فراق آن قد و قامت، قیامت است قیامت

(قد و قامت)

فراق آن قد و قامت، قیامت است قیامت
شکیب ازآن لب شیرین، غرامت است غرامت

به خدمت تو رسیدن، صباح روی تو دیدن
سعادت است سعادت، سلامت است سلامت

من از کجا و سلامت که عشق روی تو ورزم
که بر سلامت عاشق، ملامت است ملامت

دمی که بی تو برآرم، ز عمر خود نشمارم
که زندگانی باطل، ندامت است ندامت

(همام) بر سر کویت، هوای باغ ندارد
که در میان بهشتش، اقامت است اقامت.

«همام تبریزی»

نه باغ بود و نه انگور و می، نه باده‌پرست

(شراب محبت)

نه باغ بود و نه انگور و می، نه باده‌پرست
که دوست داد شرابی به عاشقان الَست

هنوز در سرِ ما هست ذوق آن مستی
حریف مجلس او تا ابد بود سرمست

ز دست و پا و سرِ ما اثر نبود هنوز
که جان شراب محبت کشید و رفت از دست

اگرچه از شکن زلف خوبرویان شد
دلم شکسته ولی عهد روی او نشکست

ز غیرت است که چندین هزار پرده‌ی نور
میان دیده‌ی عشاق و روی خویش ببست

گذشت عکس وی از پرده‌ها و پرده‌ی ما
درید و زاهد مستور گشت باده پرست

(همام) را همه شب انتظار خورشید است
خنک دلی که به نور صفات حق پیوست .

«همام تبریزی»

یار ما محمل‌نشین و ساربان مستعجل است

(صحبت خوبان)

یار ما محمل‌نشین و ساربان مستعجل است
چون روان گردم که زآب دیده پایم در گل است

می‌رود من در پی‌اش فریاد می‌دارم ولیک
همچو آواز جرس، فریاد ما بی‌حاصل است

رو به هر جانب که آرَد قبله‌ی جان‌ها شود
منزلی کآنجا فرود آید زمینی مقبل است

زیستن بی‌روی تو صورت نمی‌بندد مرا
وین تصور خود مرا بیش از فراقش قاتل است

صحبت خوبان، بلای جان مشتاقان بوَد
گرچه آسان است پیوستن بریدن مشکل است

کیست مانندش که تا عاشق شود خرسند از او
دیگران از آب و گل منظورم از جان و دل است

سرو زد با قامتش لاف دروغ از راستی
مَردم صاحب‌نظر داند که قولش باطل است

گر ملامت‌گر نداند حال ما عیبش مکن
ما میان موج دریاییم و او بر ساحل است

سوز آتش شمع می‌داند که با پروانه چیست
هم‌نشین شمع سوزان از حرارت غافل است

خصم می‌گوید که نشکیبد (همام) از نیکوان
هر که جان آشنا دارد به ایشان مایل است .

«همام تبریزی»

حسن تو را ممالک دل‌ها مسخّر است

(صحیفه‌ی جان)

حسن تو را ممالک دل‌ها مسخّر است
مقبل کسی که وصل تو او را میسّر است

بر منزل مبارک تو هر که بگذرد
گوید که این خلاصه‌ی هر هفت کشور است

آبش چو کوثر است و چو دُر، سنگ ریزه‌ها
بادش نسیمِ عنبر و، خاکش معصفر است

چشم و دل از مشاهده‌ات بی نصیب نیست
نقش‌ات چو بر صحیفه‌ی جانم مصوّر است

آن آفتاب را که بسوزد شعاع او
چشم عقول روی چو ماه تو مظهر است

کُحل جواهر است غبار منازلش
زآن چشم عاشقانِ تو دایم منوّر است

گلزار چون بهشت شود فصل نوبهار
جانم فدای آن که ازین هر دو خوش‌تر است

گفتم به سرو اگرچه خرامیدنت خوش است
بالای خوش خرام دل‌آرامِ دیگر است

در جان نیشکر نبوَد آن حلاوتی
کاندر لب و حدیث و دهان تو مضمر است

از بندگیت دورم و جان با تو در حضور
جایی که نیست خلوت جان چشم بر در است

«همام تبریزی»

