از من رمیده‌ای و من ساده دل هنوز

(اسیر حسرت)

از من رمیده‌ای و منِ ساده‌دل هنوز
بی مهری و جفای تو باور نمی‌کنم
دل را چنان به مهر تو بستم که بعد ازین
دیگر هوای دلبر دیگر نمی‌کنم


رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید
دیگر چگونه عشق تو را آرزو کنم؟
دیگر چگونه مستی یک بوسه‌ی تو را
در این سکوت تلخ و سیه جستجو کنم؟


یاد آر آن زن، آن زن دیوانه را که خفت
یک شب به روی سینه‌ی تو مست عشق و ناز
لرزید بر لبان عطش کرده‌اش هوس
خندید در نگاه گریزنده‌اش نیاز


لب‌های تشنه‌اش به لبت داغ بوسه زد
افسانه‌های شوق تو را گفت با نگاه
پیچید همچو شاخه‌ی پیچک به پیکرت
آن بازوان سوخته در باغ زرد ماه


هر قصه‌ای ز عشق که خواندی به گوش او
در دل سپرد و هیچ ز خاطر نبرده است
دردا دگر چه مانده از آن شب، شب شگفت
آن شاخه خشک گشته و آن باغ مرده است


با آنکه رفته‌ای و مرا بُرده‌ای ز یاد
می‌خواهمت هنوز و به جان دوست دارمت
ای مرد، ای فریب مجسم بیا که باز
بر سینه‌ی پُرآتش خود می‌فشارمت .

«فروغ فرخزاد»

لای لای، ای پسر کوچک من

(پسرکوچک من)

لای لای، ای پسر کوچک من!
دیده بربند، که شب آمده است
دیده بربند، که این دیو سیاه
خون به کف، خنده به لب آمده است


سر به دامان من خسته گذار
گوش کن بانگ قدم‌هایش را
کمر ناروَن پیر شکست
تا که بگذاشت بر آن پایش را


آه، بگذار که بر پنجره‌ها
پرده ها را بکشم سر تا سر
با دوصد چشم پر از آتش و خون
می‌کشد دم به دم از پنجره سر


از شرار نفس‌اش بود که سوخت
مَرد چوپان به دل دشت خموش
وای، آرام که این زنگی مست
پشت در داده به آوای تو گوش


یادم آید که چو طفلی شیطان
مادر خسته‌ی خود را آزرد
دیو شب، از دل تاریکی‌ها
بی‌خبر آمد و طفلک را برد


شیشه‌ی پنجره‌ها می‌لرزد
تا که او نعره زنان می‌آید
بانگ سر داده که کو آن کودک؟
گوش کن، پنجه به در می‌ساید


نه برو، دور شو ای بدسیرت
دور شو از رخ تو بیزارم
کی توانی بربائیش از من
تا که من در بر ِاو بیدارم


ناگهان خامُشی خانه شکست
دیو شب بانگ، برآورد که آه
بس کن ای زن که نترسم از تو
دامن‌ات رنگ گناه‌ است، گناه


دیوم اما تو زمن دیوتری
مادر و دامن ننگ آلوده!
آه بردار سرش از دامن
طفلک پاک کجا آسوده؟


بانگ می‌میرد و در آتش درد
می‌گدازد دل چون آهن من
می‌کنم ناله که کامی، کامی
وای، بردار سر از دامن من

"فروغ فرخزاد"
اهواز - زمستان ١٣٣٣

چون سنگ‌ها صدای مرا گوش می‌کنی

(فراموش می‌کنی)

چون سنگ‌ها صدای مرا گوش می‌کنی
سنگی و ناشنیده فراموش می‌کنی

رگبار نوبهاری و خواب دریچه را
از ضربه‌های وسوسه مغشوش می‌کنی

دست مرا که ساقه‌ی سبز نوازش است
با برگ‌های مرده هم‌آغوش می‌کنی

گمراه‌تر ز روح شرابی و دیده را
در شعله می‌نشانی و مدهوش می‌کنی

ای ماهی طلایی مرداب خون من
خوش باد مستی‌ات ، که مرا نوش می‌کنی

تو دره‌ی بنفش غروبی که روز را
بر سینه می‌فشاری و خاموش می‌کنی

در سایه‌ها (فروغ) تو بنشست و رنگ باخت
او را به سایه از چه سیه پوش می‌کنی ؟

"فروغ فرخزاد"

ای شب از رؤیای تو رنگین شده

(عاشقانه)

ای شب از رؤیای تو رنگین شده
سینه از عطر تواَم سنگین شده

ای به روی چشم من گسترده خویش
شادی‌ام بخشیده از اندوه بیش

همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستی‌ام زآلودگی ها کرده پاک

ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایه‌ی مژگان من

ای ز گندمزارها سرشارتر
ای ز زرین شاخه‌‌ها پر بارتر

ای در ِ بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ِ ظلمتِ تردید ها

با تواَم دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر ، جز درد خوشبختیم نیست

