اگر عشق باشد گناهی الهی

(الهی)

اگر عشق باشد گناهی الهی
سراپا گناهم الهی الهی

در آتش کشیدند جان و دلم را
سیه دیدگان ، با نگاهی الهی

نشان ده ره کعبه‌ی عاشقان را
به مجنون گم‌کرده راهی الهی

چو آیینه گیرد غبار ملامت
دل دردمندم به آهی الهی

اگر راه میخانه هم بسته باشد
کجا رو کند بی پناهی الهی

به شب‌های تنهایی و تیره روزی
بیفروز دل را ، به ماهی الهی

شدم غرقه در بحر عشق و نیامد
به یاری مرا پرّ کاهی الهی

یک امشب به داد دل بی‌کسم رس
که غم ، آمده با سپاهی الهی.

"بیژن ترقی"

امشب شده ام مست که مستانه بگریم

(مستانه)

امشب شده‌‌ام مست که مستانه بگریم
بگذار شبی گوشه‌ی میخانه بگریم

زآن آمده‌ام مست درین میکده کامشب
بر قهقه‌ی ساغر و پیمانه بگریم

افسانه‌ی دل، قصه‌ی پر رنج و ملالی‌ست
بگذار بر این قصه و افسانه بگریم

امشب ز چه رو در وطن خویش غریبم
خواهم که در این شهر غریبانه بگریم

طفل دل من باز تو را می‌طلبد باز
بگذار بر این طفل ، یتیمانه بگریم

ای عقل تو بر عاشق دیوانه بخندی
من نیز به هر عاقل و فرزانه بگریم

آن طایر زیبای مرا بال ببستند
شب ها به پَر افشانی پروانه بگریم

"بیژن ترقی"

گریه می‌گیردم از بیهوده خندیدن گل

(گل)

گريه می‌گيردم از بيهوده خنديدن گل
كه همين خنده شود خود سبب چيدن گل

چه نيازی‌ست به چيدن ، كه دل انگيز تر است
بر سر ساقه ی فيروزه نشان ، ديدن گل

چمن و باغ و درختان ، همه در وجد آيند
زين به هر سوی گراییدن و رقصيدن گل

آنقدر زود شود پرپر و بر باد رود
كه نماند به كسی فرصت بوییدن گل

می‌شكستند كه دستی سوی هر گل نرود
می‌شنيدند اگر نغمه ی ناليدن گل

گل دليلی‌ست كه تا جلوه ی حق را نگريم
بهر چيدن نبود علت روییدن گل

بس‌كه از نازکی ساعد گل می‌ترسم
گريه می‌گيردم از بيهده خنديدن گل

"بیژن ترقی"

ای دل بیا چون باغ گل شاداب و خندانت کنم

(کوی عاشقی)

ای دل بیا چون باغ گل شاداب و خندانت کنم
چون چشم شورانگیز او شوخ و غزلخوانت کنم

یاد جوانی می‌برد ما را به کوی عاشقی
آنجا بیا تا یک نفس گل در گریبانت کنم

باران اشکم می‌چکد چون شمع بر دامان شب
بازآ ، دمی ای ماه من! تا نوربارانت کنم

بی مهر و شور عاشقی رنگی ندارد زندگی
خواهم که یکبار دگر ای دل! چراغانت کنم

کو آن چراغ آسمان؟ آن غمگسار عاشقان؟
ای ماه! می‌خواهم شبی در خانه مهمانت کنم.

"بیژن ترقی"

گرفته باز ، دل خسته ام بهانه ی دوست

(چراغ خانه ی دوست)

گرفته باز ، دل خسته ام بهانه ی دوست
چه شد نوای دل انگیز عاشقانه ی دوست

اگر چه دیر زمانی ست رفته از خاطر
رسد هنوز به گوش دلم ترانه ی دوست

ازین صدا که به هفت آسمان در افتاده ست
به گوش کس نرسد ناله ی شبانه ی دوست

ز جاده های پر از لاله و گل و نسرین
روان شدیم و نجستیم آشیانه ی دوست

ز آسمان و زمین ، آن زمان که می‌جستم
نشان خانه ی بی نام و بی نشانه ی دوست

گذشت طرفه نسیمی و گفت : رو بر تاب
که خامش است زمانی چراغ خانه ی دوست

"بیژن ترقی"

گل من چندین منشین غمگین شام محنت به سر آمد

(سحر سر زد)

گل من چندین منشین غمگین شام محنت به سر آمد
سر و دست افشان غم دل بنشان غمخوارت از سفر آمد

ز چه بنشستی بگشا دستی آذین کن صحن و سرا را
که پس از غم‌ها به رخ شب‌ها آب و رنگ سحر آمد

شب مهتابی ز چه بیتابی روشن کن شمع صبوری
منشین غمگین که مه دیرین تابان و جلوه گر آمد

