هرچه میخواهد بگوید هر که میخواهد

(باغ بهارآور)

هرچه میخواهد بگوید هر که میخواهد
هرچه میخواهد بگوید تلخ یا شیرین
من تو را می‌گویم ای باغ بهار آور
ای نماز آب‌ها را قبله‌ی دیرین!


من تو را می‌گویم ای بالیدنت از خاک
باور آنان که بر ماندن برآشفتند
من تو را می‌گویم ای باغی که مبعوثان
قصه‌ی گل کردنت را بارها گفتند


در خطرگاهی که طبع زرد هر طوفان
شهوت قتل درختان تو را دارد
یا به میدانی که هر باد خزان‌فرمای
حرص مرگ سبز رختان تو را دارد


در خطرگاهی که فکر برگریزان را
پَرورانده هر طرف جادوگری تردست
در کمین‌گاهان غفلت‌های بد هنگام
می‌فشارد تیشه زرساز خود در دست


من دعای نیمه شب‌های دلم این است
در تو روز پنجه‌ی آویختن با باد
لحظه تا لحظه درختان راست قامت‌تر
و آتش سبز چمن ها شعله‌ور تر باد


یا به هنگامی که دست تیشه در کار است
تا که ناگاهان فرود آید به هر ریشه
سبز اعجازی به امداد تو برخیزد
در مصاف ریشه هایت بشکند تیشه


خواهم ای گل کرده‌ی داغ زمین ای باغ
در پناه دست‌های باغبان مانی
بانگ برداری که باری ما نمی‌خشکیم
پشت پاییز و زمستان را بلرزانی...

"ساعد باقری"

یادگار از تو همین سوخته‌جانی است مرا

(سوخته‌جانی)

یادگار از تو همین سوخته‌جانی است مرا
شعله از توست ، اگر گرم‌زبانی است مرا

به تماشای تن سوخته‌ات آمده‌ام
مرگ من باد که این‌گونه توانی است مرا

نه ز خون گریه‌ی آن زخم، گزیری‌ست تو را
نه از این گریه‌ی یکریز، امانی است مرا

باورم نیست، نگاه تو و این خاموشی؟
باز بر گردش چشم تو گمانی است مرا

چه زنم لاف و رفاقت؟ نه غمم چون غم توست
نه از آن گرم‌دلی هیچ نشانی است مرا

گو بسوزد تنه‌ی خشک مرا غم، که به کف
برگ و باری نبوَد دیر زمانی است مرا

عرق شرم دلم بود که از چشمم ریخت!
ورنه بر کشته‌ی تو گریه روا نیست مرا .

"ساعد باقری"

سرخوشم، این ناگهان مستی ز بوی جام کیست ؟

(نسیم نو به نو)

سرخوشم، این ناگهان مستی ز بوی جام کیست ؟
شعله می‌ریزد زبانم، بر زبانم نام کیست ؟

کوچه های روشن دل، در صدای او رهاست
می‌رود منزل به منزل، این طنین گام کیست ؟

اینک آن خون؛ خون تلخ سنگ بودن‌های من
نذر شیرین‌کاری شمشیر خون آشامِ کیست ؟

آن جنون لااُبالی،‌ وحشی صحرای وهم
در پناه کیست امروز ای عزیزان! رامِ کیست ؟

از پی هم مهر و قهر و مهر و قهر و مهر و قهر
دانه ها پاشیده اینجا ، پیش پایم دام کیست ؟

شام؛ هر شام این شرار شعله شعله از کجاست ؟
صبح؛ هر صبح این نسیم نو به نو، پیغام کیست ؟

"ساعد باقری"

دیری‌ست که دل ، آن دل دلتنگ شدن ها

(فرسوده‌ی فرسنگ)

دیری‌ست که دل ، آن دل دلتنگ شدن ها
بی دغدغه تن داده به این سنگ شدن ها

آه ای نفس از نفس افتاده! کجا رفت
در نای نی افتادن و آهنگ شدن ها ؟

کو ذوق چکیدن ز سر انگشت جنون ، کو؟
جاری به رگ سوخته‌ی چنگ شدن ها

زین رفتن کاهل چه تمنّای فتوحی؟
تیمور نخواهی شد از این لنگ شدن ها

پای طلبم بود و به منزل نرسیدم
من ماندم و فرسوده‌ی فرسنگ شدن ها

"ساعد باقری"

