(دست تطاول)

ای نرگس‌ات به خلق، درِ فتنه باز کن
وی سنبل تو دستِ تطاول دراز کن

چشمانْت را حذر بُوَد از دیدن رقیب
همچون مریضکانِ ز مرگ احتراز کن

الفت چگونه دست دهد بین ما و شیخ
ما کار بر حقیقت و او بر مجاز کن

ما در درون میکده صهبا به جام ریز
شیخ از درون صومعه گردن دراز کن

با دشمنان ز ضعف دم از دوستی زدیم
چون ملحدی به خاطرِ مردم نماز کن

کار (بهار) و یار به دور اوفتد که هست
دایم بهار ، ناز کش و یار ناز کن

"ملک الشعرای بهار"