این دل تنگ من و این بار نور ؟
های‌‌وهوی زندگی در قعر گور ؟

ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من

پیش از اینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمی انگاشتم

درد تاریکی‌ست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن

سر نهادن بر سیه‌دل سینه‌ها
سینه آلودن به چرک کینه‌ها

در نوازش ، نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن

زر نهادن در کف طرّارها
گمشدن در پهنه‌ی بازارها

آه!... ای با جان من آمیخته
ای مرا از گور من انگیخته

چون ستاره ، با دو بال زرنشان
آمده از دوردست آسمان

از تو تنهاییم خاموشی گرفت
پیکرم بوی همآغوشی گرفت

جوی خشک سینه‌ام را آب ، تو
بستر رگ‌هام را سیلاب ، تو

در جهانی این‌چنین سرد و سیاه
با قدم‌هایت قدم‌هایم به راه

ای به زیر پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده

گیسویم را از نوازش سوخته
گونه‌هام از هرم خواهش سوخته

آه!... ای بیگانه با پیراهنم
آشنای سبزه زاران تنم

آه!... ای روشن طلوع بی غروب
آفتاب سرزمین های جنوب

آه ، آه ای از سحر شاداب تر
از بهاران تازه‌تر سیراب تر

عشق دیگر نیست این ، این خیرگی‌ست
چلچراغی در سکوت و تیرگی‌ست

عشق چون در سینه ام بیدار شد
از طلب پا تا سرم ایثار شد

این دگر من نیستم ، من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم

ای لبانم بوسه‌گاه بوسه‌ات
خیره چشمانم به راه بوسه‌ات

ای تشنج های لذت در تنم
ای خطوط پیکرت پیراهنم

آه!... میخواهم که بشکافم ز هم
شادی‌ام یکدم بیالاید به غم

آه!... میخواهم که برخیزم ز جای
همچو ابری اشک ریزم های‌های

این دل تنگ من و این دود عود ؟
در شبستان ، زخمه‌های چنگ و رود ؟

این فضای خالی و پروازها ؟
این شب خاموش و این آوازها ؟

ای نگاهت لای‌لایی سِحربار
گاهوار ِ کودکان بیقرار

ای نفس‌هایت نسیم نیمخواب
شسته از من لرزه‌های اضطراب

خفته در لبخند فرداهای من
رفته تا اعماق دنیاهای من

ای مرا با شور شعر آمیخته
این همه آتش به شعرم ریخته

چون تب عشقم چنین افروختی
لاجرم شعرم به آتش سوختی

"فروغ فرخزاد"

مرگ من روزی فرا خواهد رسید

(مرگ من روزی فرا خواهد رسید)

مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبارآلود و دور
در خزانی خالی از فریاد و شور

مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه‌یی ز امروزها دیروزها

دیدگانم همچو دالانهای تار
گونه‌هایم همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد

می‌خزند آرام روی دفترم
دستهایم فارغ از افسون شعر
یاد می‌آرم که در دستان من
روزگاری شعله می‌زد خون شعر

خاک می‌خواند مرا هر دم به خویش
می‌رسند از ره که در خاکم نهند
آه شاید عاشقانم نیمه شب
گل به روی گور غمناکم نهند

بعد من ناگه به یک سو می‌روند
پرده‌های تیره‌ی دنیای من
چشمهای ناشناسی می‌خزند
روی دفترها و کاغذهای من

در اتاق کوچکم پا می‌نهد
بعد من با یاد من بیگانه‌یی
در بر آیینه‌ام ماند به جای
نقش دستی تار مویی شانه‌یی

می‌روم از خویش و می‌مانم به خویش
هر چه برجا مانده ویران می‌شود
روح من چون بادبان قایقی
در افقها دور و پنهان می‌شود

لیک دیگر پیکر سرد مرا
می‌فشارد دست دامنگیر خاک
بی‌تو دور از ضربه‌های قلب تو
قلب من می‌پوسد آن جا زیر خاک

بعد ها نام مرا باران و خاک
نرم می‌شویند از رخسار سنگ
گور من گم‌نام می‌ماند به راه
فارغ از افسانه‌های نام و ننگ

"فروغ فرخزاد"

لحظه ای بگذر ز ما بگذار خود باشیم

(عصیان)

بر لبانم سایه‌ای از پرسشی مرموز
در دلم دردی‌ست بی‌آرام و هستی سوز
راز سرگردانی این روح عاصی را
با تو خواهم در میان بگذاردن، امروز‌

‌ادامه مطلب 

​👇​​​​​​

ادامه نوشته

لخت شدم تا در آن هوای دل انگیز 

(وسوسه)

‌لخت شدم تا در آن هوای دل انگیز
پیکر خود را به آب چشمه بشویم
وسوسه میریخت بر دلم شب خاموش
تا غم دل را به گوش چشمه بگویم


