(بمیرم)
ای کاش که از این همه بیداد بمیرم
از فرط غم و شیون و فریاد بمیرم
زخمیدل و رنجور ازین تیر غم آلود
دلخسته در اندیشه ی مرداد بمیرم
جان کندن شیرین من است این نفس سرد
ای کاش که از غصه ی فرهاد بمیرم
ای کاش که در فصل خزان با دل خونین
دور از تو درین قحطی امداد بمیرم
یا اینکه بیایی و مرا دست بگیری
با شوق وصالت به دل شاد بمیرم
یا اینکه من از خاطر تاریخ شوم محو
بی روی تو از ریشه و بنیاد بمیرم
ای کاش خدا بشوند این خواستهام را
مثل تو به یک لطف خداداد بمیرم
مثل تو که انگشت نمای همه خلقی
آزاد کنم زندگی ، آزاد بمیرم
جمعی شده از رفتن تو خانه خراب و
رفتی که شود خانهای آباد ؛ بمیرم
ماندم چو برادر ز غمت سینه کنم چاک
یا چون پدر از غصه ی اولاد بمیرم
یک عمر تو کوشیدی و ما گوش نکردیم
تا رفتنت این درس به ما داد ، بمیرم
ای کاش خدا لطف کند بر من و ناگاه
از آتش دل در غم استاد بمیرم
نشناختمت، حیف اگر قسمتم این بود
شاید شوم از رفتنت ارشاد ، بمیرم
وقتی که تو گل بودی و من بو نکشیدم
حالا بگذار از ستم باد بمیرم
تو پر زدی از وادی هفتم که گذشتی
من در خم یک کوچهی "ای داد بمیرم"
پیغمبر من بودی و افسوس ندیدم
چیزی که خدا با تو فرستاد ، بمیرم
بگذار که ای جلوهی مشهود خداوند
حالا که مسیرم به تو افتاد بمیرم
"شادروان جمهور سمیعی"