کجا یعقوب دیده، خوابِ هجرانی که من دیدم

یا سید الساجدین (ع)

کجا یعقوب دیده، خوابِ هجرانی که من دیدم
کجا یوسف شنیده، وصفِ زندانی که من دیدم

زمین در روزگارِ نوح، شد سیراب از باران
ولی دریایی از خون شد به طوفانی که من دیدم

هم اسماعیل‌ها سر را به تیغ امتحان دادند
هم ابراهیم‌ها، در عیدِ قربانی که من دیدم

زمین از خونِ خاتم‌بخشی‌اش شد تربتِ اعلا
عقیقِ سرخ شد خاکِ سلیمانی که من دیدم

سرِ خورشید بر نِی، شمعِ بزمِ ماتمِ خود بود
قیامت چیست؟ جز شامِ غریبانی که من دیدم

تمام آیه‌ها شد «کاف و ها و یا و عین و صاد»
میان قاریان شد پخش، قرآنی که من دیدم

برادر، جای من شمشیر خورد و من غمِ ناموس
هزاران «ارباً اربا» داشت میدانی که من دیدم

نگاهِ حرمله هر بار پُر بود از هزاران تیر
عموجانم ندیده تیربارانی که من دیدم

مسلمان نشنود کافر نبیند خوابِ این غم را
سر و تشت و شراب و چوب و دندانی که من دیدم

و پرچم‌ها از آن روزی که باد از نیزه‌اش رد شد
پریشان‌اند، از زلف پریشانی که من دیدم.

"رضا قاسمی"

قسمت این بود بال و پر نزنی

شهادت امام سجاد (ع)

قِسمت این بود بال و پر نزنی
مَرد بیمار خیمه‌ها باشی
حکمت این بود روی نی نروی
راوی رنج نینوا باشی


چقدر گریه کردی آقاجان!
مژه‌هایت به زحمت افتادند
قمری قطعه قطعه را دیدی
ناله‌هایت به لکنت افتادند


سر بریدند پیش چشمانت
دشتی از لاله و اقاقی را
پس گرفتید از یزید آخر
عَلَم با شکوه ساقی را ؟


کربلا خاطرات تلخی داشت
ساربان را نمی‌بری از یاد
تا قیام قیامت آقا جان
خیزران را نمی‌بری از یاد


خون این باغ ، گردنِ پاییز
یاس همرنگ ارغوان می‌شد
چه خبر بود دورِ تشت طلا
عمه‌ات داشت نصفِ جان می‌شد


کاش مادر ، تو را نمی‌زایید !
گِله از دستِ زندگی داری
دیدن آب ، آتش‌ات می‌زد
دلِ خونی ز تشنگی داری

"وحید قاسمی"

در منقبت حضرت شهربانو مادر امام سجاد (ع)

«مادر امام سجاد علیه‌السلام»

(حضرت شهربانو)

در مدیح مامِ زین العابدین
دختر شاهنشه ایران زمین

گیرم از اسناد گوناگون مدد
تا کنم انشاد ، نظمی مستند

«شهربانو» ، نام آن بانو بوَد
فاطمه، نامش ز دیگر رو بوَد

هم غزاله نام او هم مریم است
شاهزاده بانوی مُلکِ جم است

یزدگرد سوم ، آن شاهِ عجم
هست باب آن عزیز و محترم

چون که شاهنشاه ایرانی نسب
کُشته شد در جنگ ایران و عرب

گشت بعد از جنگ چون دختش اسیر
بُرد او را شرطه‌ای نزد امیر

چون حجاب از روی او برداشتند
هتکِ حرمت چونکه بر او داشتند

کرد فریاد و بگفتا : « هرمزا...!
تیره شد رویت که رفت از سر حیا»

