بیوگرافی و اشعار استاد نظام وفا

https://uploadkon.ir/uploads/309724_23نظام-وفا-کاشانی.jpeg

(بیوگرافی)

شادروان استاد نظام وفا ـ در سال 1266 خورشیدی در آران و بیدگل به دنیا آمد. پدرش میرزا محمود امام‌جمعه (شاعر و فقیه و امام جمعه و مادرش منور آرانی (شاعر و خوشنویس) متخلص به (حیا) و دختر وفایی کاشانی بود. او از 6 سالگی به مکتب رفت و خواندن و نوشتن آموخت.

خود می‌گوید: "در 6 سالگی برای من و چند تن از کودکان خانواده معلم سرخانه آوردند و اگر من خوشی تمام عمر خود را از این سال که سپیده دم حیات من بود تا 15 سالگی که روشنی و حرارت جوانی نزدیک گردیده بود بدانم درست دانسته ام.

من فرزند اول پدر و مادری جوان و با دانش و اخلاق و بی نیاز و آبرومند بودم. وسایل رفاه و بازی و تفریح و تحصیل من از هر حیث فراهم بود. معلمی پیر و خوش رفتار و با علاقه‌ی پرورش مرا بر عهده داشت و با دختر عموی مهربان و زیبا که از روز تولد او را نامزد من کرده بودند از اول صبح تا غروب آفتاب کنار هم بودیم.

دو برادر و چندین دایی‌‌زاده و عموزاده هم‌بازی و هم‌کلاس من بودند و هر روز از روز پیش به من خوش‌تر می‌گذشت و گمان می‌کردم دنیا برای همه این‌طور بوده و همیشه خواهد بود ولی این سال‌های کودکی تا اوایل جوانی مثل شب‌های نیمه‌ی اول هر ماه هرشب مهتاب لطیف‌تر و زیبایی بیشتری داشت و از نیمه‌ی دوم رو به ضعف و زوال و تاریکی گذاشت و من هنوز 20 سال نداشتم که تیرگی‌های درد و داغ و حرمان و نومیدی از هر سویی به من مستولی گردید. در 9 سالگی مادرم که 33 سال از عمرش گذشته بود و در 16 سالگی خواهرم که بیش از 12 سال نداشت درگذشتند و مهد نشاط و آماج عشق و تکیه‌گاه امیدم واژگون گردید و برای دل کوچک و تاریک من آن قدر فشار روی فشار و آن‌طور داغ روی داغ زیاد بود که شکیبایی مرا در هم شکست"

این درد و داغ وقتی به اوج شدت رسید که کعبه آمالش فریده 13 ساله نیز به مرگی بیگاه و جانکاه روی در نقاب خاک کشید و نظام را تا پایان عمر متألم و سوگوار ساخت. انعکاس تالم و تحسر عمیق فقدان فریده را در تمام آثار او می توان دید.

پس از تحصیلات مقدماتی به تحصیل علوم ادبی زبان عربی پرداخت. وی چندی همانند طلبه‌های حوزه‌ی علمیه‌ی قم به تحصیل مشغول شد و مدتی نیز به تحصیل طب قدیم پرداخت. سپس به نجف رفت و مدت دو سال به تکمیل معلومات خود پرداخت و پس از بازگشت به ایران در تهران اقامت گزید. زبان فرانسه را در مدرسه آلیانس فرا گرفت. در خلال این احوال، وارد فعالیت سیاسی گردید و هنگامی که مجلس شورای ملی به فرمان محمد علی شاه به توپ بسته شد، او در مدرسه سپهسالار همراه مجاهدین مشغول دفاع بود و مدتی هم دستگیر و زندانی گردید.

پس از آزادی دست از فعالیت‌های سیاسی کشید و به کار تدریس و تعلیم مشغول شد. مدتی نیز در وزارت فواید عامه و سپس در وزارت فلاحت به عنوان رئیس بازرسی مشغول کار شد و تا مدیر کلی آن وزارتخانه ارتقا یافت. نظام وفا پس از کناره‌گیری از سیاست به تدریس پرداخت.

وی از جوانی شعر می‌سرود و شاعری شوریده حال بود و رنج‌ها و مصائبی که متحمل شده بود در سروده‌هایش به خوبی مشهود است. نظام وفا از استادان نیما یوشیج بود و نیما بخشی از منظومه‌ی زیبای خود به نام "افسانه" را به وی تقدیم کرده‌است.

سرانجام استاد نظام وفا در روز یکم بهمن 1343 خورشیدی در تهران درگذشت. و پیکر وی در حرم حضرت عبدالعظیم شهرری و رواق شهید حاج اسماعیل رضایی به خاک سپرده شد.