آب خنک بود و موج های درخشان
ناله کنان گرد من به شوق خزیدند
گویی با دست های نرم و بلورین
جان و تنم را به سوی خویش کشیدند


بادی از آن دورها وزید و شتابان
دامنی از گل به روی گیسوی من ریخت
عطر دلاویز و تند پونه ی وحشی
از نفس باد ، در مشام من آویخت


چشم فروبستم و خاموش و سبکروح
تن به علف های نرم و تازه فشردم
همچو زنی که غنوده در بر معشوق
یکسره خود را به دست چشمه سپردم


روی دو ساقم لبان مرتعش آب
بوسه‌زن و بی‌قرار و تشنه و تب دار
ناگه در هم خزید راضی و سرمست
جسم من و روح چشمه سار گنهکار

‌"فروغ فرخزاد"

بر روی ما نگاه خدا خنده می‌زند.

(ریــــا)

‌بر روی ما نگاه خدا خنده می‌زند.
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده‌ايم
زيرا چو زاهدان سيه كار خرقه پوش
پنهان ز ديدگان خدا مِی نخورده‌ايم

‌پيشانی ار ز داغ گناهی سيه شود
بهتر ز داغ مهر نماز ، از سر ريا
نام خدا نبردن از آن بهْ كه زير لب
بهر فريب خلق بگویی : خدا خدا
‌‌
‌ما را چه غم كه شيخ شبی در میان جمع
بر روی‌مان ببست به شادی در بهشت
او می‌گشايد او كه به لطف و صفای خويش
گویی كه خاک طينت ما را ز غم سرشت

‌طوفان طعنه خنده ی ما را ز لب نَشست
كوهيم و در میانه ی دريا نشسته‌ايم
چون سينه جای گوهر يكتای راستی‌ست
زين رو به موج حادثه ، تنها نشسته‌ايم

‌مائيم ما كه طعنه ی زاهد شنيده‌ايم
مائيم ما كه جامه ی تقوی دريده‌ايم
زيرا درون جامه به جز پيكر فريب
زين هاديانِ راهِ حقيقت نديده ايم!

‌‌آن آتشی كه در دل ما شعله می‌كشيد
گر در میان دامن شيخ اوفتاده بود
ديگر به ما كه سوخته‌ايم از شرار عشق
نام گناهكاره ی رسوا ، نداده بود

‌بگذار تا به طعنه بگويند ، مردمان
در گوش هم حكايت عشق مدام! ما
«هرگز نمیرد آنكه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جريده ی عالم دوام ما»‌‌

‌فروغ فرخزاد

بیوگرافی و اشعار فروغ فرخزاد

https://uploadkon.ir/uploads/c05524_25فروغ-فرخزاد.jpg

(بیوگرافی)

شادروان بانو فروغ فرخزاد، یکی از شاعران نامدار معاصر ایرانی است که به دلیل توجه ویژه به زنان و وضعیت آنان در آثارش، بسیار مورد توجه است. فروغ فرخزاد در 8 دی‌ماه سال 1313 خورشیدی در تهران به دنیا آمد. تاریخ تولد او در بسیاری از منابع 15 دی ذکر شده است. اما خواهر او، پوران فرخزاد این اشتباه را تصحیح کرد و تاریخ صحیح تولد او را 8 دی‌ماه اعلام کرد.

فروغ فرخزاد، خواهر بزرگ‌تر فریدون فرخزاد، شاعر، ترانه‌سرا، مجری تلویزیون، کارگردان و شومن مشهور ایرانی است. پوران فرخزاد نیز، نویسنده، روزنامه‌نگار و پژوهشگر ایرانی است. مادر فروغ، توران وزیری‌تبار نام داشت و پدرش محمدباقر فرخزاد، سرهنگ ارتش بود.‌

https://uploadkon.ir/uploads/c94123_25فروغ-فرخزاد-و-برادرش-فریدون-فرخزاد.jpeg

فروغ و برادرش فریدون فرخزاد

‌فروغ پس از پایان تحصیلاتش در دبیرستان، به هنرستان بانوان رفت. در این هنرستان خیاطی و نقاشی را فراگرفت. وقتی 16 ساله شد، به پرویز شاپور، یکی از اقوام مادرش که 15 سال از او بزرگ‌تر بود، دل بست و ازدواج کرد. بعد از ازدواج به همراه همسرش به اهواز رفت و پسرش، کامیار را به دنیا آورد. این ازدواج البته بعد از 4 سال در سال 1334 به جدایی ختم شد. پس از طلاق، فروغ فرخزاد به سفر رفت و تلاش کرد تا فرهنگ اروپایی را بشناسد، زبان‌های ایتالیایی، آلمانی و فرانسوی را یاد بگیرد و درباره‌ی سینما و فیلم مطالعه کرد. در همین سال‌ها بود که با ابراهیم گلستان آشنا شد. آشنایی ابراهیم گلستان و فروغ، منجر به ایجاد تغییرات فکری و دیدگاه‌های فروغ شد؛ این تغییرات را می‌توان هم در جهان‌بینی او در شعرهایش و هم در فیلمی که ساخت مشاهده کرد. فیلم مستند خانه‌ سیاه است، که در آسایشگاه جذامیان تبریز ساخته شد، در سال 1341 ساخته شد و 1 سال بعد در زمستان 1342 در فستیوال اوبرهاوزن ایتالیا برنده‌ی جایزه‌ی بهترین فیلم مستند شد.