تا خلیفه از جهالت ، بی‌سبب
با تحکّم کرد ، بر بانو غضب

داد حُکم مرگِ او را ، زین گُمان
که بر او توهین شده در آن میان

شد امیرالمؤمنین ، حامی او
پارسی چون کرد با او گفتگو

بعد از آن آن فخر ایران و عرب
که بوَد استاد آداب و ادب ـ

گفت با آنکه از او شد خشمگیر:
چون نمی‌دانی زبان این اسیر ـ

بی‌جهت بر پای این بانو مپیچ
چون زبان او نمی‌دانی تو هیچ

او ز اجداد خودش گوید سخن
بیش ازین آتش به قلب او مزن

او اسیر ماست ؛ باشد بی گناه
خاصه آنکه هست دخت پادشاه

احترامش هست واجب بر عرب
کس ندارد حق کند بر او غضب

بعد از آن گفتا به آن دُخت عجم
نزد ما هستی پس از این محترم

کرد، از او خواستگاری آن امام
بر حسین اطهرش ، با احترام

گفت: جبری البته در کار نیست
اختیاری هست و با اجبار نیست

می‌توانی رد کنی بی اعتذار
چونکه حق داده‌ست بر تو اختیار

شهربانو گفت چونکه من به خواب
دیده‌ام او را ؛ نمایم انتخاب

می‌پذیرم تا که گردم همسرش
هم انیس و مونس و غمپرورش

چشم‌ها شد خیره بر سیمای او
در سکوتی مبهم و بی گفتگو

تا علی رو کرد آن‌جا بر حسین
گفت ای جان پدر، نور دو عین!

او برایت همسری نیکو بوَد
کفوِ تو از سوی یزدان، او بوَد

چون برایت آوَرَد پوری فکور
برترین فردی که باشد مثل نور

روشنی بخشد ز رویش بر جهان
که به نزدش خم کند سر، آسمان

با اطاعت ، از امیرالمؤمنین
مرتضی داماد خیرالمرسلین

ازدواج دختر شاه عجم
با حسین بن علی، فخر اُمَم

ثبت شد در پیش چشم مسلمین
طبق شرع دین اسلام مبین

با کرامت شد عروس مرتضی
همسر شاه شهید نینوا

بعد از آن گردید بازوی حسین
تا که گردد هم‌_ترازوی حسین

شیعه‌ی او شد ، نه تنها همسرش
بلکه شد در وقت مِحنت یاورش

غمگسارش گشت در اوقات غم
تا مبادا آورَد از غصه ، کم

داشت گرچه تاج شهزادی سرش
شد حسینی تاج عزت ، افسرش

مادر سجاد ِ آل مصطفی (ص)
گشت آن بانو ، ز الطاف خدا

او نه تنها مادر سجاد هست
مادر آن زینت عباد هست ـ

نُه امام شیعه را ، او مادر است
چون حسین بن علی را همسر است

بعد ِ میلاد امامُ السّاجدین (ع)
روح او پَر زد به فردوس برین

داغ او بنشست بر جان حسین
اشک غم، تر کرد دامان حسین

پیکرش شد دفن در خاکِ بقیع
خاکِ غم آلوده‌ی پاکِ بقیع

در جوارش چار امام شیعیان
چار معصوم از تبار آسمان

خفته‌اند آنجا بدون بارگاه
از عناد دشمنان روسیاه

نیست غم زیرا به لطف کردگار
بر بقیعِ خسته دل ، از روزگار ـ

با شهامت پیش چشم اشقیا
بارگاه عشق ، می‌گردد بنا

(ساقیا)! در وصفِ مام آن امام
قدر وسع خویش کردی اهتمام

گرچه دانم یک ز صد را گفته‌ای
گوهر نظم و ادب را ، سُفته‌ای

تا از آن بانو به سهم خویشتن
بین شاعر ها ، بگردی نغمه‌زن.

سید محمدرضا شمس (ساقی)
1402/07/12

از بس که در عزای پدر گریه می‌کند

(اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا اَبٰاعَبْدِاللّٰهِ الْحُسَیْن)
࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐

(امام سجاد در عزای پدر)

از بس ‌کـه در عــــزای پـــدر، گـریه می‌کند
خــون‌ها به‌ جــای اشک بصـر گـریه می‌کند

بـانگ تــلاوتی که به گـوشش رسیده است
بـــر نـیـــزه ، از لبـــان پـــدر ، گـریه می‌کند

