چه غم وقتی جهان از عشق نامی تازه میگیرد
(تکرار)
چه غم وقتی جهان از عشق نامی تازه میگیرد
از این بی آبرویی نام ما آوازه میگیرد
من از خوشباوری در پیلهی خود فکر میکردم
خدا دارد فقط صبر مرا ، اندازه میگیرد
به روی ما به شرط بندگی در میگشاید عشق
عجب داروغهای! باج سر دروازه میگیرد
چرا ای مرگ میخندی؟ نه میخوانی، نه میبندی!
کتابی را که از خون جگر، شیرازه میگیرد
ملال آورتر از تکرار، رنجی نیست در عالم
نخستین روز خلقت غنچه را خمیازه میگیرد
"فاضل نظری"
+ نوشته شده در جمعه هجدهم خرداد ۱۴۰۳ ساعت 21:43 توسط شمس (ساقی)
|
به نـام خــــداونـد شعـــر و ادب