
(بیوگرافی)
شادروان میرزا احمد کرمانشاهی ـ متخلص به (الهامى)، فرزند رستم، اصالتاً بهبهانی، از شاعران عصر قاجار، در سال 1250 ه. ق. در تویسرکان به دنیا آمد. از کودکی به تحصیل پرداخت. ولی به خاطر فقر به کسب و کار مشغول شد و به گیوهدوزى پرداخت.
او قبل از ملاقات با استادش حسینقلیخان سلطانی کلهر، «ملول» تخلّص میکرد ولی سلطانی تخلّص «الهامی» را برایش برگزید. او در 5 سالگی به همراه خانواده، به کرمانشاه مهاجرت کرد. اجداد الهامی ترویج شریعت میکردند. او در 20 سالگی پدر و سپس مادرش را از دست داد و سرپرستی خانوادهاش را به عهده گرفت. بعد از ازدواج، صاحب چند فرزند شد و دچار درماندگی شد. دربارهی احوال او آوردهاند که با توسل به امامحسین (ع) حاجت روا شد؛ پس از آن به مدح و مصیبت خاندان اهلبیت (ع) پرداخت.
الهامی دارای سه فرزند بوده است: ابوالحسن که در نبرد با شورشیان کردستان کشته شد. دکتر عبدالحسین الهامی که شاعری برجسته بود و ابوالقاسم لاهوتی که از شاعران آزادیخواه است.
وى از شعراى آیینى پارسى زبان است که داراى مثنوى حماسى عاشورا به سبک شاهنامه فردوسى در بحر تقارب است و آن را در چهار خیابان تدوین کرده و به همین دلیل به فردوسى حسینى ملقب شده است.
«ندیده به جز غم ز گشت سپهر
نتابیده خورشید بر من به مهر
گرفتار و پابند مشتی عیال
زنی ناتوان کودکان خردسال
به روزی آنان فرومانده سخت
نه نان و نه پوشش نه بستر نه رخت
نه گنج و زر و مال و نه خواسته
نه بنگه نه اسبابی آراسته....»
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
آثار :
«مثنوی باغ فردوس»
«مثنوی اندرزنامه»
«مثنوی باغ ارم»
«مثنوی بستان ماتم»
«مثنوی حسن منظر»
«حسینیّه»
«دیوان دفتر عشق»
«دیوان قصاید و غزلیات»
«فتحنامه حسام الملک»
«قصائد الهامیّه فى مدائح الحسامیّه»
«حدیث کساء»
«حسینیه»
«نصایح امیر نظام»
در ابتداى مجموعه شعر عاشورایى «باغ فردوس» به فردوسى آل احمد از او یاد شده است:
رباعى
این نامه که هست «باغ فردوسش» نام
فردوسى آل احمدش، داد انجام
در گفتن این طرفه کتاب، «الهامى»
الحق ز سروش غیبش آمد الهام .
الهامی کرمانشاهی، سرانجام در سال 1325 ه. ق. بدرود حیات گفت.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
(تَف عشق)
این تَف عشق که اندر جگر زار من است
باد افزون، که دوای دل بیمار من است
کوهکن، کوه اگر از غم شیرین میکند
کندن جان به جهان، از غم تو کار من است
سرخی روی شفق تیرگی چهرهی شب
زاشک گلگون من و آهِ سیه سار من است
نالهام نغمهی عشق است و دلم مُرغ سَحر
سروِ من قامت تو ، روی تو گلزار من است
بعد ازین سرّ غمت را نکنم فاش به دل
دل دیوانه کجا مَحرم اَسرار من است؟
پرده از خون جگر بر درِ دل باید بست
تا نداند ز پسِ پرده که غمخوار من است
غم نه، گر خلق جهان دشمن جانم گردند
تا غم عشق تو ای دوست هوادار من است
از وجودم نگذارد اثری (الهامی)
این تف عشق که اندر جگر زار من است.
«الهامی کرمانشاهی»