جاودان، خرم و خوش، کشور ایران مانَد

(کشور ایران)

جاودان، خرّم و خوش، کشورِ ایران مانَد
دستِ حق بر سر این مُلک، نگهبان مانَد

هرچه دریای حوادث به تلاطم خیزد
سالم این کشتی سرسخت ز طوفان مانَد

شیر، از بیشه‌ی ایران نشود هرگز کم
صحنه‌ی کشورِ ما، خود به نیستان مانَد

آید آن روز که ایران شود از نو، آباد
دلِ بدخواه وطن، تیره و ویران مانَد

سرفراز است ز ایران، همه تاریخِ جهان
یا رب! آسوده ز بدعهدی دوران مانَد

آنکه از جهل، پریشانیِ ایران میخواست
خود ندانست که بدپیشه، پریشان مانَد

ملّت آسوده و، دل خرّم و، کشور آباد
دشمنِ خیره‌‌سر، آشفته و حیران مانَد

ما جز این هیچ نخواهیم که از لطفِ خدای
جاودان کشورِ فرخنده‌ی ایران مانَد .

"دکتر احمد ناظرزاده کرمانی"

روزی به دامن تو درآویزم ای عزیز

(ای عزیز)

روزی به دامنِ تو درآویزم ای عزیز
وز دیده اشکِ شوق فرو ریزم ای عزیز

شبنم‌ صفت نشسته‌‌ام اکنون به راهِ تو
تا بگذری به مهرِ تو برخیزم ای عزیز

تا خود چه سود بخشدم این کیمیاگری
خاکِ رهت به اشکِ تر آمیزم ای عزیز

گر در بهشت بی‌ تو بَرندم، به جانِ تو
دوزخ شود بهشتم و بگریزم ای عزیز

چیزی نماند از آن‌ همه کبر و غرورِ من
اینک در آستانِ تو ناچیزم ای عزیز

گر جانِ من مخالفتِ رأی تو کند
از جانِ خویش، گَرد برانگیزم ای عزیز

بی میلِ تو، ز عمر حذر دارم، ای عجب
با حکمِ تو، ز مرگ نپرهیزم ای عزیز

امّیدِ من بَرآید و کامم روا شود
روزی به دامنِ تو درآویزم ای عزیز

از هرچِه دیدنی‌‌است، دو چشمِ سیاهِ تو
آید به دیده خوش، فرح‌ انگیزم، ای عزیز

"دکتر احمد ناظرزاده کرمانی"

عالم آراست چو از پرتوِ انوارِ حسین‌

انوار حسین (ع)

