شهد حکمت ریزد از لعل سخندان بیشتر

(لطف یزدان)

شهد حکمت ریزد از لعل سخندان بیشتر
ابر نیسان می‌دهد بر دشت، باران بیشتر

سیر در ژرفای خلقت، اعتبار حکمت است
می‌نوازد گوش جان را پند لقمان بیشتر

با قناعت دامن از دست تهیدستی بگیر
حشمت مور است اینجا از سلیمان بیشتر

سیلی امواج، ساحل را نسازد خشمناک
پایمردی کرده دشمن را هراسان بیشتر

چون سکندر چند جویی چشمه‌ی آب حیات
آبرو قدرش بود از آب حیوان بیشتر

با توکل کن رها فرزند را بر آب نیل
باشد از مادر به کودک لطف یزدان بیشتر

چون (براتی) زین سرای عاریت دل بازگیر
چند روزی نیست مهلت بهر مهمان بیشتر

"شادروان حاج محمدرضا براتی"

دلم به غنچه‌ی آفت رسیده می‌ماند

(ولای آل علی)

دلم به غنچه‌ی آفت رسیده می‌ماند
به صید وحشی در خون تپیده می‌ماند

امید و عشق به صحرای جان سوخته‌ام
به جست و خیز غزال رمیده می‌ماند

ندیده جلوه‌ی خورشید شب ز راه رسید
سیاه‌‌بختی من در سپیده می‌ماند

چو مطلع غزل ناب بود عمر و کنون
به آخرین دو سه بیت قصیده می‌ماند

زبان ز بار تملق چو شانه ساخت تهی
به تیغ آخته‌ی آبدیده می‌ماند

سپهر با همه رفعت به پای‌بوسی عشق
ز حال تا به قیامت خمیده می‌ماند

حدیث عشق مکرر شنیده ایم وليک
روایتی‌ست که چون ناشنیده می‌ماند

ولای آل على ، فخر شد (براتی) را
بجان دوست که بر این عقیده می‌ماند.

"حاج محمدرضا براتی قمی"

تا بر سر هوا و هوس پا گذاشتیم

(گنبد مینا)

تا بر سر هوا و هوس پا گذاشتیم
پا بر فراز گنبد مینا گذاشتیم

وقتی که جان چو آینه از گرد پاک شد
دل را چو جام جم، به تماشا گذاشتیم

دنیا چو خار دامن ما بود، لاجرم
آن را همان اوایل ره واگذاشیم

دیوانه را به شهر و دیار التفات نیست
یک عمر سر به دامن صحرا گذاشتیم

جان را به استان تجرد سپرده ایم
تن را ز جان گرفته و تنها گذاشتیم

از باده‌ی ولا چو خرابیم و سرخوشیم
سجاده ، رهن ساغر و صهبا گذاشتیم

سود و زیان مسنج (براتی) به سوق عشق
ما هر چه داشتیم ، به سودا گذاشتیم

"حاج محمدرضا براتی قمی"

به موج آینه جز نور ناب نتوان دید

(موج آینه)

به موج آینه جز نور ناب نتوان دید
در آفتاب ، به جز آفتاب نتوان دید

بدان جمال و شمایل که در خیال منی
تو را جز آنکه ببینم به خواب نتوان دید

به حال خانه خرابان عشق، مرحمتی
که پایدار ، بنای حباب نتوان دید

سرشک دیده ، گل انتظار پرورده‌ست
که لطفِ اشکِ مرا در سحاب نتوان دید

ز جلوه‌های تو ای همدم همیشه‌ی دل
خراب‌خانه‌ی دل را خراب نتوان دید

تو جان زندہ‌‌دلانی که در غیاب و حضور
تو را برون ز دل شیخ و شاب نتوان دید

به لطف خویش ز خاطر مبر (براتی) را
که غیر مرحمت از آن جناب نتوان دید

"شادروان حاج محمدرضا براتی"

ز‌ نسل موسی یگانه دختر

(بحر عصمت)

ز‌ نسل موسی ، یگانه دختر
ز کلک قادر ، بهین مصوّر

به نقش خلقت، جمال و زینت
به عرش داور ، شکوه و منظر

ضمیر عفّت از او به مصداق
صدور عصمت از او به مصدر

هم او نفیسه ، هم از زکیّه
هم او به زهرا ، کمال منظر

حریم ذاتش ، عفاف سرمد
همه صفاتش ، صفات مادر

حسب معزّر ، نسب مبرّا
صدف منزّه ، گهر مطهّر

شکسته کیوان ، به طاق ایوان
کشیده طارم ، از عرش برتر

به جای فرشش ، بگستراند
ملک به صحن و رواق، شهپر

به روز محشر کند شفاعت
به نزد داور ، چنان پیمبر

وزان ز کویش نسیم جنّت
روان ز جویش زلال کوثر

قم و خراسان به عزّت و شأن
بوَد به امّ القری برابر

ز بارگاهش جهان هستی
بود معطّر ، بود منوّر

یگانه گوهر به بحر عصمت
به بحر عصمت یگانه گوهر

مطاف این در حریم جانان
حریم جانان مطاف این در

عنایت اینجا، کرامت اینجا
کجا روی بر سرای دیگر

ز بلده ی قم ، شود بلا ، گم
که هست لطفش هماره یاور

به آن امیدم که از (براتی)
کند شفاعت به روز محشر

"حاج محمدرضا براتی قمی"

