(طبیب دردها)
اگر درمان درد خویش میخواهی بیا اینجا
دوا اینجا ، شفا اینجا ، طبیب دردها اینجا
شکستهبالیِ ما میدهد بال و پری ما را
اگر از صدق دل، آریم روی التجا... اینجا
طلب کن با زبان بیزبانی هرچه میخواهی
که سر دادهست گلبانگ اجابت را خدا اینجا
به گوش جان توان بشنید لبّیک خداوندی...
نکرده با لب خود آشنا حرفِ دعا... اینجا
هزاران کاروانِ دل دراینجا میکند منزل
اگر اهل دلی، ای دل! بیا اینجا، بیا اینجا
دل دیوانهی من همچو او گمکردهای دارد
ز هر دردآشنا گیرد سُراغ آشنا... اینجا
صدای پای او در خاطر من نقش میبندد
مگر میآید آن آرام جانها از وفا اینجا
ز هر سو جلوهای دل را به خود مشغول میسازد
هزاران پرده میبینند ارباب صفا اینجا
به بوی یوسف گمگشته میآید مشو غافل
توان زد چنگ دل... بر دامن خیرالنّسا اینجا
شکوه بارگاه حضرت معصومه را نازم
که میسایند سر بر درگه او اولیا اینجا
مشو از حرمت این بارگه غافل که مهدی را
زیارت کردهاند اهل بصیرت بارها اینجا
حریمش را اگر دارالشفا خوانند، جا دارد
که میبخشد خدا هر دردمندی را شِفا اینجا
علاج درد بی درمان کند لطف عمیم او
نباید بر زبان آورد حرفی از دوا... اینجا!
مگر خون خدا از نینوای عشق میآید
که آید از در و دیوار، بوی کربلا اینجا
حدیث عشق با (پروانه) میگویی نمیدانی
که میسوزد بهسان شمع از سر تا بپا اینجا
محمدعلی مجاهدی (پروانه)