او در جریان ساخت این فیلم با پسری به نام حسین منصوری آشنا شد و او را به فرزندخواندگی قبول کرد. این پسرک که در همان آسایشگاه جذامیان به دنیا آمده بود، حالا به عنوان شاعر و مترجم فعالیت می‌کند و آثاری از فروغ، سهراب سپهری، احمدرضا احمدی و عباس صفاری را از فارسی به آلمانی ترجمه کرده است.‌

آثار و اشعار فروغ فرخزاد

فروغ فرخزاد در سال 1331 اولین مجموعه شعر خود را که اسیر نام داشت، منتشر کرد. این مجموعه بعد از 3 سال، تجدید چاپ شد. انتشار این دفتر، برآمدن دو موج تحسین از یک‌سو و نقد و نکوهش از سوی دیگر را در بر داشت. دومین دفتر شعرش با نام دیوار را زمانی منتشر کرد که 21 سال داشت. 1 سال بعد، با انتشار عصیان، به شدت بر سر زبان‌ها افتاد. او در این 2 مجموعه شعری، سنت‌شکنی‌هایی کرده بود و همین سنت‌شکنی‌های او باعث شد تا بسیار مورد نقد و سرزنش قرار بگیرد.

فاصله‌ی میان انتشار سومین اثر و چهارمین اثر فروغ طولانی بود. او چهارمین مجموعه شعرش را که تولدی دیگر نام داشت، در زمستان سال 1343 منتشر کرد. این مجموعه را باید مهم‌ترین و قابل‌ توجه‌ترین اثری بدانیم که از فروغ فرخزاد منتشر شده است. جالب اینجاست که خود او نیز به ضعیف‌تر بودن آثار پیشینش آگاه بود و این‌طور بیان کرده بود که در آن‌ها بیان‌کننده‌ی ساده‌ای از جهان بیرون بیش نبوده و در آن زمان هنوز شعر در وی حلول نکرده بود.

تولدی دیگر، نامی برازنده‌ی این مجموعه‌ی چهارم است. فروغ در اشعاری که پیش‌تر منتشر کرده بود، زنانه، رمانتیک و بحث‌برانگیز نوشته بود. سپس «تحت تأثیر معاشرت با ابراهیم گلستان، نویسنده‌ی معاصر، و محیط ادبی و فکری دوستان و پیرامونیان او نگرشی دیگر نسبت به هنر و شعر و جامعه پیدا کرد و این تحول فکری به اندازه‌ای که مجموعه‌ی اخیر شعر خود را تولدی دیگر نامیده است که دارای روح و حالتی است متفاوت، شعرهایی اجتماعی و انتقادی و بیدارگرانه». با تمام این تفاسیر نمی‌توان از زیبایی و ارزش شعرهایی که پیش از تولدی دیگر سروده و منتشر شده‌اند چشم پوشید.

آخرین شعر فروغ فرخزاد به نام: ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد، پس از مرگش منتشر شد. این شعر را باید شعری شخصی با هویت و مخصوص به خود او دانست. دکتر محمدجعفر یاحقی درباره‌ی این اثر این‌طور گفته است: «فروغ با آنکه از شاعران معاصر یا پیش از خود کمتر اثر پذیرفته در مراحل کمال به سوی تغزلی پرمایه و سرشار از اندیشه‌های اجتماعی و فلسفی گراییده است».‌

ویژگی اشعار فروغ فرخزاد

تمایز فروغ فرخزاد از دیگران در نگاه اول زبان شعری او بود؛ کلامی صاف و زلال و درعین‌حال برآمده از دل یک زن. شعر فروغ گرچه ویژگی‌های بسیار دیگری هم دارد که شاید در نگاه منتقدین بیشتر به چشم بیاید اما برای مخاطب عام و یا یک علاقه‌مند به شعر و ادبیات این 3 ویژگی هستند که خودنمایی می‌کنند. فروغ به‌سادگی مفاهیم مدنظر خود را در شعرهایش مطرح می‌کند. کلمات تمام و کمال در اختیار او هستند و از هم‌نشینی آن‌ها چنان محصولی آفریده می‌شود که پیش خود حیران می‌مانی؛ ساده اما گویا و وسیع. به نظرم این ویژگی از توانایی و یا استعداد او نشأت می‌گیرد.