از وقت صبح هست دلم را صفای صبح

(صفای صبح)

از وقت صبح هست دلم را صفای صبح
جانم منور است به نور لقای صبح

از باد صبح گشت معطر دماغ من
دارد دلم همیشه هوای هوای صبح

یابد یقین ز ظلمت بیگانگی خلاص
هر جان آشنا که شود آشنای صبح

از تیغ صبح لشکر شب منهزم شود
تا شاه اختران بوَد اندر قفای صبح

ای شب جمال صبح سزای تو می‌دهد
جز روی یار من ندهد کس سزای صبح

این منزل اقامت، جای قرار نیست
چون وصل دوست از آن شد لقای صبح

«همام تبریزی»

مکن ای دوست ملامت من سودایی را

(پریشانی و شیدایی)

مکن ای دوست ملامت من سودایی را
که تو روزی نکشیدی غم تنهایی را

صبرم از دوست مفرمای که هرگز با هم
اتفاقی نبوَد عشق و شکیبایی را

مطَلب دانش از آن کس که بر آبِ دیده
شسته باشد ورق دفتر دانایی را

دیده خون گشت و ز دیدار نگارم محروم
بهر خوبان بکشم منت بینایی را

ننگرد مردم چشمم به جمالی دیگر
کاعتباری نبوَد مَردم هرجایی را

گر زبانم نکند یاد تو خاموشی بهْ
عاشقم بهر سخن‌های تو گویایی را

آفریده‌‌است تو را بهر بهشت‌آرایی
چون گل و لاله و نرگس چمن‌آرایی را

روی‌ها را همه دارند ز زیبایی دوست
دوست دارم سبب روی تو زیبایی را

چون نظر کرد به چشم و سر زلف تو (همام)
یافت مستی و پریشانی و شیدایی را

"همام تبریزی"

بیوگرافی و اشعار همام تبریزی

https://uploadkon.ir/uploads/ab5e15_25همام-تبریزی.jpg

(بیوگرافی)

شادروان همام تبریزی ـ شاعر پارسی سرای قرن هفتم در سال 636 هجری قمری در تبریز متولد شد. او در سرودن غزل توانایی بالایی داشت. همام دوستدار سعدی شیرازی بود و در غزلیاتش به استقبال اشعار او رفته است و با او مکاتبات فراوانی داشته است. بنابر برخی از یادداشت‌های تاریخی سعدی شیرازی در سفرش به آذربایجان با همام ملاقات داشته است.

همام تبریزی طبق گفته بعضی از مورخان، زیر نظر خواجه نصیرالدین طوسی، تحصیلات علمی خود را یاد گرفت. او از نزدیکان قطب الدین شیرازی به شمار می رفت و تألیف کتاب مفتاح الفتوح توسط قطب الدین به اصرار همام تبریزی انجام شد. ظاهراً او بعد از این تحصیلات علمی، مقامی را کسب کرد و در آذربایجان برای چند وقت بعنوان وزیر انتخاب شد.

او بدین دلیل از بزرگان زمان شناخته می‌شد که در شعر و انشای فارسی و عربی، محاوره و حسن خط، فنون ادب را رعایت می‌کرد. همچنین وی بر علوم دینی به خصوص تفسیر، روایت، احادیث، فقه و ... به گونه‌ای مسلط بود که از تلمیحات و اشاره های گوناگونی در آثارش به ویژه دیوانش استفاده شده بود. همچنین نفوذ فکرهای عرفانی در اشعار همام تبریزی نمایان است و حتی اشاره‌های صریح اهل سلوک در غزل های او به‌کار رفته است.