بیوگرافی و اشعار استاد محمدرضا براتی قمی

https://uploadkon.ir/uploads/209124_23حاج-محمدرضا-براتی.png

(بیوگرافی)

شادروان استاد حاج محمدرضا براتی ـ فرزند حجة الاسلام شیخ مهدی براتی ـ از وعاظ معروف که خانه‌اش محل رفت و آمد علما و طلاب و درس و بحث بود در مورخ 1320/8/27 در شهر مقدس قم ـ چشم به جهان هستی گشود.

وی پس از اتمام تحصیلات متوسطه به استخدام اداره‌ی برق قم درآمد و از کارمندان مسؤول و خدمتگزار و منشأ خدمات به اهل قم بود.

خود می‌گوید: "در دوره‌ی دبیرستان گرایش شدیدی به ادبیات فارسی و آثار شعرا داشتم و در همین زمان قریحه‌ و ذوق شاعری در من پدیدار گشت و حافظه‌ام خوب بود، تا جایی که دروس ادبی را فقط يكبار که استاد می‌گفت به خاطر می‌سپردم و موضوع انشا را نیز در کلاس درس به صورت شعر در می‌آوردم و به استاد می‌دادم.

نخستین بار شعر معروف ناصر خسرو را با هفده بيت ساخته و تحویل استاد دادم. بیت ناصر خسرو این است:"

چو تو خود کنی اختر خویش را بد
مدار از فلک چشم ، نیک اختری را

مرحوم براتی در سال 1342 به عضویت کانون ولی عصر (عج)، که به سرپرستی حجةالاسلام شیخ حسن نوری اداره می‌شد، درآمد و خود نیز برنامه‌های ادبی انجمن را عهده دار شد و در همان سال غزل گونه‌ای به نام "پیام آزادی" در نشریه‌ی "پیروزی در سایه شکست" منتشر کرد که مورد توجه قرار گرفت.

وی از اعضای برجسته‌ی "انجمن ادبی محیط" به مدیریت استاد محمدعلی مجاهدی (پروانه) و از چهره‌های نام آشنا در قلمرو شعر آیینی بود. از این شاعر توانا مجموعه‌ی دو جلدی اشعار به نام "برات بهشت" با موضوعات متنوع اهل‌بیت (علیهم السلام) اجتماعی، اخلاقی، دفاع مقدس، بسیج و ... به یادگار مانده است.

مرحوم براتی سرانجام در مورخ 1395/2/12 چشم از جهان فرو بست و به دیار باقی شتافت و پیکرش در گلزار شهدای علی بن جعفر (ع) در قم آرام گرفت.

روحش شاد و یادش گرامی باد.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

(شعر سنگ مزار)

دل لاله خاکستری شد ز داغ
ولی تا ابد روشن است این چراغ

چراغ هدایت که مشکات آن
بوَد روشن از نور این خاندان

مرا در دوعالم بس این افتخار
که فرزند بانوی والاتبار

به سوی (براتی) نگاهی کند
نگاهی سوی خاک راهی کند

ز دلبر نگاهی گر افتد به خاک
شود خاک ره ، گوهری تابناک

"شادروان حاج محمدرضا براتی"

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

(ترانه‌ی عشق)

دلم ز دست شد ای مایه‌ی امید بیا
به انتظار تو جانم به لب رسید بیا

ز شوق وصل تو در آسمان خاطر من
هزار اختر امّید صف کشید بیا

به اشک سرخ و رخ زرد من ببین که فراق
شکوفه‌های مرا در جوانه چید بیا

نیامدی همه امّید و آرزوی شباب
کنون که موی سیاهم بشد سپید بیا

قسم به سایه‌ی سرو چمان بالایت
ز بار کوه فراقت قدم خمید بیا

مگر بشوق تو دل سر دهد ترانه‌ی عشق
وگرنه سوز نهانش نفس برید بیا

پی نثار قدومت (براتی) از سر شوق
به دیده ، گوهر یکدانه پرورید بیا

"حاج محمدرضا براتی قمی"