به آلبوم ، شبی تا سحر نظر کردم
(آلبوم)
به آلبوم ، شبی تا سحر نظر کردم
به یادِ عمرِ گذشته ، شبی سحر کردم
به یادبود عزیزان ، دمی به سر بردم
شبی، دو مرتبه با عمرِ رفته سر کردم
مناظری ز حیات گذشته را دیدم
بدیدم آن همه و «دیده» پر گهر کردم
به کوه و باغ و در و دشت و بوستان رفتم
سفر ، به قریه ی «پاریز» و بوم و بر کردم
قدم به دوره ی طفلی نهادم و از شوق
دوباره دیدنی از مادر و پدر کردم
معلمان و مدیران و اوستادان را
به نظم رتبه، به یک صفحه مستقر کردم
به یادم آمد ، شبهای امتحان که به جهد
به شوق «درس و هنر» ترک خواب و خور کردم
در امتحان گذراندم بهار عمر و خزان
به سخره گفت: چرا کار بیثمر کردم؟
به سوی سامان رفتند دیگران چون آب
منم که در «تهجو» ریگسان مقر کردم
ز عکس او که به جانم فکند آتش و رفت
به بوسهای دهن تلخ ، پر شکر کردم
به یادم آمد آن شب که پیش او در باغ
نیاز بردم و از بخت ، شکوه سر کردم
به پای او سرِ تسلیم و بندگی سودم
به عشق او به دیار وفا سفر کردم
به گریه راز دل خود، چنان به او گفتم
که گِردِ نرگس او را ز اشک ، تَر کردم
نظر به ماه فلک بستم و ز روزنِ عشق
به تابناکی آیندهام ، نظر کردم
قرار آتیه ، با تار زلف او ، بستم
به مُهر بوسهاش «امضای معتبر» کردم
به شوخی آن سر گیسو گرفتم و گفتم:
که روز خویش ازین شب سیاهتر کردم
هنوزم آن همه ی خاطرات در یاد است
خواطری که در آن ، عمر را هدر کردم
ولی طراوتِ عکسِ گذشتهام میگفت:
به هر حساب، در این ماجرا ضرر کردم
به هر دری که شدم، بینتیجه برگشتم
دری گشوده نشد، خویش در به در کردم
سیاههایست ز عمر، آلبوم و من هر سال
ز عکس تازه چو عمرش سیاهتر کردم
حیاتِ ما، همه غیر از فسانه چیزی نیست
من این فسانه در این جزوه مختصر کردم
"محمدابراهیم باستانی پاریزی"

به نـام خــــداونـد شعـــر و ادب