زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه

(بسم الله)

زمین از برگ،برگ از باد،باد از رود،رود از ماه
روایــت کـرده‌انـد اردیبهشتی می‌رسـد از راه

بهاری می‌رســد از راه و می‌گــویـنـد می‌روید
گل داوودی ازهر سنگ،حسن یوسف از هرچاه

بگو چلّـه‌نشیــنان زمسـتان را که بـرخــیــزنـد
به استقبال می‌آییمت ای عید از همین دی ماه

به استقبال می‌آییمت آری دشت پشت دشـت
چــه بـاک از راه ناهـموار و از یـاران ناهــمراه

به استهـلال می‌آییـمـت ای عـیـد از محــرم‌ها
به روی بـام‌هــا هـــر شــام بـا آیینـه و بـا آه...

ســر بسـمل شدن دارند این مرغان سرگردان
گلویـی تـر کنیــد ای تیغ‌های تشنه، بسـم‌الله!

محمدمهدی سیار

کجاست خانه ی من؟ هرچه هست اینجا نیست

(هرچه هست اینجا نیست...)

کجاست خانه ی من؟ هرچه هست اینجا نیست
یکی به ماه بگوید که : راه پیدا نیست

غریب نیست به چشم من آسمان و زمین
ولی نه....شهر و دیار من این طرف ها نیست

نشسته گرد سفر روی سینه ی روحم
رفیق راه من این جسم بی سر و پا نیست

تمام شهر به تعبیر خواب سرگرمند
کسی معبّر بیداری من اما نیست

کسی نگفت سؤال جواب هایم را
به جمله ها خبری از چرا و آیا نیست

ز ریگ ریگ بیابان شنیده زخم زبان
حریف درد دل رود غیر دریا نیست

"محمدمهدی سیار"

چشم می‌بندم نبايد جاده سرگرمم كند

(نباید جاده سرگرمم کند)

چشم می‌بندم نبايد جاده سرگرمم كند
چند كوه و آبشار ساده سرگرمم كند

راه را در شهرهای پر خيابان گم كنم
يا دهی آرام و دور افتاده سرگرمم كند

هم نبايد كنج مسجدهای دنج بين راه
سجده سرگرمم كند، سجاده سرگرمم كند

دل به راهی داده ام چون رود و شرمم باد اگر
بركه‌ای كه دل به (ماهی) داده سرگرمم كند

می‌رمم چون آهوان از مردمان ترسيده ام
چشم آهویی كنار جاده سرگرمم كند

"محمدمهدی سیار"

جان آمده رفته هیجان آمده رفته

(آمده رفته...)

جان آمده رفته هیجان آمده رفته
نام تو گمانم به زبان آمده رفته

احیا نگرفتم تو بگو چند فرشته
صف از پی صف تا به اذان آمده رفته؟

تا پلک زدم خواب، مرا آمده برده
تا پلک زدم نامه رسان آمده رفته

امسال نبرده ست مرا روزه، فقط گاه
بر لب عطشی مرثیه خوان آمده رفته

من در به در او به جهان آمده بودم
گفتند: کجایی؟! به جهان آمده رفته

ترسم که به جایی نرسم این رمضان هم
آن قدر به عمرم رمضان آمده رفته...

"محمدمهدی سیار"

به صحرایی دگر خواهم نهاد امشب سر خود را

(زمین سنگ صبورت نیست...)

به صحرایی دگر خواهم نهاد امشب سر خود را
ز خاطر می‌برد اين رود وحشی بستر خود را

شبيه كودكی ماتِ خيابان‌های تهرانم
كه از غفلت رها كرده‌ست دست مادر خود را

پشيمانی‌ست پيشانی‌نوشتم؛ پيش طالع‌بين
عرق می‌ريزم و پايين می‌اندازم سر خود را‌

زمين سنگ صبورت نيست، آه ای ابر سرگردان
مريز اين گونه زير دست و پا خاكستر خود را

زمين سنگی‌ست، من خوابم نخواهد برد، می‌دانم
ولی بالش نخواهم كرد بالِ پرپر خود را

"محمدمهدی سیار"

حریر نور غریبش، بر این رواق می‌افتد

(بهار می‌رسد اما...)

