هرچه میخواهد بگوید هر که میخواهد
(باغ بهارآور)
هرچه میخواهد بگوید هر که میخواهد
هرچه میخواهد بگوید تلخ یا شیرین
من تو را میگویم ای باغ بهار آور
ای نماز آبها را قبلهی دیرین!
من تو را میگویم ای بالیدنت از خاک
باور آنان که بر ماندن برآشفتند
من تو را میگویم ای باغی که مبعوثان
قصهی گل کردنت را بارها گفتند
در خطرگاهی که طبع زرد هر طوفان
شهوت قتل درختان تو را دارد
یا به میدانی که هر باد خزانفرمای
حرص مرگ سبز رختان تو را دارد
در خطرگاهی که فکر برگریزان را
پَرورانده هر طرف جادوگری تردست
در کمینگاهان غفلتهای بد هنگام
میفشارد تیشه زرساز خود در دست
من دعای نیمه شبهای دلم این است
در تو روز پنجهی آویختن با باد
لحظه تا لحظه درختان راست قامتتر
و آتش سبز چمن ها شعلهور تر باد
یا به هنگامی که دست تیشه در کار است
تا که ناگاهان فرود آید به هر ریشه
سبز اعجازی به امداد تو برخیزد
در مصاف ریشه هایت بشکند تیشه
خواهم ای گل کردهی داغ زمین ای باغ
در پناه دستهای باغبان مانی
بانگ برداری که باری ما نمیخشکیم
پشت پاییز و زمستان را بلرزانی...
"ساعد باقری"