
(بیوگرافی)
شادروان استاد ذبیحالله صاحبکار _ متخلّص به (سُهی) در خردادماه 1313 شمسی، در روستای دولتآباد از توابع تربتِ حیدریه قدم بخ عرصهی هستی نهاد. وی از خردسالی با شعر آشنا شد و توانست در همان کودکی اشعار موزون و مقفّا بنویسد. در دورهی متوسطه، دبیرستان را رها کرد و به تحصیل علوم دینی رو آورد و توانست سطوح عالی حوزه را پشت سر بگذارد. سپس وارد آموزش و پرورش شد و به تدریس پرداخت.
پدر و مادر وی، هر دو شب زندهدار و بسیار پارسا بودند. پدرش به شعر علاقهی وافر داشت و گهگاه اشعار فارسی را برای فرزندش میخواند و این مسأله، عاملی شد تا استاد ذبیح اللّه صاحبکار از خردسالی با شعر و شاعری آشنا شود و به تدریج سرودن شعر را تجربه کند. حمایت ها و تشویق های پدر، موجب شد تا وی در همان خردسالی اشعاری موزون و دارای قافیه بسراید. وی تا سنّ ده، پانزده، سالگی مرثیّه میسرود ولی بعدها کمتر به این موضوع روی آورد و به سمت غزل گرایش پیدا کرد.

استاد ذبیح اللّه صاحبکار تحصیلات ابتدایی را در دبستان روستا طی کرده و برای ادامهی تحصیل رهسپار تربت جام شد و در آنجا، ابتدا به فراگرفتن دروس دوره متوسّطه مشغول شد؛ امّا پس از مدّتی دبیرستان را رها کرده و به تحصیل علوم دینی و حوزوی در مدرسه علمیّه (مهدیّه) روی آورد و در ضمن تحصیل، مسئولیّت برخی از امور مدرسه را به عهده گرفت. در مدّت اقامتِ استاد در تربت جام، تنها انیس و هم صحبت ایشان (حاج قاضی فخرالدّین) پیشوای مسلمانان حنفی تربت جام بود که مردی عارف و خلیق و مهربان بود. اشعار استاد صاحبکار در این ایّام مبیّن تنهایی و حزن ایشان است.
استاد پس از چهار پنج سال اقامت در تربت جام به تأکید و راهنمایی (قدسی) شاعر توانا و خوش قریحه، رهسپار مشهد گردید و در مدارسِ (باقریّه) و (نوّاب) تا سال 1340 شمسی به تکمیل تحصیلاتِ حوزوی پرداخت و در این مدّت از محضر اساتید برجسته ای مانند آقای صالحی و حجّت هاشمی بهرهها برد. درس حاشیه را نزد شیخ محمّد آخوند، لئالی را نزد شیخ محمّدرضا دامغانی و لمعه را نزد مرحوم مدرّس و رسائل و کفایه را نزد استاد علمالهدی و شیخ هاشم قزوینی گذراند.
ایشان پس از تحصیلات حوزوی در مشهد به خدمت آموزش و پرورش درآمد و در کسوت معلّمی دلسوز و پرتلاش به آموزش دوستداران ادب و دانش پرداخت تا اینکه در سال 1373 شمسی از خدمت بازنشسته گردید.
در دوران جوانی بود که استاد در مشهد به محفل شعری که آقای فرّخ و تنی چند از شعرای دیگر تشکیل داده بودند، راه یافت و از این محفلِ ادبی بهره ها برد. ایشان در غزل به حافظ و صائب تبریزی و در قصیده به مسعود سعد سلمان نظر داشت و خود در غزل شاعری متبّحر بود که شیوهی سخنش به غزلیّاتِ مرحوم رهی معیّری نزدیک بود.

استاد صاحبکار، شاعری خوش ذوق و آشنا به اسلوبها و قالبهای کلاسیک شعر فارسی بود و عمده همّتِ خود را صرف بسط و گسترش شعر دینی و متعهّد کرد.
مجموعه اشعار ایشان، دو بار در هجوم حادثه، مفقود شد؛ یک بار در سال 1342 که قرار بود آقای ساکت اشعار ایشان را به تهران برای چاپ ببرد و بار دیگر در مسافرتی که خود آقای صاحبکار داشت و این مسأله، رنجش و دلآزردگی شاعر را در پی داشت.
مرحوم صاحبکار پس از انقلاب اسلامی با توجّه به چهرهی موجّه و پشتوانهی آثار مذهبی و متعهّد خود در بسیاری از مجامع و محافل ادبی به عنوان چهرهای پیشرو حضور داشت و مسوولیّتهای مختلفی از جمله: ریاست شورای سیاستگذاری شعر خراسان، ریاست شورای شعر ارشاد، مشاور ادبی مدیر کلّ ارشاد خراسان، ریاست گروه ادبیّات و هنر مرکز آفرینشهای هنری و شورای شعر آستان قدس رضوی را بر عهده داشت.
آثار :
استاد صاحبکار علاوه بر سرودن شعر در کارهای پژوهشی و تحقیقی نیز همّت وافری داشت و از جمله کارهای وی میتوان به تصحیح تذکرهی عرفات العاشقین و عرفات العارفین تقیالدّین اوحدی و نیز تصحیح دیوان مشفقی بخارایی در پژوهشگاه عاشورا اشاره کرد که اکنون در دست چاپ است. از جمله آثار چاپ شدهی ایشان میتوان به تصحیح دیوان حزین لاهیجی و گردآوری بهترین مراثی با عنوان "شفق خونین" و "سیری در تاریخ" مرثیه عاشورایی اشاره کرد.
وفات :
استاد ذبیحاللّه صاحبکار، پس از عمری تلاش و فعالیّت پیگیر در عرصه فرهنگ و ادب، سرانجام در 18 اسفند ماه 1381 شمسی بر اثر سکته مغزی و قلبی، جامه از دامن هستی برکشید و پیکر ایشان ساعت 9 صبح دوشنبه 19 اسفند از منزل مسکونی وی، واقع در خیابان شهید دکتر بهشتی به سمت مقبرةالشّعرا تشییع شد و سرانجام آبروی شعر خراسان در کنار نگاهبان بزرگ شعر پارسی، حکیم ابوالقاسم فردوسی آرام گرفت.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
(آتش جان)
یک دل و یک جهان غم است مرا
باز دل گوید : این کم است مرا
شمع سوزان محفل طربم
همه را عیش و ماتم است مرا
چاره ی هر غمم، غم دگر است
دارو و درد با هم است مرا
عالم حسرت و پریشانی
خوشتر از هر دو عالم است مرا
من سپندم که هر کجا باشم
آتش جان فراهم است مرا
کاش بی غم (سهی) نگردد طی
اگر از عمر ، یک دم است مرا
ذبیح الله صاحبکار (سهی)