حریر نور غريبش، بر اين رواق می‌افتد
اگر چه ماه شبی چند در محاق می‌افتد

تو «بايد»ي و يقينی، نه اتفاقي و «شايد»
تو سرنوشت زمينی ، که اتفاق می‌‌افتد

تو «ماه»ی و شده فواره برکه‌ای به هوايت
بگو نمی‌رسد... آيا از اشتياق می‌افتد ؟!

به روی طاقچه گلدان تازه می‌نهم اما...
به هر دقيقه گلی گوشه ی اتاق می‌افتد

بهار می رسد اما، چه فرق می‌کند آيا
برای شاخهٔ خشکی که در اجاق می‌افتد ؟

"محمدمهدی سیّار"

ای دلِ باخته! این بار کجا می بری ام؟

(کجا می‌بری‌ام ؟)

ای دلِ باخته! این بار کجا می بری ام؟
راه نشناخته این بار کجا می بری ام؟

منم آن فاخته ی گم شده کوکو خوان
منم آن فاخته ، این بار کجا می بری ام؟

هر کجا برده‌ای ام آب و هوا خوش بوده
یا به من ساخته، این بار کجا می بری ام؟

ای سواری که سپاهش که نگاهش ناگاه
بر دلم تاخته ، این بار کجا می بری ام؟

عقل دیوانه که هر بار سر جنگش بود
سپر انداخته این بار کجا می بری ام؟

بردی آن بار که باری دل و دینم ببری
دل و دین باخته این بار کجا می بری ام؟

"محمدمهدی سیار"

بیوگرافی آقای محمدمهدی سیار

https://uploadkon.ir/uploads/173013_25محمدمهدی-سیار-.jpg

(بیوگرافی)

آقای محمدمهدی سیار ـ در مورخ 1 تیر 1362 در زاهدشهر استان فارس ـ چشم به جهان هستی گشود. وی فارغ‌التحصیل دکترای فلسفه است و به تدریس در دانشگاه اشتغال دارد.

سیار نخستین کتاب خود را در سال ۱۳۸۸ با عنوان «بی‌خوابی عمیق» در انتشارات سوره‌ی مهر منتشر کرد که مجموعه‌ای است از اشعار فارسی در قالب‌های کلاسیک، سپید، و نیمایی. او با اشعار کلاسیک این اثر، جایزه‌ی سرو بلورین جشنواره‌ی بین‌المللی شعر فجر را در سال ۱۳۸۷، پیش از چاپِ کتاب، از آن خود کرده بود. در سال ۱۳۸۹، سیار مجموعه غزل‌های خود را که «حق‌السکوت» نام داشت در انتشارات فصل پنجم به چاپ رساند و با این کتاب توانست جایزه‌ی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را در دوره‌ی بیست و نهم آن به دست آورد او مجموعه شعر «رودخوانی»، شامل اشعار نیمایی و کلاسیک، را در سال ۱۳۹۳ در انتشارات شهرستان ادب منتشر کرد.

وی در زمینه‌ی نوحه و ترانه نیز آثار قابل توجهی خلق کرده و با ستایشگران و خوانندگان ملی همکاری دارد. سیار شاعری است که برای مسائل سیاسی و اجتماعی اهمیت ویژه‌ای قائل است و این نکته در آثار او مشهود است. «یادآوری» از دیگر آثار اوست.


─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

(گمان مبر که دگر...)

به تازه کردن اندوه من می‌آیند ، آه...
مسافران که هر از گاه می‌رسند از راه

نمانده است تو را هیچ یاد یار و دیار
نمانده است مرا هیچ غیر آه و نگاه

نشسته است به راهت هزار چشمِ سپید
تو دل به راه‌ ندادی ، هزار سال سیاه

من آه می‌کشم و باز بیشتر شده است
مهِ زمین و دم آسمان و هاله ی ماه

حساب روز و شب و سال و ماه دستم نیست
تو خود به یاد بیاور ، قرار خود را گاه

گمان مبر که دگر بی‌ تو زنده خواهم ماند
به عزت و شرف لا اله الا الله...

"محمدمهدی سیار"