کشتی مرا، اکنون بگو دیگر چه می‌خواهی؟

(چه می‌خواهی)

کشتی مرا، اکنون بگو دیگر چه می‌خواهی؟
زین کشته‌ی بی‌آرزو دیگر چه می‌خواهی؟

در جان من دیگر نماند آن شور سرمستی
خالی ز مِی شد آن سبو، دیگر چه می‌خواهی؟

گفتی بگو، گفتم، ولی نشنیدی و در من
افسرد ذوق گفتگو، دیگر چه می‌خواهی؟

حالم چه می‌پرسی، نشسته خار در چشمم
زهراب جوشد از گلو، دیگر چه می‌خواهی؟

با اشک پروردم تو را ای گل، ولی هیهات
کآن آب برگردد به جو، دیگر چه می‌خواهی؟

خون دل عاشق حلال انگاشتی ، حق بود
خونش حلالت باد، از او دیگر چه می‌خواهی؟

"ساعد باقری"

بیوگرافی و اشعار استاد ساعد باقری

https://uploadkon.ir/uploads/131f24_23ساعد-باقری.jpeg

(بیوگرافی)

استاد ساعد باقری ـ در سال 1339 در محله نازی‌آباد تهران متولد شد. در سال 1361 به جلسات شعر حوزه هنری وارد شد و در سال 1362 همکاری خود را با رادیو آغاز کرد و نویسنده‌ی برنامه‌ی رادیویی راه شب شد و همزمان به سرودن شعر نیز پرداخت.

در سال 1363 مجموعه‌ی شعر «نجوای جنون» را چاپ کرد. او در سال 1368 مدیریت گروه کودک و نوجوان رادیو را به عهده داشت و هم‌زمان به عرصه‌ی ترانه‌سرایی نیز وارد شد.‌

در سال 1371 کتاب «شعر امروز» را با موضوع تحولات قالب‌های شعری طی سال‌های 1357 تا 1370 همراه با محمدرضا محمدی نیکو چاپ کرد.

در سال 1372 با پخش برنامه 120 قسمتی «تماشاگه راز» با موضوع تحقیق و پژوهش در سبک هندی از شبکه دوم سیما مطرح شد. او طی سال‌های 1372 تا 1374 مدیریت اداره‌ی کل موسیقی و سرود صداوسیما را به عهده گرفت.

او در سال 1383 مجدداً با عنوان رئیس شورای شعر و عضو شورای عالی شعر وارد مرکز موسیقی و سرود صداوسیما شد. کتاب «مدیر باش، رئیس» آخرین اثر منتشرشده از ساعد باقری است که در اسفند ماه سال 1394 رونمایی شد.

بسیاری از اشعار او در تولید آلبوم خوانندگان مطرح کشور چون عبدالحسین مختاباد، علیرضا افتخاری، حسام‌الدین سراج و محمد اصفهانی مورد استفاده قرار گرفته‌است.

آثار :

سرود ملی جمهوری اسلامی ایران (1370)
نجوای جنون (مجموعه شعر، سال 1363)
شعر امروز (با موضوع تحولات قالب‌های شعری، سال 1371)
مدیرباش، رئیس (سال 1394)

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─‌

(آشفته حالی)

ای دل این آشفته حالی را که تقدیم تو کرد
وحشت آن جای خالی را که تقدیم تو کرد

خواب دیدی تیغ عریان را، خیال انگاشتی
زخم آن تیغ خیالی را که تقدیم تو کرد

فرصت گل چیدن از باغ جمالش با تو بود
اینک این بهت جلالی را که تقدیم تو کرد

در طلوع گریه ها، ای آسمان چشم من!
کهکشان لایزالی را که تقدیم تو کرد

آه ای باران پیاپی نام پیر ما ببر
هرکه پرسید این زلالی را که تقدیم تو کرد

باغ من! در غیبت کبرای ابر چشم او
و هم خوف از خشکسالی را که تقدیم تو کرد

رفت اما دست ما را همچنان خواهد گرفت
ای دل این فرخنده حالی را که تقدیم تو کرد

"ساعد باقری"