محتوای اشعار عربی و بخشی از اشعار فارسی همام تبریزی در وصف عالمان و بزرگان ایلخانی بود و مثنوی و رباعی آن را در دیوانی حاوی اشعار فارسی و عربی از قطعه، غزل، قصیده جمع آوری کرد. همچنین او توانسته حدود ۲ هزار بیت از مرثیه ها ، غزل ها و اخوانیات دیگری را در دیوان خود جمع آوری کند. درواقع اشعار چاپ شده در این دیوان، بیش از ۳ هزار و ۹۴۴ بیت میباشد که ۱۶۵ بیت این دیوان به زبان عربی است درحالیکه سه هزار و ۷۷۹ بیتش به زبان فارسی است.

از محتوای بخش اول اشعار عربی می توان به قصاید، قطعات و مفردات در توحید، مدح و موضوعات مختلف دیگر اشاره کرد درحالیکه محتوای بخش دوم اشعار پارسی همام تبریزی شامل توحید، نعت، مدایح و مواعظ میباشد به این شرح که دارای یک قصیده و یک قطعه در نعت حضرت پیامبر، پنج غزل و قطعه در توحید، قصاید و قطعاتی در مدح سلطان احمد تگودار، خواجه رشیدالدین فضل الله، شیخ ابراهیم بن سعدالدین حمویه، سلطان محمود غازان، خواجه شمس الدین محمد صاحب دیوان، سلطان محمد اللجایتو و سه قصیده در موعظه است.

بعد از این که همام تبریزی فوت کرد؛ خواجه رشیدالدّین فضل الله، دستور داد تا دیوان همام تبریزی را از اشعار پراکنده اش در دست دوستان و اطرافیانش، جمع آوری کنند و مقدمه ای برای این دیوان به فرمان آن وزیر نوشته شد. علاوه‌براین از دیگر آثار به جای مانده از همام تبریزی می توان به دیوان ۲ مثنوی او اشاره کرد؛ به این صورت که یکی از آن ها در تحقیق و تهذیب شامل بیش از ۵۰۰ بیت منتخب، محکم و استوار بر وزن حدیقه سنایی بود ولی مثنوی دیگر او به بحر هزج مسدس مقصور و محذوف به نام صحبت نامه با بیش از ۳۰۰ بیت در بیان عشق، ذکر احوال عاشق و معشوق، و فراق و وصال می پرداخت.

ویژگی شعرهای همام تبریزی

با این که حجم دیوان همام تبریزی، کم است ولی از فنون و صنایع بیانی در آن استفاده شده که ذوق، اندیشه و روح لطیف شاعر را نشان می دهد. از نکات قابل توجه در زیباشناسی شعر همام تبریزی می توان به سادگی و صراحت بیان اشاره کرد. تشبیهات این شاعر از سادگی و دلپذیری خاصی برخوردار است. خواننده با کنایه های همام تبریزی، سردرگم نمی شود. همام تبریزی از استعاره های معمول و مانوس در استعاره های خود استفاده کرده است. همچنین این شاعر توانست چندین مصداق را با تمسک به تخیل هنری و چنگ زنی به دامن پرنقش خیال، با یک نشانه به منظر ظهور رساند.

همام تبریزی در سال 714 هجری قمری در تبریز درگذشت و پیکرش در مقبرة الشعرای تبریز به خاک سپرده شد.

روحش شاد و یادش گرامی باد.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

(اختیار خویش)

ما به دست یار دادیم اختیار خویش را
حاصلی زین به ندانستیم کار خویش را

بر امید آن که روزی کار ما گیرد قرار
سال‌ها کردیم ضایع روزگار خویش را

ریختی خون دلم شکرانه بر جان من است
گر تو بر فتراک می‌بندی شکار خویش را

خاک پایت شد وجودم تا نیابی زحمتی
می‌نشانم ز آب چشم خود غبار خویش را

عکس روی چون نگار خود ببین در آینه
تا بدانی قدرت صورت‌نگار خویش را

هست خاک آستانت سجده‌گاه اهل دل
سجدۀ شکری بکن پروردگار خویش را

نیست خالی از خیال روی تو چشم (همام)
باغبان بی گل نخواهد جویبار خویش را

"همام تبریزی"