یاد عهدی که مرا مونس و دمسازی بود
(فرصت پرواز)
یاد عهدی که مرا مونس و دمسازی بود
همدلی، همنفسی، همدم و همرازی بود
ای دریغا که نکردند ز دامم آزاد
تا در این باغ مرا فرصت پروازی بود
مرغ مسکین خبر از دوری پرواز نداشت
گر گرفتار به سرپنجهی شهبازی بود
پیش آن قامت موزون تو افتاد به خاک
هرکجا در چمنی سرو سرافرازی بود
بود از خاطر شوریدهی (وجدی) آگاه
هرکجا در چمنی مرغ هم آوازی بود
غلامحسین جواهری (وجدی)