از ویژگی‌های شعر فروغ حضور متفاوت زن در آن‌هاست. زن در شعر فروغ از عشق سخن می‌گوید؛ از چیزی که صحبت در موردش، آن هم در سطح جامعه، برای زن متصور نبوده است. زن شعر فروغ فرخزاد جسور است و گویی این جسارت را از خود شاعر وام گرفته است. نگاه فروغ به موضوع‌های مختلف نگاهی ملموس و قابل‌ درک است. او از چیزهایی سخن می‌گوید که دور از دسترس نیستند و خواننده تجربه‌ی آن را داشته و یا تجربه‌ی آن در تصور او می‌گنجد. فروغ در شعر خود چنان ظاهر می‌شود تو گویی در پی هویت شخصی خود است. او در میان کلمات در پی خود می‌گردد.

https://uploadkon.ir/uploads/756424_25فروغ-فرخزاد،-پرویز-شاپور-و-فرزندشان-کامیار-.jpg

‌پرویز شاپور، فروغ فرخزاد و فرزندشان‌

‌حواشی و اتفاق‌های مختلف زندگی شخصی فروغ فرخزاد هرکدام سبب شده بودند تا توجه افراد به سمت او جلب شود. آشنایی با پرویز شاپور که نسبتی خانوادگی هم با او داشت به ازدواج انجامید. این ازدواج که در ابتدا مخالفت‌های خانواده را نیز به همراه داشت و ثمره‌ی آن یک پسر به نام‌ شاپور بود، در مدت‌زمان اندکی به پایان رسید. بعدها انتشار نامه‌هایی که بین فروغ فرخزاد و پرویز شاپور رد و‌ بدل شده بودند بار دیگر توجه‌ها را به این شاعر معطوف کرد. محتویات نامه‌ها گرچه متعلق به زمان گذشته بودند اما نشان از دغدغه‌هایی فردی و اجتماعی داشتند و در مقایسه چندان هم از جریان‌های امروزی به دور نبودند.‌

https://uploadkon.ir/uploads/57c023_25فروغ-فرخزاد-در-جمع-شاعران.jpg

‌​از راست به چپ: منصوره نادرپور، سیمین بهبهانی، لعبت والا، محمد قاضی، نادر نادرپور، هوشنگ ابتهاج، فروغ فرخزاد و فریدون مشیری​​​​​​

‌شعر فروغ فرخزاد ویژگی‌هایی دارد که سبب تمایز آن از آثار شاعران دیگر می‌شود. او از آثار شاعران پیش از خود، چندان تأثیر نپذیرفت و نخواست که دنباله‌رو و مقلد باشد. اما با این حال به خوبی توانست جایگاه خود را در میان شاعران پیدا کند. او از روح و قریحه‌ی شاعری که در وجودش داشت بهره برد و در برابر مشاهدات در محیط اطراف خود، کسب تجربه‌های عاطفی و اجتماعی و حتی تجربه‌های شخصی نیز، حساسیت بالایی داشت.

مجموعه شعر دیوار، شامل سروده‌های غنایی شاعر است. اما در عصیان، توجه او به اندیشه‌های فلسفی و همچنین عصیانگری جلب شده است. شاید همین امر، دلیلی باشد بر واکنش‌های تندی که انتشار این دفتر شعری برای او به همراه داشت. اما دفتر چهارم، آن مجموعه شعری است که شخصیت اصیل و ممتاز و مستقل او را نمایان می‌کند. دکتر شفیعی کدکنی در کتاب با چراغ و آینه این‌طور بیان کرده است: «در این کتاب (تولدی دیگر) با شاعری بزرگ روبه‌رو می‌شویم که بی‌هیچ گمان، تاریخ ادبیات ایران او را به عنوان بزرگ‌ترین شاعر زن در طول تاریخ هزارساله‌ی خویش خواهد پذیرفت و در قرن ما یکی از دو سه چهره‌ی برجسته‌ی شعر امروز خواهد بود».

برخی دیگر از ویژگی‌های شعر فروغ را مرور می‌کنیم: صورت و معنی در شعر او مدرن است. او در هنرش زلال و خالص است و همان چیزی را بیان می‌کند که احساس می‌کند. به هرحال نباید فراموش کرد که اشعار او، ساده و روان هستند. از دلنشین بودن و تازگی و طراوت کم ندارند و خلاقیت و تخیل نیز در جای جای شعر او دیده می‌شود و مخاطبش را با وصفی دیگر و تصویری تازه‌تر مجذوب و غافلگیر می‌کند. ما در حین خواندن این شعرها درمی‌یابیم که با فردی صاحب‌ذوق طرف هستیم. شعر فروغ هم این توانایی را دارد که انسان را به عالمی دیگر ببرد.