عالم، آراست چو از پرتوِ انوارِ حسین‌
هر کجا بود دِلی گشت هوادارِ حسین

ای خوشا سوّم شعبان که درین روزِ عزیز
هستی آرایشِ نو یافت ز انوارِ حسین

عقل سرگشته از آن است که چون در عالم‌
رسم شد دایره‌ی عِشق، ز پرگارِ حسین

نورِ حق بود که خاموش نگردد هرگز
هست در هر دو سرا گرمی بازارِ حسین

نامش آتش به دلِ عارف و عامی زد و باز
باخبر کس نشد از حرمتِ بسیارِ حسین

از سرِ صدق قدم چون به رهِ دوست نهاد
محو تا حشر نخواهد شدن آثارِ حسین

پرتوِ ذاتِ خدا هست حسین بن علی‌
منکرِ حق شود آن کو کند انکارِ حسین

تا نمودار شود جلوه‌ی یزدان خوش‌تر
اهرمن صحنه بیاراست به پیکارِ حسین

او حیاتِ ابدی داشت توان گفت آری‌
کرد با خویش ستم، خصمِ ستمکارِ حسین

فاتحِ هر دو سرا کُشته‌ی عاشورا بود
گشت مغلوبِ ابد دشمنِ خونخوارِ حسین

زنده از نهضتِ خونینِ حسین است اسلام‌
عقل و عشق‌اند ستایشگرِ کردارِ حسین

چشمِ گردون که بوَد خیره‌ی جانبازی‌ ها
کس نبیند بِه وفاداری انصارِ حسین

اشک، مهلت ندهد تا به لب آرم سخنی‌
از جوانمردی جان‌سوزِ علمدارِ حسین

ای اباالفضل که فضل از تو فضیلت‌ ها یافت‌
نخل، آراسته بودی تو به گلزارِ حسین

دو علی را پسرِ فاطمه در راهِ خدای‌
داد و سجّاد بشد قافله سالارِ حسین

دشمنِ رذل، ستم هر چِه فزونتر می‌‌کرد
غافل از دوست نمی‌‌شد دلِ بیدارِ حسین

من که شرمنده‌ی بی‌ حاصلیِ خویشتنم‌
کی توانم سخنی گفت سزاوارِ حسین

فخرم این است بدانند که (ناظر زاده)
چاکری هست کمربسته به دربارِ حسین

"دکتر احمد ناظرزاده کرمانی"

بیوگرافی و اشعار دکتر احمد ناظرزاده کرمانی

https://uploadkon.ir/uploads/1d7624_23دکتر-احمد-ناظرزاده-کرمانی.jpg

(بیوگرافی)

شادروان استاد دکتر احمد ناظرزاده کرمانی ـ در سال 1292 خورشیدی در کرمان متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در کرمان گذراند. سپس برای تحصیل در رشته‌ی ادبیات، به تهران رفت و در مدرسه‌ی دارالفنون که در آن زمان استادانی چون احمد بهمنیار کرمانی، بدیع‌الزمان فروزانفر و جلال الدین همائی، تدریس می‌کردند به تحصیل مشغول و پس از مدتی مسؤول انجمن ادبی شد.

پس از گذراندن این دوره در سال‌های 1320 – 1319 در دانشکده‌ی افسری، دوران خدمت خود به پایان رساند و اولین خدمت اداری خود را در وزارت دارایی آغاز کرد و به پیشکاری دارایی کرمان منصوب شد. در همان زمان با فرح انگیز هرمزی، ازدواج کرد که حاصل این ازدواج 6 فرزند خلف و وارث شایسته‌ی صفات عالیه و ملکات فاضله‌ی اوست.

در سال 1328 در دوره‌ی 16 و 15 به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد؛ اما پس از مدتی از کارهای سیاسی کناره گرفت و به تحصیل در رشته‌‌ی ادبیات پرداخت و موفق به اخذ مدرک لیسانس ادبیات شد. بلافاصله دکترای ادبیات را نیز از دانشکده‌ی ادبیات تهران گرفت و در همان‌جا به تدریس مشغول شد، تا سال 1348 که به فرانسه رفت و دکترای جامعه‌شناسی ادیان را از دانشکده‌ی سوربن فرانسه اخذ کرد.

در همان زمان نیز رساله‌ای در مذهب جعفری به زبان فرانسه نوشت که نشان دهنده‌ی تسلط او بر زبان فرانسه بود. در طول زندگی‌اش سفرهای زیادی به کشورهای مختلف انجام داد، اما طبق گفته‌ی خود با جان و دل به زادگاهش بر می‌گشت و از سفر به کرمان لذت می‌برد.

دکتر ناظرزاده کرمانی در زمینه‌ی شعر نیز آثار زیادی از خود بر جای گذاشته‌ است. آثار منظوم او مشتمل بر قصیده، غزل، مثنوی و شیوه‌های نوین دیگری که مشحون از نکات بدیع و مضامین لطیف و نو می‌باشد. اشعار او به 15 هزار بیت می‌رسد. آثار منثور ناظرزاده کرمانی گذشته از مقالات ادبی، تاریخی، اجتماعی، سیاسی و داستان‌های تاریخی مثل، اختر، آوازهای جوانی، برتر از سیحون، رقص با خنجر، شام شوم، دختر شامگاه و شیرزاد یا گرگ جاده می‌باشد. نادره مرد (یادنامه مرحوم حاج میرزا عبدالحسین حجتی کرمانی) نیز از جمله آثاری است که با مشارکت دکتر ناظرزاده کرمانی و دکتر باستانی پاریزی در سال 1390 منتشر شده است.

