
(بیوگرافی)
شادروان استاد علی نظمی ـ متخلص به (نظمی تبریزی) در 1 مهر ماه 1306 خورشیدی ـ در تبریز چشم به جهان گشود. پدرش حسین پاشا از مبارزین مشروطه و میرشکار مظفرالدین شاه قاجار در تبریز بودهاست.
او سرودن شعر را از 16 سالگی آغاز کرده و شاگرد ملک الشعرای بهار، محمدامین ادیب طوسی و عباسقلی خان وقایعی بودهاست. علاوه بر شعر، آثار تحقیقی ادبی نیز از وی به چاپ رسیده که از جمله این آثار میتوان به تذکرة الشعرای منظوم و منثور «دویست سخنور» و «گلشن معانی» شرح برخی ابیات مشکله فارسی اشاره کرد. نظمی تبریزی قریب به 30 سال با شهریار (شاعر) ارتباط صمیمی و نزدیک داشته و همین مراودت باعث گشت تا سال 1367 خورشیدی پیکر محمدحسین شهریار به دست استاد نظمی تبریزی در مقبرة الشعرای تبریز دفن شود.
اخیراً شورای ارزشیابی هنرمندان کشور پس از بررسی آثار شاعران بالای 60 سال که دیوان اشعار آنها چاپ شدهاست، نظمی تبریزی شاعر دو زبانه را به عنوان پیشکسوت شعر و ادب ایران زمین معرفی کرد. نظمی تبریزی نخستین شاعر آذربایجانی در قید حیات بود که تندیس وی به دست مجسمهساز معروف استاد احد حسینی ساخته شده و در یکی از میدانهای شهر تبریز و در نزدیکی محل سکونت و زادگاه شاعر نصب گردید.
استاد نظمی رئیس انجمن ادبی «بزم سخن» تبریز بود.
آثار :
هفت شهر - تصحیح و تدوین دیوان امینی سرابی - فریادهای عاشقانه (گزیده غزلیات) دیوان اشعار نظمی تبریزی جلد اول - دویست سخنور «تذکرة الشعرای منظوم و منثور» گلشن معانی (شرح برخی ابیات مشکله فارسی) گلبانگ (گزیده اشعار) فروغ عمر (گزیده غزلیات) - دیوان اشعار نظمی تبریزی جلد دوم - نیایش و ستایش (گزیده اشعار به همراه ورقی از سرودههای چاپ نشده)
استاد علی نظمی، سرانجام در مورخ 25 آذرماه 1402 در 96 سالگی چشم از جهان فروبست و به لقای حضرت معبود پیوست، و پیکرش در مقبرةالشعرای تبریز به خاک سپرده شد.
ماده تاریخ :
کـوه بود و پَر زد از دنیا چو کـاه
شـاعــــری آزاده ، در وقـت پگـاه
گفت (ساقی) از جهــان کجمـدار:
« رفت نظمی، سوی درگــاهِ اِلاه »
2023 میلادی
سید محمدرضا شمس (ساقی)
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
(محرم اسرار)
بگذار شبی محرم اسرار تو باشم
در پردهی جان راز نگهدار تو باشم
ای يوسف بازار ملاحت، من مسكين
آن مايه ندارم كه خريدار تو باشم
گر خلوت وصل تو برازندهی من نيست
بگذار كه در سايهی ديوار تو باشم
مرهم نتوان يافت، مگر داغ تو جويم
عزّت نتوان جست، مگر خوار تو باشم
تا كی به من سوخته دل رخ ننمایی؟
تا چند چنين تشنهی ديدار تو باشم؟
دردی ست مرا از تو كه بهبود نجويم
بهبود من اين است كه بيمار تو باشم
مَپْسند كه از حسرت روی تو، چو (نظمی)
رسوا به سر كوچه و بازار تو باشم
"علی نظمی تبریزی"