این دل شوریده را جز شور و شر بر سر نباشد
(دل شوریده)
این دل شوریده را جز شور و شر بر سر نباشد
خاطر افسرده را جز وصل، در خاطر نباشد
ناخدای فُلک دل، از پرده بیرون آ خدا را
کشتی بشکستهی دل را دگر لنگر نباشد
ای ولی منتظر در انتظار روز وصلت
چون من آشفتهدل آشفتهای برتر نباشد
کاش دانستم کجایی تا که من آیم به سویت
طاقت و صبر و تحمل در غمت دیگر نباشد
گرچه خار هجرت اندر دیده مشکل کرده کارم
نشتر مژگانت از این خار مشکل تر نباشد
گوشهی چشمی به (حیران) کن شها از فرط احسان
تا که محزون و پریشان در صف محشر نباشد .
سید محمدحسن میرجهانی (حیران)
+ نوشته شده در سه شنبه چهارم آذر ۱۴۰۴ ساعت 0:28 توسط شمس (ساقی)
|
به نـام خــــداونـد شعـــر و ادب