سرانجام این شاعر، نویسنده و پژوهشگر معاصر در مورخ 3 فروردین 1355 در 62 سالگی چشم از جهان فرو بست و به لقای معبود پیوست و پیکرش در آرامستان ابن بابویه شهر ری، به خاک سپرده شد.

روحش شاد و یادش گرامی باد.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

(خاطرات عشق)

صیاد را نگر که چه بیداد می‌کند
نه می‌کشد مرا و نه آزاد می‌کند

بالله که تنگدل شدم از تنگی قفس
بیداد تا کی این همه صیّاد می‌کند

مرغی که باد آیدش از آشیان خویش
حق دارد ار که ناله و فریاد می‌کند

گیرم که جانگداز بود ناله‌های من
کی ناله رخنه در دل پولاد می‌کند

دارم یقین که یار من افسوس می‌خورد
زین پس که نامرادی من یاد می‌کند

شیرین هنوز لرزه بر اعضایش اوفتد
زین ناله‌های تلخ که فرهاد می‌کند

امروز بلبل از ستم گل کند فغان
فردا گل از جفای خزان داد می‌کند

واحسرتا که روح مرا خاطرات عشق
گاهی غمین نموده و گه شاد می‌کند

"دکتر احمد ناظرزاده کرمانی"

سودای عشق، عاقل و دیوانه سوخته

(افسانه ی دل)

سودای عشق، عاقل و دیوانه سوخته
در این شراره محرم و بیگانه سوخته

رندی کشیده آهی و از برق آه او
یک نیمه بیش دوش ز میخانه سوخته

ساقی ز هوش رفته و پیمانه ریخته    
خاموش شمع گشته و پروانه سوخته

خال تو آفت دل ما شد به روی تو
تأثیر آه ماست که این دانه سوخته

در بوستان زندگی از آه آتشین
من آن پرنده‌ام که مرا لانه سوخته

دانی که باده بهر چه سوزد گلوی تو    
بر حال عاشقان دل پیمانه سوخته

افسانهٔ دل است چو این قصه لاجرم
دل‌ها به سوزناکی افسانه سوخته

"دکتر احمد ناظرزاده کرمانی"

خوشا نشاط جوانی و عشق و سرمستی    

(تلاش خاطر)

خوشا نشاط جوانی و عشق و سرمستی    .
خبر نداشتن از رنج عالم هستی

به تنگ آمدم الحق ز سختگیری عقل
خوشا نشاط جوانی و عشق و سرمستی

خراب بمب اتم باد آن محیط پلید    
که کس نیافت بلندی در آخر پستی

به دست خالی ما طعنه زد حریفی و گفت
ز پاکدامنی آخر چه طرف بر بستی

ببار باده که از خون بینوا خوردن
هزار بار مرا خوشتر این تهیدستی

بلای خاطر آزاده جز طمع نبود    
اگر ز دام طمع جستی از بلا رستی

تو عهد کرده‌ای ای دل! که باوفا باشی
چه سرفرازی ازین بِهْ که عهد بشکستی

به بند و بست حریفان شهر همدست‌اند
ببین چگونه به ما می‌زنند یکدستی

"دکتر احمد ناظرزاده کرمانی"

صبحدم پیکِ مسیحا دمِ جانان آمد

در ولادت حضرت امام زمان (عج)

