
(بیوگرافی)
زندهیاد سید محمدرضا میرزاده عشقی ـ فرزند سید ابوالقاسم کردستانی، در 20 آذر 1273 خورشیدی ، در شهر همدان ـ چشم به جهان هستی گشود. ابتدا در مکاتب محلی و از 7 سالگی در مدارس «الفت» و «آلیانس» همدان به تحصیل پرداخت و زبان فارسی و فرانسوی را به خوبی آموخت و پیش از فراغت از تحصیل به سِمت مترجمی، نزد یک بازرگان فرانسوی مشغول به کار شد. در سال 1285 که مظفرالدینشاه فرمان مشروطیت را امضا کرد، عشقی 12 ساله بود. در سال 1288 که قوای مجاهدین به تهران وارد شده بودند و محمدعلیشاه در سفارت روسیه متحصن، و سپس از سلطنت خلع شده بود، عشقی هم از همدان به تهران مسافرت کرد و اولین بار در 15 سالگی در تهران سیاحت کرد و اوضاع نابسامان آنجا را مشاهده کرد و سپس به همدان بازگشت. او در 17 سالگی درس و تحصیل را بهکلی رها کرد و وارد فعالیتهای اجتماعی شد.
عشقی در سال 1294 در همدان روزنامهای را بهنام «نامهی عشقی» دایر کرد و در همان اوقات که اوایل جنگ بینالملل اول بود، با سایر مردان سیاسی به استانبول که کانون فعالیت ملیّون شده بود، مهاجرت کرد و 2 سال، از 1295 تا 1296 در آنجا گذراند و به رسم مستمع آزاد در مکتب سلطانی و دارالفنون حاضر شد و در آنجا بود که نخستین آثار شاعرانهی خود، مانند نوروزینامه و اپرای رستاخیز شهریاران ایران را بهوجود آورد.
عشقی در اواخر جنگ به ایران بازگشت، مدتی در همدان ماند و سپس راهی تهران شد. او در تهران به صف پرشورترین مخالفان قرارداد 1919 وثوقالدوله-کاکس که مضمون آن تحتالحمایگی ایران از سوی بریتانیا بود، پیوست، و به تبلیغ و تهییج سخنرانیهای تند پرداخت و از جمله، شعری با عنوان «به نام عشق وطن» سرود. در پی این اعتراضها و چامهسراییها، حسن وثوق، رییسالوزرا، عشقی را به همراه جمعی از مخالفان معاهده به زندان انداخت و جمعی دیگر را به کاشان تبعید کرد.
در این برحه، کشور دچار بحران سیاسی بود. در اسفند 1299 سید ضیاءالدین طباطبایی توانست کودتا کند و کشور را در دست گیرد. عشقی که به سید ضیا و خلوص او در خدمت به کشور معتقد بود، او را در یکی از اشعارش «تازهساز ایران کهن» نامید. اما حکومت 90 روزهی سید ضیا سقوط کرد و بعد از وی چند دولت دیگر پیاپی آمدند تا آنکه رضاخان سردار سپه که در دولت سید ضیا وزیر جنگ بود، به نخستوزیری رسید. عشقی در مجلس چهارم به نمایندگان اقلیت، که سید حسن مدرس و ملکالشعرای بهار جزو آن بودند، میتاخت و مقالات تند و آتشینی در انتقاد از وضع سیاسی کشور انتشار میداد؛ هرچند که چندی بعد، پس از مطرحشدن مسألهی جمهوری، او به حمایت ایشان پرداخت. از جملهی آن مقالات، مقالهی "عید خون" بود که علی دشتی آن را در روزنامهی "شفق سرخ" چاپ کرد. هنگامی که مجلس چهارم پایان یافت، عشقی شعر مستزادی ساخت که چنین آغاز میشد:
این مجلس چارم بهخدا ننگ بشر بود
دیدی چه خبر بود؟
هر کار که کردند ضرر روی ضرر بود
دیدی چه خبر بود؟
در سال 1303 یعنی زمانی که سیاسیون، بحث جمهوریشدن ایران پیش کشیدند، عشقی با این مسأله بسیار مخالفت کرد و این مخالفت را در مقالهی «جمهوری قلابی» اظهار داشت. عشقی جوانی روشنفکر و به مزایای جمهوری آگاه بود و مخالفت خود را با نظام سلطنتی در این شعر بیان کرده بود:
یا افسر شاه را نگون خواهم کرد
یا در سر این عقیده جان خواهم داد!
