خسرو نژاد (خسرو)

بیوگرافی و اشعار مرحوم سید محمد خسرونژاد (خسرو)

https://uploadkon.ir/uploads/50e620_24محمد-خسرونژاد-خسرو-.jpg

(بیوگرافی)

شادروان سید محمد خسرونژاد ـ فرزند سید عبداللّه ـ متخلص به (خسرو) ـ معروف به (خسرو مشهدی) ـ در سال 1311 خورشیدی ـ در شهر مشهد مقدس ـ چشم به عالم هستی گشود. تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود گذراند و سپس به پیشه‌ی نجاری روی آورد.

خسرو در ضمن کار توانست با ادامه‌ی تحصیل دیپلم ادبی را اخذ کند و به استخدام هنرستان درآید. او در آغاز نوحه می‌سرود و پس از آن به غزل‌سرایی تمایل پیدا کرد.

خسرو به خاطر علاقه‌ی وافر به خاندان رسالت، از طبع روان خود در مسیر آل‌الله سود می‌جست و از چهره‏‌هاى مطرح شعر آيينى در استان خراسان به شمار می‌‏آمد. وی متأهل بود اما هیچگاه صاحب فرزند نشد.

‌آثار :

از زنده‌یاد خسرونژاد دو مجموعه شعری شامل مدایح و مراثی با عناوین (چراغ لاله) و (لاله عشق) به یادگار مانده است كه بارها تجديد چاپ شده است.

‌وفات :

خسرونژاد شاعرى بود اهل مطالعه با طبعى وقّاد و ذهنى جستجوگر و با منش‏ مردمى. سرانجام در مورخ 1379/10/3 در 68 سالگی، چشم از جهان فروبست و به لقای معبود پیوست و در جوار رحمت حضرت ثامن الائمّه على بن موسى الرضا (ع) آرميد.

روحش شاد و یادش گرامی باد.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

(دلیل راه)

نسيم صبح سعادت! خدا كند كه بيایی
رسيده شب به نهايت، خدا كند كه بيایی

جهان ز دود ستم شد سياه در بر چشمم
فروغ صبح سعادت، خدا كند كه بيایی

درین كوير خطرزا كه نيست راه گريزی
دليل راه هدايت! خدا كند كه بيایی

سموم باد خزانی گرفته گلشن دين را
بهار باغ ولايت! خدا كند كه بيایی

رسيده جان به لب از انتظار طولانی
تسلی دل امت! خدا كند كه بيایی

به شيعيان تو دنيا شده است همچو جهنم
شميم روضه‌ی جنّت! خدا كند كه بيایی

هزار جمعه به يادت، چه ندبه‌ها كه نكردم
تو ای تجلّی رحمت! خدا كند كه بيایی

نشسته‌اند گروهی به آرزوی نگاهی
سحاب جود و كرامت! خدا كند كه بيایی

تو اصل صوم و صلاتی، تو مايه‌ی بركاتی
تویی خلاصه‌ی خلقت، خدا كند كه بيایی

امام حاضر و غايب، تو سيدی و تو صاحب
تویی نتيجه‌ی عصمت، خدا كند كه بيایی

به شيعيان تو پناهی، به ذات حق تو گواهی
تویی تو حضرت حجت، خدا كند كه بيایی ۱

به يادت ای گل نرگس، چه شعرها كه سرودم
ز روی عشق و محبت، خدا كند كه بيایی

شب ولادتت ای گل،‌كند ثناي تو (خسرو)
ز پشت پرده‌ی غيبت، خدا كند كه بيایی .

سید محمد خسرو نژاد (خسرو)

۱ـ در نسخه‌ی اصلی :

"به حق حق تویی حجت، خدا کند که بیایی"