یاد عهدی که مرا مونس و دمسازی بود

(فرصت پرواز)

یاد عهدی که مرا مونس و دمسازی بود
همدلی، همنفسی، همدم و همرازی بود

ای دریغا که نکردند ز دامم آزاد
تا در این باغ مرا فرصت پروازی بود

مرغ مسکین خبر از دوری پرواز نداشت
گر گرفتار به سرپنجه‌ی شهبازی بود

پیش آن قامت موزون تو افتاد به خاک
هرکجا در چمنی سرو سرافرازی بود

بود از خاطر شوریده‌ی (وجدی) آگاه
هرکجا در چمنی مرغ هم آوازی بود

غلامحسین جواهری (وجدی)

ای شهید راه ایمان ای حسین!

(کعبه‌ی مقصود)

ای شهید راه ایمان ای حسین!
رهبر آزادمردان ای حسین!

تا چراغ مردمی افروختی
درس جانبازی به ما آموختی

چون تو هرگز کس سرافرازی نکرد
وندرین پیکار، جانبازی نکرد

تاکه دیدی صحنه‌ی بیداد را
سایه‌ی دژخیم استبداد را

بس‌که رسم حق‌‌کشی بنیاد کرد
ناله را در سینه‌ات فریاد کرد

ظلم‌‌ها صبر تو را لبریز ساخت
دشمن حق را هراس انگیز ساخت

از تباهی تا جهان تاریک شد
جنگ با اهریمنان نزدیک شد

چون زمین از ابر ظلمت تیره گشت
نور حق تابید و بر آن چیره گشت

چون خدا در هر قدم یار تو بود
روشنی در برق پیکار تو بود

آزمودی این نه شرط زندگی‌ست
زندگی با ننگ عین بندگی‌ست

حق چو می آمد به استقبال تو
کربلا شد کعبه‌ی آمال تو

در حیات سرمدی فانی شدی
در ره مقصود قربانی شدی

آری آن پیکار ، کز صدق دل است
کعبه‌ی مقصود او را حاصل است

غلامحسین جواهری (وجدی)

تا خویش را به حسن ادب آزموده‌ایم

(چشم شفاعت)

تا خویش را به حسن ادب آزموده‌ایم
جز درخور محبت یاران نبوده‌ایم

ما را چه جای شکوه ز ایام زآنکه ما
آن را که کشته‌ایم همان را دروده‌ایم

در دل چو نقش غیر تو صورت پذیر نیست
زنگ ریا از آینه‌ی دل زدوده‌ایم

باب امید را به رخ ما نبسته‌اند
تا بر در تو چشم شفاعت گشوده‌ایم

چون بخشش و عطای تو را کم نیافتیم
پیوسته بر شماره‌ی عصیان فزوده‌ایم

(وجدی) ز فیض طبع گهرآفرین اوست
گر از حریف ، گوی سخن را ربوده‌ایم

غلامحسین جواهری (وجدی)

افراشت باز ماه محرّم لوای غم

(ترکیب بند عاشورایی، جواهری وجدی)

"بند اول"

افراشت باز ماه محرّم لوای غم
گردید سر به سر همه عالم سرای غم

ادامه نوشته

بیوگرافی و اشعار استاد غلامحسین جواهری وجدی

https://uploadkon.ir/uploads/595d16_24غلامحسین-جواهری-وجدی.jpg

(بیوگرافی)

شادروان استاد غلامحسین جواهری (وجدی) در سال 1303 در قم متولد شد. وی تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در تهران به پایان برد؛ اما به خاطر درگذشت پدرش، از ادامه‌ی تحصیل بازماند و به امر تجارت و کشاورزى روى آورد سپس به استخدام آموزش و پرورش درآمد و در مدارس قم مشغول به تدریس شد.

استاد وجدى از شعراى خوب دوران اولیه‌ی فعالیت دستگاه رادیو بوده است، آثارى بدیع و دل‌‏انگیز از وى به‏‌جاى مانده و نیز گاه‏گاه ترانه‌‏هایى بر روى آهنگ‌هاى رادیو گذاشته است. جواهرى وجدى از سال 1318 همكارى خود را با آهنگسازان رادیو شروع و ادامه داد، از نكات برجسته و قابل ذكر درباره‌ی این شاعر و ترانه‏‌سرا بدیهه‌‏گویى وى می‌باشد. او با نام مستعار «خروس بى‌محل» با روزنامه‌ی فکاهى «توفیق» همکارى مى‌کرد.

آثار :

«گلهاى جاویدان»، «در آسمان سخن»، «تصحیح کلیات شیخ بهایى»، «تصحیح دیوان عرفى شیرازى»، «تصحیح دیوان نظیرى نیشابورى»، «نمونه‌هاى طنز فارسى»، «نگارش پارسى»، «على در شعر و ستایش»، «تصحیح دیوان سلطان قاجار» و «تصحیح دیوان قصّاب کاشانى» و مجموعه شعر «دیدار»

(نشناختم تو را)

یارب به قدر قدر تو نشناختم تو را
در حد فکر کوته خود ساختم تو را

تا خلق را فریب دهم از ره هوس
صد جا میان معرکه انداختم تو را

گفتم که بر سرایر کونین واقفی
اما به نرد بی‌خبری باختم تو را

گاهی به بام مسجد و گه بر فراز دیر
دادم ندای یارب و افراختم تو را

تصویری از قیاس و گمان داشتم به سر
کز آب و رنگ واهمه پرداختم تو را

دردی‌ست رنج غفلت و رنجی‌ست درد جهل
افسوس با تو بودم و نشناختم تو را

غلامحسین جواهری (وجدی)

گر به چشمت آن مه نامهربان زیبا نبود

(باده از ما مست شد...)

گر به چشمت آن مه نامهربان زیبا نبود
بود او زیبا ولى عشق تو پا برجا نبود

آن لب شیرین پر از شوق تمنا بود لیک
آرزوهاى تو شورانگیز و بى ‌پروا نبود

نرگس مردم فریبش بود لبریز از هوس
لیک در تو آن همه سرمستى و غوغا نبود

چون نسیم صبحدم بگذشت او دامن‌كشان
گلشن شوق تو را حالِ شكفتن‌ها نبود

آرى آرى باده از ما مست شد نى ما از او
چونكه عشق و شور و مستى در مى و مینا نبود

این جواب آن غزل (وجدى) كه ورزی گفته است
«آمد اما در نگاهش آن نوازش‌ها نبود»

غلامحسین جواهری (وجدی)

ما هستى عشقیم و فنا را نشناسیم

(تسلیم)

ما هستى عشقیم و فنا را نشناسیم
خو كرده به دردیم و دوا را نشناسیم

عمر ابدى یافته‌ایم از مدد عشق
خضریم ولى آب بقا را نشناسیم

هركس به درى جبههٔ تسلیم نهادست
ما جز در تسلیم و رضا را نشناسیم

بى‌پرده فتادیم در آغوش تو اى گل!
چون شبنم پاكیم و حیا را نشناسیم

(وجدى) بگذر از خود و از دعوى باطل
تا هیچ كسی غیر خدا را نشناسیم

غلامحسین جواهری (وجدی)