از ظهـر خـون و شام غریبـان اهل‌بیت (ع)
هر شب نشـسته تا به سحـــر گـریه می‌کند

چـون کشــتی ســـپاه حسیـنی بــه نیـــنوا
در خون شده‌ست زیـر و زبـر گـریه می‌کند

دیده به چشم خویش چو در آسمـان عشق
بــر نیـــزه هــا طـــلوع قمـــر گـریه می‌کند

دیــده گـــلوی اصغــــر در خــون تپــیده را
پــرپــر شــده ز تیـــر سه‌ســر گـریه می‌کند

بر روی نیـزه‌هـای سـتم ، دیـده است چـون
هفتــاد و دو جــداشـده سـر ، گـریه می‌کند

از مــرگ جانگداز عــزیـزان مصطفی‌ (ص)
با اشـک و آه و خــون جگـــر گـریه می‌کند

بیـــند چـو آل عصمــت حق را به حال زار
در راه شــامِ غـــم بــه سفـــر گـریه می‌کند

یـــاد لبـــان تـشــنـه ی بــابــا ، بــه روی آب
چون می‌کنـد به دیــده نظـــر گـریه می‌کند

آه و فغـــان تشــنه‌لبـــان را شـنــید و دیــد
نـــزد ســـتـم نـکـــرد ، اثــــر ، گـریه می‌کند

هر چنــد گــریــه‌خیـــز بـوَد شـرح کــربـــلا
امـــا بـــه حــــال زار بشـــر ، گـریه می‌کند

چون کـربلا حیــات مسلمانی است و دیــن
بـــر مُســلمِ بـــدون خـبـــــر ، گـریه می‌کند

این اسـت شـرط امر امـامـت ، کـه بـا دلـی
خـالی ز بغـض و کیـنه و شـر گـریه می‌کند

در کـــربـــلا، کـه هسـت نمـــاد مقـــاومــت
بــر پیـــروان خســته‌ کمـــر ، گـریه می‌کند

بـر آن جمــاعتی کــه بــه بـــازار عــاشـقی
پیــوســته مـی‌کنـــند ضـــرر گـریه می‌کند

چون عــده‌ای شدند ز غفـلت، غـــلام ظـلم
بــر شـیعـیــان تــشــنـه‌ی زر ، گـریه می‌کند

(ساقی) همین بس‌است در احـوال آن امام
در مــرگِ شـاهِ نیــزه به سـر ، گـریه می‌کند

شد عاقبـت شهیــد به حکـم "ولیـــد" پست
گردون، از این مصیبت عظما به غم نشست

سید محمدرضا شمس (ساقی)

تو زین عابدین و ساجدینی

مدح حضرت امام سجاد (ع)

تو زین عابدین و ساجدینی
نه زین عابدین بَل، زینِ دینی

بسی اهل یقین اند و تو الحق
میان متقین حق الیقینی

به گفتار و به کردار مقدس
همان معنای آیات مبینی

اگر شاعر به گفتار است ساحر
تو در گفتار ، معجز آفرینی

گرامی نزد اهل أسمانی
نشان از رحمت حق در زمینی

هم از ما و هم از اهل سماوات
سزاوار ثنا و آفرینی

عرب را و عجم را شاهزاده است
چنین والا نسب شاهی نبینی

عرب را با عجم پیوند از توست
ششم معصوم امام چارمینی

چو مولا سرور پرهیزکاران
به عقد معرفت در ثمینی

به اسرار امامت رهنمونی
امانات الهی را امینی

به رحمت از گزند روزگاران
محب خویش را حصن حصینی

طبیب حاذق هر دردمندی
شناسا درد را از هر جبینی

زدم در رشته ی حب تو من چنگ
که در لطف و کرم حبل المتینی

علی بن الحسین ات هست ای دل
چرا از سوی پیش آمد غمینی

به دامان ولای او بزن چنگ
نیابی این چنین حبل المتینی

از او حاجت بخواه و باش آرام
مگو دیگر چنانی و چنینی

شفیعش کن به درگاه خداوند
به هنگامیکه بد حال این چنینی

خدا داند که از صدق و ارادت
به درگاهش بجز رحمت نبینی

الا ای زین اسلام ای امامی
که در انگشتر تقوی نگینی

نمی آری ز (ناظر زاده)ات یاد
به غایت زار و محزونش چنینی

"دکتر احمد ناظرزاده کرمانی"