تو که آگاهی که چه شب‌هایی با یاد او بنشستیم
شب بارانی ،غم پنهانی، رفت و نور بصر آمد

پس از آن دوری غم مهجوری شور و شادی بر پا کن
ز غم پنهان نشوی گریان چون او خندان ز در آمد

شب مهجوری ، ز ره دوری ، آوای رهگذر آمد
که سحر سر زد غم دل پر زد شادی از بام و در آمد

"بیژن ترقی"

بیوگرافی و اشعار استاد بیژن ترقی

https://uploadkon.ir/uploads/4e3624_23بیژن-ترقی.jpg

(بیوگرافی)

شادروان استاد بیژن ترقی ـ در 12 اسفند 1308 در شهر تهران به دنیا آمد. ترانه‌ی «بهار دلنشین» کار مشترک بیژن ترقی با روح‌الله خالقی بود. این ترانه با صدای بنان ماندگار شد.

بیژن ترقی با پرویز یاحقی نیز سه ترانه‌ی ماندگارِ «برگ خزان»، «افسانه‌ی محبت» و «می‌زده» را ساخت که هر سه ترانه را مرضیه خواند.

گفته می‌شود بیژن ترقی سبک تازه‌ای را وارد ترانه‌سرایی ایران کرد.

محمود خوشنام، کارشناس موسیقی سنتی ایرانی می‌گوید:

"مهم‌ترین نقش بیژن ترقی، تقویت جنبه‌های روایی و داستانگونه کردن ترانه‌ها و افزودن جنبه‌های تصویری به آن‌هاست که این پدیده را در آتش کاروان و نیز ترانه‌های تصویری‌ای چون برگ خزان می‌توان دید."

به‌ گفته‌ی آقای خوشنام، سه‌گانه‌ی مشترک بیژن ترقی با پرویز یاحقی، از نظر فرم و ساختار آهنگ، یکسانی‌هایی با هم دارند، از جمله این‌که یاحقی مقدمه‌ی وسیعی برای ترانه‌ها در نظر گرفت و ترقی هم در بخش شعر، جنبه‌های تصویری را مد نظر قرار داد.

وی در کتاب «از پشت دیوارهای خاطره» پنجاه سال خاطرات خود را در زمینهٔ شعر و موسیقی جمع‌آوری کرده و از جمله به نقل خاطرات خود با شعرا و آهنگسازانی چون نیما یوشیج، شهریار، پرویز یاحقی، ابوالحسن صبا، رهی معیری و علی تجویدی پرداخته‌ است. و مجموعه‌ی سروده‌های او در کتابی با عنوان «آتش کاروان» گرد آمده‌است.

بیژن ترقی از سال 1335 با رادیو ایران نیز همکاری می‌کرد و فعالیت ادبی خود را با استادانی چون ملک‌الشعرای بهار، امیری فیروزکوهی، نیما یوشیج و شهریار آغاز کرده بود و با هنرمندان و آهنگسازان نامی روزگار خود چون ابوالحسن صبا، رضا محجوبی، علی تجویدی، داریوش رفیعی و پرویز یاحقی همکاری نزدیک داشت.

سرانجام این ترانه‌سرای پیش‌کسوت که در تابستان سال 1387 سکته‌ی قلبی کرد و بیماری‌اش تشدید شد، زمانی که گفته بود : "با این‌که مردم هنوز ترانه‌های مرا زمزمه می‌کنند، از یادها رفته‌ام. از وقتی مریض شدم، کسی احوالی از من نمی‌پرسد." در ساعت 2 بامداد شنبه، 5 اردی‌بهشت‌ماه 1388 در 80 سالگی در منزلش درگذشت.

روحش شاد و یادش گرامی باد.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

(کوی آرزو)

کجاست عشق که تا قید آبرو بزنیم
به کوی میکده ها باز ، های و هو بزنیم

کجاست پیرهنِ چاکِ عاشقی که چو گل
ز خون دل، میِ گلگون، سبو سبو بزنیم

بریده نای ِ صراحی و در برابر خلق
شراب ِ تلخ ِ جگرسوز تا گلو بزنیم

به جستجوی سپیدی صبحدم ، همه شب
چراغ ِ اشک فروزیم و کو به کو بزنیم

ز عشق دوست چنان سینه پر کنیم از مهر
که حلقه بر در کاشانه ی عدو بزنیم

غبار عقل بپوشیده دید ِ چشم مرا
مگر به گریه بر او رنگ ِ شستشو بزنیم

کجاست آینه رویی ، که چون بتابد روی
به سینه سنگ تمنای عشق او بزنیم

به گریه شاخه ی گل‌های عاشقی شکنیم
به خنده بر لب ِ آن یار ِ تندخو بزنیم

امید ما همه این است تا مگر روزی
دوباره خیمه ، سر ِ کوی آرزو بزنیم

"بیژن ترقی"