
(بیوگرافی)
استاد حاج شیخ محمدعلی صفری، نویسنده و شاعر ، متخلص به (زرافشان) فرزند کربلایی حسین ـ در 7 آذر ماه 1320 ـ در منطقهی سمرقند مشهد ـ در خانوادهای مؤمن و متقی دیده به جهان گشود و به اقتضای شرایط عامهی مردم که در فقر و تنگدستی بودند، تحصیلات مقدماتی را همراه با کارهای سخت و طاقت فرسا سپری کرد.
دوران طفولیت او مصادف با درگذشت مادر گرانقدرشان میشود. وی این شعر را در سوگ ایشان سروده و در کتاب «خاطرات تلخ و شیرین» آمده است:
شش بهار و خزان چو دیدم من
مادرم چشم از جهان پوشید
از غمش در میان باغ و چمن
خون صد لاله در دلم جوشید
***
در شبی تیره ، در میانه ی راه
مادرم گشت راحت از غم و درد
بر سر دوش زخسته ای" ناگاه
پیکر نیمه جان او ، شد سرد
وی دوران نوجوانی را پشت سرگذاشته و به خدمت سربازی میرود و پس از آن با جلسات قرآن که در سال 1342 چهره های مذهبی وقت همانند: آقایان؛ استاد ماشاالله ، سید طالب موسوی، مسکین نواز، حسابی به فراگیری قرآن کریم می پردازد
در ادامه این جلسات با قاریان مشهور مشهد هم چون مرحوم رضوان کتیبه نویس حرم مطهر رضوی، مرحوم مهدی شجریان (پدر محمدرضا شجریان)، سقا رضوی، بامشکی و غیرو… آشنا شده و سپس روی به مداحی اهلبیت علیهم السلام میآورد.
شرکت در جلسات مرحوم شیخ احمد کافی و تداوم جلسات یاد گیری قرآن و مداحی و.. او را به حوزهی علمیه کشانده و از محضر اساتیدی همچون: آیت الله حجت هاشمی خراسانی، استاد سید حسن صالحی، آیت الله شیخ عباس واعظ طبسی، آیت الله شیخ علی نمازی و…. کسب فیض نموده و در تا دورهی خارج پیش میرود و از استادان خویش اجازهی روایت و تالیف کتاب را دریافت نموده است.
او در صفحه 233 کتاب «خاطرات تلخ و شیرین» چنین آورده است: «از خردسالی علاقهی فراوان به شعر و شاعری داشتم ولی هیچ وقت فکر نمیکردم که موهبت و استعداد شاعری در ژرفای وجودم نهفته باشد نخستین ابیاتی که بهانهی شکستن پای راستم بود با عنوان غزل با ردیف «شکست» سروده و برای دوست بزرگوارم عباس قاسمی فرستادم»
باری ! علاقه به شعر و حفظ اشعار و… او را به شرکت در جلسات ادبی فرخ میکشاند و در این جلسات با شاعران مشهور مشهد از جمله؛ مرحوم غلامرضا شکوهی، مرحوم صاحبکار، و….. آشنا میشود و از خرمن هریک خوشههای میچیند.
امروزه تعداد اثار چاپ شدهی این استاد فرزانه از ۴۵ عنوان گذشته و چندین اثر ادبی دیگر آماده چاپ دارد، علاقهمندان به اطلاعات بیشتر کتاب «خاطرات تلخ و شیرین» ایشان را مطالعه کنند.
ادامه دارد...
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
(صاحب الزمان)
کجاست آن که رخش ماه آسمان من است؟
به چشم اهل زمین، صاحب الزمان من است
شمیم روضهٔ رضوان که در عیان و نهان
رهین منّت او باغ و بوستان من است
به هر کجا که روم او در این بهارستان
چراغ لالهٔ صحرای گل فشان من است
اگر که دست دهد دیدنش، فرو ریزم
به پای حضرت او آن چه در توان من است
چه بهتر است از اینم که نام نامی او
همیشه در همه احوال بر زبان من است
بهار روح فزایی که در دل پاییز
پر از شکوفه از او ، گلسِتان جان من است
به یاد اوست که هر صبح و شام از دل فرش
به سوی عرش روان ، ناله و فغان من است
به لطف و یاری او در نگاه باغ و چمن
قبول لاله و گل ، شرح داستان من است
الا که در شب تاریک غیبت کبریٰ
پر از ستاره به یاد تو کهکشان من است
شنیده ام که «رسا» از زبان ما گفته ست :
"بیا که عشق تو آرام قلب و جان من است
به بوستان و گلستان چه حاجت است مرا
که روی دوست گلستان و بوستان من است" ۱
محمدعلی صفری (زرافشان)
۱ ـ دکتر قاسم رسا
ادامهی آثار :