توجه فروغ فرخزاد را به طرح مسائل اجتماعی و موضوعاتی که انسان آن روزگار را درگیر خود کرده است، در دفتر شعر تولدی دیگر، به وضوح می‌توان دید. در این دفتر است که فروغ به شاعری بدل می‌شود «متعهد و متوجه به سرنوشت و آلام مردم». نکته قابل توجه دیگر در شعر فروغ، «استقلال دید و تجربه‌ی شخصی است و کوشش برای دستیابی به زبانی زنده و متناسب با آنچه که شاعر در ضمیر دارد.»‌

https://uploadkon.ir/uploads/468124_25کامیار-شاپورفرزند-فروغ-فرخزاد.jpeg

کامیار شاپور فرزند فروغ فرخزاد ‌

فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان

فروغ از سال 1337 به کارهای سینمایی پرداخت. در این دوران با ابراهیم گلستان، آشنا شد. آشنایی با ابراهیم گلستان، نویسنده و فیلم‌ساز سرشناس ایرانی و همکاری با او موجب تغییر دیدگاه‌های اجتماعی و در نتیجه تحول فکری و ادبی در فروغ شد. نامه‌ی منتشر شده‌ی فروغ برای ابراهیم گلستان نشان می‌دهد رابطه‌ی عاشقانه‌ای بین این دو نفر وجود داشته است. فروغ در تهیه‌ی چند فیلم کوتاه نیز، با گلستان همکاری نزدیک و مؤثر داشت.

در بهار 1341 فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان برای تهیه یک فیلم مستند از زندگی جذامیان به تبریز رفتند. فیلم خانه‌ سیاه است که بر اساس زندگی جذامیان تهیه شده، یادگاری هنری سفرهای او به تبریز است. این فیلم در زمستان 1342 از فستیوال اوبرهاوزن ایتالیا جایزه‌ی بهترین فیلم مستند را به دست آورد.

بهمن‌ماه سال 1359، درست 50 سال پس از درگذشت فروغ، ابراهیم گلستان در مصاحبه‌ای با سعید کمالی دهقان از روزنامه‌ی گاردین گفت که رابطه‌ی او با فروغ دو طرفه بوده است. گلستان در جواب این سؤال که آیا فروغ تبدیل شده بود به یک عضو خانواده؟ گفت: «خانواده چیست؟ اصلا خانواده معنی ندارد. یک عضو شخصیت من.»‌

ابعاد دیگر زندگی فروغ فرخزاد

هرچند فروغ در ایران به‌عنوان یک شاعر شناخته می‌شود، اما نباید فراموش کرد که زندگی او دارای ابعاد دیگری نیز بود. مثلا ساخت همان فیلم مستندی که جایزه‌ی بهترین فیلم مستند جشنواره‌ی اوبرهاوزن شد. او در سال 1342 نیز در نمایشنامه‌ی «شش شخصیت در جستجوی نویسنده» که اثری از لوئیجی پیراندلو بود و با کارگردانی پری صابری به روی صحنه رفت، و تحسین‌ها را برانگیخت. او در سال 1339 نیز در فیلمی مستند که درباره‌ی مراسم خواستگاری بود و به سفارش مؤسسه‌ی ملی فیلم کانادا ساخته شده بود، بازی کرد. همچنین در همکاری با سهراب سپهری در سال 1340 فیلمی کوتاه برای مؤسسه‌ی کیهان ساخت. او در ساخت فیلم خشت و آینه با ابراهیم گلستان همکاری کرد و ترجمه‌ی 2 اثر، نمایشنامه‌ی ژان مقدس، درباره‌ی زندگی ژاندارک و سیاحت‌نامه‌ی هنری میلر در یونان را نیز در کارنامه‌ی حرفه‌ای خود دارد.‌

https://uploadkon.ir/uploads/305323_25فروغ-فرخزاد-هنگام-ساخت-فیلم.jpeg

‌درباره‌ی فیلم‌ مستند فروغ فرخزاد

فروغ فرخزاد در سال 1341 فیلمی به نام «خانه‌ی سیاه است» را درباره‌ی بیماران جذامی ساخت که در آسایشگاه بابا یاغی تبریز زندگی می‌کردند. این فیلم 20 دقیقه‌ای به سفارش جمعیت کمک به جذامیان و تهیه‌کنندگی استودیو گلستان ساخته شد.

اثر نهایی فروغ فرخزاد شباهت حیرت‌آور و هنرمندانه‌ای به دنیای داستان‌های فرانتس کافکا دارد. گویی یک به یک بیماران این آسایشگاه ساعت‌ها به شکلی حرفه‌ای گریم شده و جلوی دوربین فیلم‌ساز قرار گرفته‌اند تا یک اثر خیره‌کننده و تأثیرگذار را بازی کنند و در نهایت در مورد این بیماری به مردم آگاهی داده و وحشت‌زدایی کنند.