صبحدم پیکِ مسیحا دمِ جانان آمد
گفت برخیز که آرامِ دل و جان آمد

می‌کند مرغِ سحر زمزمه بر شاخهٔ گل
که ز نرگس ثمری پاک ، به دوران آمد

خفتگان را رسد این طرفه بشارت ز سروش
که سحرگاهِ شبِ نیمه ی شعبان آمد

میوه ی باغِ رسالت که به ذرّاتِ وجود
روشنی بخش، چو خورشیدِ درخشان آمد

وارثِ تاجِ نبی اوست که با دعوتِ حق
بهرِ افراشتنِ پرچمِ قرآن ، آمد

چهره ی زُهره بپوشان که ز بامِ ملکوت
زهره ی فاطمه ، با چهره ی تابان آمد

شهسواری‌ست که با صولت و شمشیرِ علی
از پی کشتنِ کفّار ، به میدان آمد

مظهرِ صلحِ حسن اوست که با وجهِ حسن
پی آرامشِ دل‌های پریشان آمد

آنکه اندر رگِ او خونِ حسین بن علی ست
پی خونخواهی سالارِ شهیدان آمد

در رهِ زهد و عبادت چو علی بن حسین
سوی حق قافله را سلسله جنبان آمد

عِلمِ باقر همه در اوست که با مشعلِ علم
رهبرِ جامعه ی بی سرو سامان آمد

تا ز ناپاک کند مذهبِ صادق را پاک
با دلی روشن و آکنده ز ایمان آمد

همچو کاظم که بُوَد قبله ی حاجات و مراد
دردمندانِ جهان را پی درمان آمد

چون رضا تا که کند تکیه بر اورنگِ علوم
وارثِ افسرِ سلطانِ خراسان آمد

اوست سرچشمهٔ تقوا و فضیلت چو جواد
منبعِ فیض و جوانمردی و احسان آمد

هادی وادی حق ، کز پی ارشادِ بشر
با چراغِ خِرد و دانش و عرفان آمد

یادگارِ حسنِ عسکریِ پاک سرشت
که جهان را کند از عدل ، گلستان ، آمد

قائمِ آلِ محمّد ، شهِ اقلیمِ وجود
که به فرماندهی عالَمِ امکان آمد

ای شهِ منتظر ، از منتظران چهره مپوش!
که دگر جان به لب از محنتِ هجران آمد

ز جدایی تو ای کوکبه ی صبحِ امید!
هر دم از دیده فرو اشک به دامان آمد

همه گویند که مفتاحِ فرج ، صبر بُوَد
صبر نتوان که دگر عمر به پایان آمد

خسروا ، جز تو درین مُلکِ سلیمانی نیست
کی رسد مژده به موران که سلیمان آمد

از پی تهنیتِ مَقدمِ گل ، طبعِ روان
نغمه پرداز چو مرغانِ خوش الحان آمد

"دکتر احمد ناظرزاده کرمانی"

ای دلِ شیدای ما ، گرمِ تمنّای تو

حضرت امام زمان (عج)

ای دلِ شیدای ما ، گرمِ تمنّای تو
کی شود آخر پدید ، طلعتِ زیبای تو

گر چه نهانی ز چشم ، دل نبود نا امید
میرسد آخر به هم چشمِ من و پای تو

زادهٔ نرگس تویی ، دیده چو نرگس به ره
مانده که بیند مگر لاله ی حمرای تو

صنعتِ مغرب شکست ، رونقِ بازار دین
باز شکستش دهد رونقِ کالای تو

تیره بماند جهان نور نتابد ز شرق
تا ندهد روشنی روی دل آرای تو

این همه نو دولتان، غرّه به جاه و جلال
کاش کند جلوه‌ای غرّه ی غرّای تو

باش که فرعونیان غرقِ ستم ناگهان
خیره شود چشمشان از یَدِ بیضای تو

از بشرِ بت پرست‌، جدّ تو بت‌ها شکست
بت شکنِ آخر است ، همّتِ والای تو

گوشِ بشر پُر شده ست از خبر این و آن
بار خدایا به گوش کی رسد آوای تو؟

سوخت ضعیف از ستم ، پای بِنه در میان
تا بکشد انتقام دستِ توانای تو

نورِ خدایی ، چرا روی نهان می‌کنی؟
کس نکند جز خدا حلّ معمّای تو

بد صفتان را کنون تصفیه‌ای درخور است
وین نکند جز به حق ، طبعِ مصفّای تو

ظلمِ جفاگستران ، چون به نهایت رسید
بیخ ستم برکَنَد عدلِ هویدای تو

ظلم به شرق و به غرب چون به نهایت رسد
عدل پدید آورد ، منطقِ شیوای تو

گو همه دجّال باش روی زمین کز فَلک
هم قدمِ موکبت ، هست مسیحای تو

دفترِ ایّام را ، معنی و لفظی نبود
هر ورقش گر نداشت پرتوِ امضای تو

نیمه ی شعبان بوَد روزِ امیدِ بشر
شادی امروزِ ما ، نهضتِ فردای تو

"دکتر احمد ناظرزاده کرمانی"

