دمیده ، آتش آزادگی ، ز پیرهنم
(نقشبند خیال)
دمیده ، آتش آزادگی ، ز پیرهنم
درین چمن چو شقایق چراغ خویشتنم
ستارهنوش ز سرچشمهی شبم چون صبح
شگفت نیست که خورشید ریزد از دهنم
خراب خاکیام اما نهفته دولت دوست
بلور باور اندیشه در حصار تنم
گذشته یک سحر از کوچه باغ خاطر ما
هنوز خندهی گل ، میتراود از سخنم
رها نمیکندم لحظهای به تنهایی
به هر کجا که روم میزند صدا که منم
اگرچه آینهای شیشه جانترم از اشک
ز سنگ حادثهی حاسدان نمیشکنم
منم پرندهی تصویر نقشبند خیال
که طاق غرفهی رنگینکمان بود وطنم
چو آشیانهی من قلّهی قبول شماست
سزد که غنچه نشینم مدام و پر نزنم
کجاست حافظ شیراز تا به خلوت راز
به روز واقعه بندد پیاله در کفنم.
"خسرو احتشامی"