فروغ بعدها در مصاحبه‌ای در خصوص این فیلم گفته بود که «من به زخم‌هایشان دست می‌زدم و با آن‌ها صحبت می‌کردم. شور زندگی که در این بیماران دیدم در هیچ کجای دیگری پیدا نکردم.» او درمورد یکی از بیماران زن این آسایشگاه می‌گفت: «در دنیای آن‌ها هیچ تصور و درکی از زشتی وجود ندارد. هیچ‌یک فکر نمی‌کند از دیگران زشت‌تر یا زیباتر است.» فروغ در مورد زنی صحبت می‌کند که در آسایشگاه ملاقات کرده بود و از این‌که زن هر روز بیدار می‌شد و موهایش را شانه می‌کرد، شگفت‌زده می‌شد.

تنها اثر مستند باقی‌مانده از فروغ فرخزاد آن‌قدر قدرتمند و تکان‌دهنده ساخته شده بود که نشریه‌ی گاردین در بحبوحه‌ی همه‌گیری کویید 19 به یاد آن افتاد و در گزارشی به آن پرداخت. این گزارش با عنوان «فیلم ایرانی «خانه‌ی سیاه است» که درباره‌ی جذامیان است، چه چیزهایی را در مورد ویروس کرونا به ما می‌آموزد؟» نوشته شده و فیلم را یک مستند کلاسیک و شاعرانه از موج نوی سینمای ایران معرفی می‌کند که در دهه‌ی 60 میلادی ساخته شد.

گاردین این اثر را چنان مترقی و خوش‌ساخت یافت که 60 سال پس از تولید، همچنان سیاهی آن می‌تواند به موقعیت‌های اضطراب‌آور و برزخی مثل پاندمی کرونا شباهت پیدا کند. همچنین به جزئیات این اثر اشاره می‌کند که مرد بیماری، سیگاری شبیه به انگشتانش (انگشتان جذامی) دارد و دود می‌کند. اما رگه‌هایی از زشتی، کراهت یا عجیب‌بودن در نگاه شفاف و زیبای فروغ فرخزاد نسبت به این بیماران وجود ندارد.

انگیزه‌ی تهیه‌کننده و راوی فیلم از ساختن این اثر در ابتدا زدودن زشتی و آزادشدن این بیماران عنوان شده بود. البته نمایشِ فضای محدود و راکد جذام‌خانه، از جمله نقدهای تیزی است که فروغ با فیلمش به جامعه روا دانسته و این همان چیزی است که گاردین را به مقایسه با قرنطینه‌ی کرونا واداشته است. در واقع، فروغ با تیزهوشی و ظرافت، فضای جذام‌خانه را به ایران آن زمان تشبیه کرده بود.‌

نظر افراد مشهور درباره‌ی فروغ فرخزاد

سیلویا پلاتِ شعر فارسی، فریدای ادبیات ایران و پرچم‌دار فمینیسم ایران، غادةالسمان ادبیات ایران و… از جمله القابی است که در ایران و خارج از ایران به فروغ فرخزاد نسبت داده می‌شود. اما این تمام ماجرا نیست. چراکه فروغ فرخزاد زنی استثنایی و روشنفکر در دوران خودش بود. زنی که زندگی خانوادگی را مثل بندهایی به دستان خود می‌دید و با بی‌قراری آزادی‌اش را جست‌وجو می‌کرد. او زنی آزاد بود که فرمان نمی‌برد.

https://uploadkon.ir/uploads/00c224_25مراسم-تدفین-فروغ-فرخزاد.jpeg

مراسم خاکسپاری و وداع با فروغ فرخزاد

‌احمد شاملو او را شاعری با مجالی بی‌رحمانه و از درخشان‌ترین چهره‌های شعر امروز می‌دانست که با مرگ، موسیقی درخشان و خاص شعرهای معصومانه‌اش غیر قابل تقلید ماند و از گسترش باز ایستاد.

مهدی اخوان ثالث، فروغ را زنی معترض به رنجی که بر زنان می‌رفت شناخته بود و اشعارش در دو کتاب عصیان و اسیر را اعتراضی به ستم به زنان می‌دانست و اشعارش را پرشور و لطیف و ناب به شمار می‌آورد. هم اخوان ثالث و هم شاملو پس از مرگ فروغ برای او سوگ‌نامه‌ای سرودند که در نوع خود در ادبیات ایران کم‌نظیرند.‌

کتاب‌هایی درباره‌‌ی فروغ فرخزاد

درباره‌ی فروغ کتاب‌هایی چاپ و منتشر شده است که در ادامه به چند نمونه اشاره می‌کنیم. در این کتاب‌ها گاه علاوه بر بررسی اشعار و بیان ویژگی‌های فنی شعر او، گهگاه به زندگی شخصی‌اش نیز پرداخته شده است.‌

شناخت‌نامه‌ی فروغ فرخ‌زاد

از جمله کتاب‌هایی که به این شاعر پرداخته می‌توان به «شناخت‌نامه فروغ فرخزاد» اشاره کرد. این کتاب نوشته‌ی شهناز مرادی کوچی است. او که یک پژوهشگر است در مقدمه‌ی این کتاب نوشته که در ابتدا قصد انتشار دست‌یافته‌های خود را نداشته است اما به‌تدریج نظر او تغییر کرد. این کتاب دربردارنده‌ی بخش کوچکی از یافته‌های اوست که با نگاهی ریزبین سرند شده است.‌

https://uploadkon.ir/uploads/ed9a23_25صحنه-تصادف-فروغ-فرخزاد.jpeg

اضطراب در اشعار فروغ فرخزاد و غادة السمان (نقد تطبیقی)

