
(بیوگرافی)
شادروان استاد مهدی سهیلی ـ فرزند غلامرضا ـ در هفتم تیر ماه سال 1303 خورشیدی در تهران چشم به عالم وجود گشود. نیای مادرش "اصفهانی" و نیای پدرش "تهرانی" بود. پس از پایان تحصیلات ابتدایی به فراگرفتن علوم قدیم و صرف و نحو عربی و منطق و معانی نزد استادان فن پرداخت و دورهی متوسطه را در دبیرستان نظام آباد به پایان رساند . سپس وارد خدمات مطبوعاتی و روزنامه نگاری شد.
او که امتیاز دو روزنامهی فکاهی با نامهای «متلک» و «نوشخند» را داشت، در جراید مختلف روز از جمله، اطلاعات، روشنفکر، زن روز و توفیق، شعر و مطلب مینوشت و از نامهای مستعار نمکدون، بذلهگو، شازدهپسر، زهرخند، شیرین، بیخیال، بازاری و... استفاده میکرد. وی شاعری شوخ طبع، خوش ذوق و حاضرجواب بود و در سرودن شعر فکاهی تسلط کامل داشت. سُهیلی نه تنها نویسنده مقالات طنز بود بلکه نمایشنامههای انتقادی نیز مینگاشت و اشعار جدی نیز میسرود.
در 1957 م. چند اثر از وی را در مسکو به چاپ رساندند. او سالها در رادیو ایران، نویسنده و مجری برنامههای رادیویی از جمله مشاعره، دریچه به جهان روشنایی و بزم شاعران بود.
سرانجام این شاعر گرانقدر در 18 مرداد 1366 در 63 سالگی به علت سکتهی مغزی، چشم از جهان فرو بست و به لقای حضرت معبود پیوست و پیکرش در حرم "شاه عبدالعظیم" ری ، به خاک سپرده شد.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
آثار :
اسرار مگو: این کتاب در دهه سی به صورت مخفیانه چاپ میشود و مردم آن را بخاطر جوکها و لطیفههای مخصوص بزرگسالانش دوست داشتند. کتاب اسرار مگو کتابی است سه جلدی که مجموعهای از فکاهیات و لطایف و اشعار طنز که توسط مهدی سهیلی گردآوری شدهاست. کتاب اسرار مگو حاوی تندترین مطالب بدور از ملاحظات و اخلاق است.
- بیا با هم بگرییم
- در خاطر منی
- بوی بهار میدهد
- بزم شاعران
- شاهکارهای صائب تبریزی و کلیم کاشانی
- اشک مهتاب
- طلوع محمد
- پرواز در آسمان شعر
- مشاعره
- شعر و زندگی
- یک آسمان ستاره
- گنج غزل
- چشمان تو و آیینهٔ اشک
- هزار خوشهٔ عقیق
- کاروانی از شعر
- باغهای نور
- لحظهها و صحنهها
- گنجوارهٔ سهیلی
- اولین غم و آخرین نگاه
- نگاهی در سکوت
- ضربالمثلهای معروف ایران
- خوشمزگیها
- مرا صدا کن
- سرود قرن و عقاب
- چه کنم دلم از سنگ نیست.
- گنجینهٔ سهیلی(۵جلد)
- هزار و صد غزل هماهنگ
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
(نگاهت را نمیخوانم)
نگاهت را نمیخوانم نه با مایی نه بی مایی
ز کارت حیرتی دارم نه با جمعی نه تنهایی
گهی از خنده گلریزی مگر ای غنچه گلزاری ؟
گهی از گریه لبریزی ، مگر ای ماه دریایی ؟
چه میکوشی به طنازی که بر ابرو گره بندی
به هر حالت که بنشینی میان جمع زیبایی
درون پیرهن داری تنی از آرزو خوشتر
چرا پنهان کنی ای جان! بهشت آرزوهایی؟
گهی با من هم آغوشی ، گهی از ما گریزانی
بدین افسونگری در خاطرم چون نقش رویایی
لبت گر بی سخن باشد نگاهت صد زبان دارد
بدین مستانه دیدن ها نه خاموشی نه گویایی
گهی از دیده پنهانی ، پریزادی پریرویی
گهی در جان هویدایی فرح بخشی فریبایی
به رخ گیسو فرو ریزی که دلها را برانگیزی
از این بازیگری بگذر ، به هر صورت دلارایی
چرا زلف سیاهت را حجاب چهره میسازی؟
تو ماهی در دل شبها نه پنهانی که پیدایی
زبانت را نمیدانم نه بی شوقی نه مشتاقی
نگاهت را نمیخوانم نه با مایی نه بی مایی
"زنده یاد مهدی سهیلی"