وای من که میروید دشنه دشنه خار اینجا
(آتشین دمان)
وای من که میروید دشنه دشنه خار اینجا
مثل این که میگیرند، ماتم بهار اینجا
جای جای این وادی، از سراب سیراب است
ریشه ریشه میسوزند، بوتههای خار اینجا
در جهان بیدردی، از پی چه میگردی؟
وا نمیشود ای دل،عقدهای ز کار اینجا
نالهای، خروشی نیست، آه شعله جوشی نیست
ما دلی نمیبینیم، گرم و شعله بار اینجا
از من و تو میگیرد فرصت تماشا را
بیعتی که آیینه، بسته با غبار اینجا
آتشین دمان رفتند سرفشان و پاکوبان
بعد ازین نمیرقصند با طناب دار اینجا
شور سر بهداری نیست، شوق پایداری نیست
تا به کی ز دلتنگی، میکشی هوار اینجا؟
التهاب داغی کو؟ لالهای، چراغی کو؟
تا تو را به رقص آرَد عشقِ شعله کار اینجا
تربت شهیدان را غرق لاله کن، یعنی :
پارهی دلی بگذار روی هر مزار اینجا
کورسوی نوری نیست، روشنای طوری نیست
ای کلیم من برخیز! مژدهای بیار اینجا
ای زلال روحانی! چشمه چشمه جاری شو
وِی شکوه بارانی! نم نمی ببار اینجا.
محمدعلی مجاهدی (پروانه)
به نـام خــــداونـد شعـــر و ادب