از بادهی گرم نگهت ، جام گرفتم
(بادهی نگهت)
از بادهی گرم نگهت ، جام گرفتم
یعنی که ز چشمان تو الهام گرفتم
آشفتگیام بُرد بدآنجای که آخر
در زلف پریشان تو آرام گرفتم
بازیچه شدن در کف بازیگر هستی
درسیاست که از گردش ایام گرفتم
راهم چو نداند به دنیای حقیقت
دستی زدم و دامن اوهام گرفتم
بر چهرهی غم بود اگر دیده گشودم
از خون جگر بود اگر جام گرفتم
بایپ یاد تو بر ماه، نظر دوختم از شوق
یعنی ز رخت بوسه به پیغام گرفتم
با مرگ همآغوش شدم در ره وصلت
صد شکر که از دلبر خود کام گرفتم .
"شادروان بهادر یگانه"

به نـام خــــداونـد شعـــر و ادب