کتاب «اضطراب در اشعار فروغ فرخزاد و غاده السمان» همانطور که از نامش پیداست به دنبال رد اضطراب در اشعار این دو نفر می‌پردازد. نویسنده و پژوهشگر این کتاب، پروین پناهی است. او معتقد است مسأله‌ای که این دو شاعر را به هم نزدیک می‌کند جنسیت آن‌هاست و در شعر هر دو رگه‌هایی از دغدغه‌ها و اضطراب‌هایی وجود دارد که ناشی از (جنس دوم) محسوب شدن آن‌هاست. آنچه که اضطراب مشترک زنان جهان است.

علاوه بر این، در آثار فروغ و غاده، اضطراب‌های دیگری همچون اضطراب تنهایی، اضطراب جنگ، اضطراب غربت و دوری از وطن و اضطراب مرگ نیز مشترک هستند که البته اضطراب جنگ در اشعار غاده السمان به خاطر جنگ‌های جهان عرب، بیش از فروغ فرخزاد است.‌

حرف درد‌‫

کتاب دیگری که به بررسی اشعار فروغ می‌پردازد «حرف درد‏‫»، اثری از محمدرضا کهندانی است که مفهوم درد و رنج را در مجموعه اشعار فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی بررسی و تحلیل می‌کند.‌

معنای فروغ

کتاب معنای فروغ به معنای 10 شعر این شاعر معاصر می‌پردازد و سعی دارد با نشانه – معناشناسی عاطفی ما را با اشعار او بهتر و بیشتر آشنا کند. این کتاب همچنین به ما کمک می‌کند درک بهتری از شعر مدرن داشته باشیم.‌‌

https://uploadkon.ir/uploads/c9b523_25مزار-فروغ-فرخزاد.jpg

پایان زندگی:

فروغ فرخزاد، سرانجام در تاریخ 24 بهمن‌ماه سال 1345 خورشیدی در ساعت 4/30 بعد از ظهر، در یک تصادف رانندگی جان به جان‌آفرین تسلیم کرد. و دو روز بعد در 26 بهمن ماه، پیکر او را در امامزاده اسماعیل شستشو دادند و در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپردند. در مراسم خاکسپاری او، جمعی از اعضای خانواده، دوستان و همکاران و همچنین بسیاری از برزگان ادب این سرزمین مانند صادق چوبک، جلال آل احمد، بهرام بیضایی، هوشنگ ابتهاج، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، سیاوش کسرایی، نجف دریابندری و احمدرضا احمدی حضور داشتند.

https://uploadkon.ir/uploads/b40823_25خبرمرگ-فروغ-فرخزاد-در-روزنامه-اطلاعات-۲۵-بهمن-۱۳۴۵.jpg

روحش شاد و یادش گرامی باد.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

(لبــریــز)

‌آه ، ای زندگی! منم که هنوز
با همه پوچی از تو ، لبريزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو بگريزم

‌همه ذرات جسم خاکی من
از تو، ای شعر گرم، در سوزند
آسمان‌های صاف را مانند
که لبالب ز باده‌ ی روزند

‌با هزاران جوانه می‌خواند
بوته‌‌ی نسترن سرود تو را
هر نسيمی که می‌وزد در باغ
می‌رساند به او درود تو را

‌من تو را در تو جستجو کردم
نه در آن خواب‌های رؤیایی
در دو دست تو سخت کاویدم
پر شدم ، پر شدم ، ز زيبایی

‌پر شدم از ترانه‌های سياه
پر شدم از ترانه‌های سپید
از هزاران شراره‌های نیاز
از هزاران جرقه‌های امید

‌حیف از آن‌روزها که من با خشم
به تو چون دشمنی نظر کردم
پوچ پنداشتم فریب تو را
ز تو ماندم ، تو را هدر کردم

‌غافل از آن‌که تو بجایی و من
همچو آبی روان که در گذرم
گمشده در غبار شوم زوال
ره تاريک مرگ ، می‌سپرم

‌آه ، ای زندگی! من آینه‌ام
از تو چشمم پر از نگاه شود
ورنه گر مرگ بنگرد در من
روی آیینه‌ام سياه شود

‌عاشقم، عاشق ستاره‌ی صبح
عاشق ابرهای سرگردان
عاشق روزهای بارانی
عاشق هرچه نام توست بر آن

‌می‌مکم با وجود تشنه‌ی خويش
خون سوزان لحظه‌های تو را
آنچنان از تو کام می‌گیرم
تا به خشم آورم خدای تو را .

"‌فروغ فرخزاد"