تو زین عابدین و ساجدینی

مدح حضرت امام سجاد (ع)

تو زین عابدین و ساجدینی
نه زین عابدین بَل، زینِ دینی

بسی اهل یقین اند و تو الحق
میان متقین حق الیقینی

به گفتار و به کردار مقدس
همان معنای آیات مبینی

اگر شاعر به گفتار است ساحر
تو در گفتار ، معجز آفرینی

گرامی نزد اهل أسمانی
نشان از رحمت حق در زمینی

هم از ما و هم از اهل سماوات
سزاوار ثنا و آفرینی

عرب را و عجم را شاهزاده است
چنین والا نسب شاهی نبینی

عرب را با عجم پیوند از توست
ششم معصوم امام چارمینی

چو مولا سرور پرهیزکاران
به عقد معرفت در ثمینی

به اسرار امامت رهنمونی
امانات الهی را امینی

به رحمت از گزند روزگاران
محب خویش را حصن حصینی

طبیب حاذق هر دردمندی
شناسا درد را از هر جبینی

زدم در رشته ی حب تو من چنگ
که در لطف و کرم حبل المتینی

علی بن الحسین ات هست ای دل
چرا از سوی پیش آمد غمینی

به دامان ولای او بزن چنگ
نیابی این چنین حبل المتینی

از او حاجت بخواه و باش آرام
مگو دیگر چنانی و چنینی

شفیعش کن به درگاه خداوند
به هنگامیکه بد حال این چنینی

خدا داند که از صدق و ارادت
به درگاهش بجز رحمت نبینی

الا ای زین اسلام ای امامی
که در انگشتر تقوی نگینی

نمی آری ز (ناظر زاده)ات یاد
به غایت زار و محزونش چنینی

"دکتر احمد ناظرزاده کرمانی"

ای افتخار عالم هستی لقای تو

در مدح حضرت فاطمه زهرا (س)

ای افتخار عالم هستی لقای تو
پاینده چون بقای حقیقت بقای تو

اسلام سرفراز به ایمانت از نخست
خورشید پرتوی ز فروزنده رای تو

من هیچ کس دگر نشناسم به روزگار
بانوی خاندان فضیلت ، سوای تو

الحق که هر چه فخر و شرف بود در جهان
میخواست خاص شخص تو باشد خدای تو

شوی تو مرتضی و رضایت رضای او
زین رو بود رضای خدا در رضای تو

دخت خدیجه بودی و در خانهٔ علی
چشم زمانه خیره بماند از وفای تو

حلم حسن که پایهٔ دین استوار داشت
کرد أشکار ، تربیت جان‌فزای تو

در خانهٔ تو درس شهادت فرا گرفت
آن پاکباز خسرو گلگون قبای تو

پرورده‌ای تو زینب کبری تو دختری
دختر نه بلکه ضیغم دختر نمای تو

دنیا نساخت با تو و کاری شگفت نیست
این خاکدان پست کجا بود جای تو

مانند شمع سوختی و اشک ریختی
جانسوز همچو نالهٔ نی شد نوای تو

پیش تو خاک بود فدک زآنکه در فلک
بوسد به افتخار ملک خاک پای تو

زآن رو شدی فسرده چو گل کز نفاق و کفر
بی اعتنا شدند به بانگ رسای تو

کفر و نفاق قوم عرب أشکار شد
روزی که رنجه گشت دل مبتلای تو

آتش زدند دوزخیان چون در بهشت
آتش گرفت جان جهان از برای تو

بر حال تو اگر در و دیوار ناله کرد
نبود عجب که بوده عجب ماجرای تو

بهر رهایی علی از دست دشمنان
بالا گرفت کوشش حسرت فزای تو

وآن زیوری که بست به بازوی تو عدو
افزود ای شفیعه ی محشر ، بهای تو

هستی امین گنج عنایات کردگار
من نیز چشم دوخته‌ام بر عطای تو

"دکتر احمد ناظرزاده کرمانی"