اما به باور او هواخواهان کنونی جمهوری، صرفاً به خاطر بازیهای سیاسی این مسأله را مطرح کردهاند و دسیسههایی در پشت پرده موجود است.
عشقی در سال 1300 شمسی، روزنامهی «قرن بیستم» را که صاحب امتیاز و مدیر آن بود، در تهران تأسیس کرد و منتشر ساخت. تاریخ انتشار نخستین شمارهی این جریده در 16 اردیبهشت 1300 برابر با جمعه 27 شعبان 1339 قمری، و نحوهی انتشار آن با حروف سربی در 16 صفحهی قطع وزیری و بهطور هفتگی بوده است. روزنامهی قرن بیستم چون بیشتر، مقالات و اشعار تند انقلابی و انتقادی عشقی را شامل میشد، بارها از طرف هیأت حاکمه، شمارههای آن توقیف و ادامهی کار روزنامه بهکلی متوقف و تعطیل میشد. اما عشقی با سرسختی توانست تا هنگام مرگش چاپ این روزنامه را ادامه دهد و تا آن هنگام 23 شماره از آن منتشر شده بود.
در سال 1302 شمسی، مشیرالدوله(حسن پیرنیا) چهارمین کابینهی خود را در خردادماه تشکیل داد. طبق دستور رییسالوزرا، میرزاده عشقی به ریاست ادارهی بلدیه(شهرداری) ایالت اصفهان انتخاب شد. 3 ماه بعد، مشیرالدوله استعفا کرد و عشقی نیز به همین ترتیب از مقام شهرداری اصفهان کنار رفت. هرچند، به باور محمد قائد، هیچ سندی از اسناد بایگانیشدهی بلدیهی اصفهان موجود نیست که ادعای شهردار شدن عشقی را تأیید کند؛ او معتقد است که سمت شهرداری اصفهان فقط به عشقی پیشنهاد شده و عشقی این شغل را نپذیرفته یا به دلایلی دیگر، انتصاب رخ نداده است.
بههرجهت، آخرین مقالات عشقی بهگونهای تند و کوبنده بود که به باور بسیاری، منجر به قتل او شد. رونامهی قرن بیستم در روزهای پیش از مرگ عشقی توقیف و نسخههای آن به وسیلهی شهربانی جمعآوری شد. سپس خود او ، در بامداد 12 تیرماه 1303 در خانهاش، جنب دروازه دولت، به دست 2 نفر ناشناس هدف گلوله قرار گرفت و نزدیک ظهر همان روز در بیمارستان شهربانی جان به جانآفرین تسلیم کرد.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
(پریشانی ایران)
ای دوست! ببین بی سر و سامانی ایران
بدبختی ایران و پریشانی ایران
از قبر برون آی و ببین ذلت ما را
این ذلت ایرانی و ویرانی ایران
آوخ که لحد، جای تو شد تا به قیامت
رفتی و ندیدی تو پریشانی ایران
از وضع کنونی و ز بدبختی ملت
زین فقر و پریشانی و ویرانی ایران
گردیده جهان تیره و گشتهست دلم تنگ
گویی که شدم حبسی و زندانی ایران
بگرفته دلم سخت ز اوضاع کنونی
بیچارگی و محنت و حیرانی ایران
(عشقی) بود ار نوحهگر امروز عجب نیست
خون میچکد از دیدهی ایرانی ایران
"میرزاده عشقی"