(جهنم)

مرا از جهنم چه پرواستی؟
جهنم اگر هست اینجاستی!

جهنم همین سینه ی سوخته ست
که دودش به چشمان بیناستی

جهنم همین آه پا درهواست
که طیاره ی بادپیماستی

جهنم همین حسرت مُزمن است
که عمری ز جا جَست و برجاستی

جهنم همین عمر کاهنده است
که امروز آن به ز فرداستی

جهنم همین بخت برگشته است
که چون سایه سرگشته از ماستی

جهنم همین‌جاست کز دست دل
سراسر درآن فتنه برپاستی

جهنم همین‌جاست کز باد وی
ذلیلانه چون گَرد برخاستی

همین‌جاست کز مکر لیل و نهار۱
چو بر خود فزودی ز خود کاستی

که سرخ از دو سیلی چرخ کبود
چو گونه یْ مسیح از چپ و راستی۲

صدای مهیب زمین خوردنی ست
کزان لرزه در عرش اعلاستی

هبوط از بهشتی ست کآدم ازآن
برون رانده ی خورده تیپاستی...

همین خاک ناپاک مهمان کُش است
که از خون ما خوان بیاراستی

جهنم که خواندید در قصه ها
همین‌جا همین‌جا همین‌جاستی...

جهنم همین مشرکستان بُوَد
که اهریمنش کُفو۳ مزداستی

همین کشور بی در و پیکر است
که چندی ست دولا ز مُلاستی...

همین نیمه ایران اسلامی است...
که شیرین هم از نام حلواستی

که مام وطن گربه سان صیغه ی
سگ تازی بی سروپاستی

که اسکندر بی همه چیز فقر
نشسته بر اورنگ داراستی

که نظم نظام برآشفته اش
برآشفته چون شعر نیماستی

که طوری به جان وی افتاده اند
که گویی وطن ارث باباستی

که دیهیم فقر و سریر نیاز
همه مُرده ریگت۴ ز آباستی

که چون آه و ناله یْ ستمدیدگان
بلندای دیوار حاشاستی

که گالیله ی دانش آزاربین
ز کالیوگان۵ کلیساستی

که آن بلعم دین به دنیا فروش
یکی آیت الله عظماستی۶

که برعکس پندار استاد طوس۷
بُوَد هرکه نادان تواناستی!

که دانا بدهکار نادان بُوَد
که نادان طلبکار داناستی

که از دست بوجهل افتد ز پای
اگر فی المثل ابن سیناستی

که رمز فروغ فرومایگان
چو ابیات بیدل معماستی

که متراژ تسبیح و میزان ریش
ترازوی معیار تقواستی...

که دردا که در راه بهبودی اش
بسا بوک و ای کاش و اماستی

که در آن ز مسؤول این بلبشو
جواب چرای تو زیراستی

که نتوان سخن گفتن از ابرویی
که بالای چشمان آقاستی...

جهنم که گویند اینجاستی
مرا از جهنم چه پرواستی؟

جهنم جهان خدا مُرده است
که شیطان دران کارفرماستی...

جهانی که خنجر بدست اهرمن
نشسته به سینه یْ اهوراستی

جهانی که از فرط صورتگری
گرفتار بحران معناستی

که مِهر خدایش چو نامحرمان
سر و رو گرفته ز دنیاستی

که انسان به مصداق "بَل هُم اَضَل"۸
یکی واژه ی بی مُسماستی

کزآن دست کز سیم و زر دست من
تهی از عصا دست موساستی

که سرکوفته بر صلیب بلا
یشوعا۹ به جای یهوداستی...

که مجنون خریدار شیرین شده ست
که خسرو گرفتار لیلاستی...

که بر گور اخلاق نسبی شدش
دریغا که جای دریغاستی

که از سبلت۱۰ نیچه برجسته تر
فلان عضو بانو شکیراستی

جهانی که چنگیز غارتگری
مسلح به یاسای ناساستی

جهانی که پیغمبر جنگ و صلح
درآن زوج بوش و اوباماستی

که در آن وکیل حقوق بشر
جنایتگر هیروشیماستی

که چینش تموچین ایران زمین
که هندش جگرخوار بوداستی

که کام سمرقند تصحیف بلخ۱۱
که نان بخارا ز خاراستی

که روسی ز خرگاه عزت برون
ورافتاده از بام دنیاستی

که سوری به شام غریبان درون
ازآن قحطی عشق فرساستی۱۲

که جز آه و افغان بر افغان حرام
به فتوای ملاعمرهاستی

"بنی آدم اعضای یک پیکرند"
که این فرق سر وآن کف پاستی!

جهنم همین گندم آسیاست
که در آسیای اروپاستی

که جوریش دوشند و نوشند ازآن
که انگار پستان ماماستی

 که بال پریدن پریده ز دست
و دست دعا بند بر پاستی

مرا از جهنم چه پرواستی؟
جهنم که گویند اینجاستی!

 "سید حامد احمدی"
تیر ۱۳۸۹

ــــــــــــــــــ

۱ ـ"بل مکر اللیل و النهار..."۳۳ سبا

۲-"بلکه هرکه به رخساره ی راست تو طپانچه زند دیگری را نیز به سوی او بگردان..."انجیل متی /۵/۴۰

۳- همتا

۴- میراث

۵- دیوانگان

۶- "واتل علیهم نبا الذی ءاتینه ءایتنا فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین"۱۷۵ اعراف

۷- "توانا بود هرکه دانا بود"

۸- "ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا" ۴۴ فرقان

۹- عیسی

۱۰- سبیل

۱۱- که می‌شود "تلخ"!

۱۲- "چنان خشکسالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق "سعدی"