به بی تکلفی آن عارفی که خو دارد
(بندهی عشق)
به بی تکلفی آن عارفی که خو دارد
نظر ببندد از آن گل که رنگ و بو دارد
ببین به جذبهی نسبت که خامهی دو زبان
همیشه الفت با صفحهی دورو دارد
کسیکه بندهی عشق است بی نشان نبوَد
ز موج گریهی خود طوق در گلو دارد
دلم ز تیغ تو چون شانه شد تمام انگشت
حساب حلقهی آن زلف مو به مو دارد
به راه یک جهتی سالکی که روی نهد
نبیند آینه را زآنکه پشت و رو دارد
قسم به ذوق محبت که دشمنی فرضاست
علاج سینه کن ار کینهای عدو دارد
ز روسفیدی میخوارگان دهد خبری
گلی که در چمن خرمی کدو دارد
به محفل غم و شادی بوَد عزیز چو شمع
جگر گدازی ، کز گریه آبرو دارد
زبان هر مژهی چشم نکته پردازش
(کلیم) با من صد قسم گفتگو دارد
"کلیم همدانی"
+ نوشته شده در شنبه چهاردهم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 7:2 توسط شمس (ساقی)
|
به نـام خــــداونـد شعـــر و ادب