بیستون این گنبد نیلوفری بالاستی
(کائنات)
بیستون این گنبد نیلوفری بالاستی
حل این مشکل ز بهر مردم داناستی
آسمان آبی ، ولی در پیچ و تاب ابرها
طوق زرد گردنش بنگر بسی زیباستی
در میان چادر شب ، اختران چشمک زنان
همچو الماسی درخشان، گرد مه پیداستی
در غبار شامگاهان از برای کاروان
چلچراغ ماه روشن در دل صحراستی
تا که بخشد زندگی بر کل موجود جهان
مِهر میسوزد وجودش، لیک خود تنهاستی
این زمین در محورش دایم همی در گردش است
این نشان بی زوال قدرت والاستی
عالم هستی نگر با این همه زیباییاش
بهر ذات کبریا ، مجموعهای گویاستی
کائنات از بهر انسان اینچنین در گردشاند
صاحب این عالم هستی فقط یکتاستی
چوب موسی کی تواند نیل را خونین کند
التفات حق به همراه ید بیضاستی
نفس را سالک به تدبیری به پای عقل بست
تا که جای عشق را در دل همی آراستی
خوش به حال عارفی کاندر میان بزم خویش
همچو "بلخی" مست ، از آن بادهی میناستی
گر گشایی دیدهی حق بین خود، دانی چهسان
مشتی از خاک رُسی انسان چنین برخاستی
زیبد آن مرد خرد در عشق معبودش چنین
همچو کوهی سخت جان سر بر هوا برپاستی
عشق، عیسی را به بالای صلیب افکنده است
بينِ عشاق جهان ، یا رب که بیهمتاستی
بحر عرفان، بحر بی رنگ و ریا و فتنه است
شاد زی آن عارفی مغروق این دریاستی
راست گفتار و نکوپندار و خوشرفتار باش
منشأ این هر سه را یک نقطهی تنهاستی
لطف حق دارد نظر امشب به حالم، کاینچنین
بحر این اندیشه پر ، از لؤلؤ لالاستی
(لاله) برج نظم خود زیبا بنا بنهادهای
گفته است از بهر ما گویی دم عیساستی
بهمن صیامی پور (لاله)