شد آموزگاری از آن پیشه‌ام

(آموزگاری)

یکی گفت سقراط را کای حکیم
تو با کودکان از چه گشتی ندیم؟

ز کودک چه فرزانگی یافتی
ز پیران چنین روی برتافتی ؟

تو را دانش سالخوردان بُده‌ست
دریغ است با کودکان هم نشست!

بگفتا : یکی باغ باشد جهان
که انسان درخت است و من باغبان

همه کودکان‌اند چون نو نهال
برآورده سر ، بهر کسب کمال

اگر باغبان شاخ نو پرورد
به بستان بسی خرّمی آورد

نهال جوان دارد این خاصیت
که باشد پذیرنده‌ی تربیت

ز دانش جهان را گر آرایش است
دل نوجوان مزرع دانش است

از آن پَرورم کودکان از نخست
که دانند آیین پیری، درست

شد آموزگاری از آن پیشه‌ام
که بهبود خلق است اندیشه‌ام

الا ای هنرپیشه آموزگار !
ز گفت خردمند ، آموز، کار

به باغ هنر، چون تویی باغبان
ز کژّی بپیرای، شاخ جوان...

"علی اصغر حکمت"

ز کار است روشن دل روشنم

( کار )

در این کهنه گیتی یکی پند نو
ز گاوآهن مرد دهقان شنو :

به یک گوشه گاو آهنی کهنه بود
که فرسوده زین دیر دیرینه بود

بیفکنده اش موریانه ز پای
فرومانده در کنج دهقان سرای

بسان دل جاهلان ، پر ز زنگ
ز زنگش دگرگونه گردیده رنگ

یکی روز گاو آهنی صیقلی
فروزان چو دانا به روشندلی

شنیدم که چون می‌شد از طرف دشت
قضا را بر آن گاو آهن گذشت

بگفتش که چون بهره شد ز آسمان
تو را سیم ناب و مرا زعفران

تو را از چه این تابش و روشنی؟
که آخر نه از سیمی ، از آهنی

بگفتا : از آن شد تنم تابناک
که از کار کردن مرا نیست باک

به گوهر اگر تیره گون آهنم
ز کار است روشن دل روشنم

ز خاک سیه زرّ سرخ آورم
چو سیم سپید است از آن پیکرم

تو تن پروری پیشه کردی به کوی
چو تن پروران زآن شدت زرد روی

مرا پیشه در دهر تا بنندگی ست
نصیب من از بخت، تابندگی ست

تو نیز ای پسر نقد (حکمت) بیاب
بطالت بهل ، رو  ز خدمت متاب

که گردون ز جان زنگ بزدایدت
دو صد روشنایی ، ببخشایدت

"علی اصغر حکمت"

اگر دانش طلب کردی نکویی!

(دانش)

به گیتی رامش تن چند جویی؟
اگر دانش طلب کردی نکویی!

ز سحرآمیزی این عالم دون
بوَد خود رامش تن ، نعل وارون

گرت دانش نباشد تن چه سودت؟
که با حیوان ز دانش فرق بودت

به گیتی لذت تن جوید ار کس
به شأنش آیت "بل هم أضل" بس!

"علی اصغر حکمت"

دگرانش نگرانند و منم دل نگران

(منظور دل)

دگرانش نگرانند و منم دل نگران
کای خدا ! دار نگاهش ز نگاه دگران

تو چنین پرده که بگشودی و رخ بنمودی
کور باشد که نباشد به جمالت نگران

نظر ما به جهان بود ، پی دیدن تو
ای تو منظور دل و دیده‌ی صاحب‌نظران

هر طرف جلوه‌ای از صوت تو و صورت توست
وه ! که بس بی‌خبرند این همه کوران و کران

تاج شاهی که همه حاصل آن دردسر است
ما از آن فارغ و مشغول بدان تاجوران

ای سر زلف تو آسایش شوریده دلان
وی خم طره‌ات آرامش آشفته سران

بِرَهان از قفس این بلبل پر سوخته را
تویی از لطف رهاننده‌ی بی بال و پران

"علی اصغر حکمت"

هر جا که روم طلعت زیبای تو بینم

(طلعت زیبا)

هر جا که روم طلعت زیبای تو بینم
هر سر که نهادم همه در پای تو بینم

در کوی گل روی سمن بوی تو بویم
در باغ ، قد سرو دل آرای تو بینم

در هند ز سودای سر زلف تو گویم
در روم همان غرّه بیضای تو بینم

هر نغمه که بلبل به دم و نای سر آید
پر سوز نوایی ست که از نای تو بینم

در رهگذر عمر ، ز یاران رونده
هر کام که بینم به تمنای تو بینم

این دیده که بینا شده از دولت دیدار
در آینه‌ ی روی تو بینای تو بینم

آن شور که اندر سر ما رفت ز مستی
در میکده از ساغر صهبای تو بینم

"علی اصغر حکمت"

بیوگرافی و اشعار استاد علی اکبر حکمت

https://uploadkon.ir/uploads/efb724_23علی-اصغر-حکمت.jpg

(بیوگرافی)

شادروان استاد علی‌اصغر حِکْمَت ـ متولد 21 فروردین 1272 در شیراز ـ استاد دانشگاه، شاعر ، ادیب و وزیر معارف در دورهٔ رضاشاه پهلوی بود. وی در مقام وزیر معارف، نقش مهمی را در توسعهٔ آموزش نوین در ایران ایفا کرد. او نخستین رئیس دانشگاه تهران و بنیان‌گذار کتابخانهٔ ملّی ایران و نشریهٔ فروغ تربیت بود.

سرانجام استاد علی‌اصغر حکمت ـ روز دوشنبه سوم شهریور 1359 خورشیدی برابر چهاردهم شوال 1400 قمری در تهران وفات یافت و در آرامگاه خانوادگی در حرم شاه عبدالعظیم (باغچه طوطی) به خاک سپرده شد.

روحش شاد و یادش گرامی باد.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

(جام الست)

من مست از آن بادهٔ مستم که تو دادی
مدهوش از آن جام الستم که تو دادی

ذرّات جهان یکسره مستند و تو ساقی
من نیز همان باده پرستم ، که تو دادی

دل را به تمنّای تو دادم که تو بردی
یک بوسه هم از لعل تو جستم که تو دادی

دادی تو من دستی و پیوند ببستی
پیوسته بر آن عهد نخستم که تو دادی

ای مطرب از این راه زدی راه دل ما
وی ساقی از آن توبه شکستم که تو دادی

گفتم ننهم مهر بتان را به دل خویش
آه از دل بیگانه پرستم که تو دادی

ای ماه دل آرا ، ز کمند سر زلفت
بندی به دل از عشق تو بستم که تو دادی

این سایهٔ (حکمت) به سر من تو فکندی
و آن گوهر اندیشه به دستم که تو دادی

"علی اصغر حکمت"