روحش شاد و یادش گرامی باد.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

آثار :

معراج دل و حدیث دل
یادگار سفر اروپا
پیوند دل
حبیب و رباب
ستاره و فروغ
آماج دل
روان‌شناسی
منطق
نمایشنامه فروز و فرزانه
گذشته‌ها
ماهنامه وفا

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

(بیگانه ز خویشم)

آزرده ز بیگانه و افسرده ز خویشم
مَردم همه سیر از من و من سیر ز خویشم

بر دیده ی خونبار من ای دوست چه خندی
خون گریه کند هر که ببیند دل ریشم

با خیل مصیبت‌زدگانی که فلک داشت
سنجید مرا روزی و دید از همه بیشم

هرگز نکشم منت نوش از فلک دون
هرچند که دانم بکشد زحمت نیشم

با این همه آزردگی از مرگ چه ترسم؟
بگذار ز کار اوفتد این قلب پریشم

جز عشق سزاوار پرستش دگری نیست
پرسند (نظاما) اگر از مذهب و کیشم

"نظام وفا آرانی"

ای خوشا عاشقی و مستی و بی ‌پروایی

(آرایش عشق)

ای خوشا عاشقی و مستی و بی ‌پروایی
ای خوش از خون دل خویش قدح پیمایی

از دل من به کجا می‌روی ای غم دیگر؟
تو که هرجا روی آخر برِ من باز آیی

شستم از اشک و ز خون رنگ و جلایش دادم
صورت عشق نبد ورنه بدین زیبایی

رانده‌ایم از همه‌جا و گنه ما این است
که نداریم دلی بلهوس و هرجایی

چشم از خواب عدم باز نکردم هرگز
دیدم این است اگر عاقبت بینایی

پای در خانه بدنام ، (نظام) از چه نهی
نیستت گر به سر ای دل، هوس رسوایی؟

"نظام وفا آرانی"

ای که مأیوس از همه سویی به سوی عشق رو کن

(سوی عشق رو کن)

ای که مأیوس از همه سویی به سوی عشق رو کن
قبله ی دل هاست اینجا ، هر چه خواهی آرزو کن

تا دلی آتش نگیرد حرف جانسوزی نگوید
حال ما خواهی اگر ، در گفته ی ما جستجو کن

زرد رویی در میان گلرخان عیب است بر من
روی زردم را به خون ای دیده گاهی شستشو کن

چرخ، کجرو نیست، تو کج بینی ای دور از حقیقت
گر همه کس را نکو خواهی برو خود را نکو کن

چون خیال دوست، من چیزی نشاط آور ندیدم
هر زمان افسرده دل گشتی ، (نظاما) یاد او کن

"نظام وفا آرانی"

ز روی مهر و وفا یاد از وفا کردی

(دلبازی)

ز روی مهر و وفا یاد از وفا کردی
فدای مهر و وفایت که یاد ما کردی

دلم که بهْ نشد از هیچ دارویی اما
به نسخه‌ای تواش از خط خود دوا کردی

دگر چه می‌کنی ای آسمان دون با من؟
دل مرا که تو از دوستان جدا کردی

یکی منم که به پاداش راستی ای چرخ
تو سرو قامتم از بار غم دو تا کردی

رها مکن دلم از دام زلف خود ای یار
کنون که دامنت از دست من رها کردی

نبود شیوه ی پیری به دهر دلبازی
(نظام) را تو بدین کار ، آشنا کردی

"نظام وفا آرانی"

پیری رسید و فصل جوانی دگر گذشت

(گذشت)

پیری رسید و فصل جوانی دگر گذشت
دیدی دلا که عمر چسان بی خبر گذشت

ما را دگر چه چشم امیدی ز پیری است
کز پیش من جوانی با چشم تر گذشت

گو بعد من کسی نکند هیچ یاد من
این خواب و این خیال نیرزد به سرگذشت

ای غرقه باد کشتی عمری که روز و شب
در بحر آب دیده و خون جگر گذشت

از دست کار من شد و جانم به لب رسید
از پای در فتادم و آبم ز سر گذشت

با سادگی بساز (نظاما) که سهل تر
آنکس گذشت کز همه کس ساده تر گذشت

"نظام وفا آرانی"

نیست ای دوست به ‌غیر از تو مرا یار دگر

(یار دگر)

نیست ای دوست به‌غیر از تو مرا یار دگر
نشناسد دل من غیر تو دلدار دگر

هر چه گشتیم که شایستهٔ عشقی بینیم
هیچ‌جا جز تو ندیدیم سزاوار دگر

گفته بودی که کشی زارم اگر بینی ناز
زنده‌ام من به امید تو و دیدار دگر

مگر ای مرگ تو آیی به سر بالینم
که ندارم من بیمار ، پرستار دگر

صلح با خیل قناعت بکن ای دل ورنه
آید از هر پی پیکار تو پیکار دگر

چند روزی به عبث ماندن و با غم رفتن
زندگی را به جز از این چه بود کار دگر

کس خریدار وفا نیست (نظاما) اینجا
باید اقلیم دگر جویی و بازار دگر

"نظام وفا آرانی"

تویی که با منت ای دوست مهربانی نیست

(میل زندگانی)

تویی که با منت ای دوست مهربانی نیست
منم که بی‌تو مرا میل زندگانی نیست

اگر تو مایه ی شادی من نه‌ای از چه
به هر کجا که روم، بی‌تو شادمانی نیست؟

جوان به نیروی عشق توأم دل است هنوز
چه غم به پیکرم ار نیروی جوانی نیست؟

به راه عشق تو جان باختیم و خرسندیم
که هیچ‌جا به از این، جای جانفشانی نیست

خدای را ، دل درمانده‌ای به دست‌آور
که کار عشق همه جور و دلستانی نیست

شراب نوش و غزل گوی و شادباش (نظام)
که جای شکوه و غم این دو روز فانی نیست

"نظام وفا آرانی"