جز هوای تو به دل، ملتمسی نیست مرا
(فریادرس)
جز هوای تو به دل، ملتمسی نیست مرا
غیر سودای تو در دل هوسی نیست مرا
سر زلف تو کمند دل مهجوران است
بخت بدبین که بدان دسترسی نیست مرا
شکوه از دوست مگر هم به بر دوست برم
که به جز درگه او ره به کسی نیست مرا
امشب ای مرغ شباهنگ! تو افسانه بساز
که در این کنج قفس همنفسی نیست مرا
شرمسارم ز تو ای برق جهانسوز که تو
خرمنی خواهی و جز خار و خسی نیست مرا
تو غم گنج خوری خواجه که از دولت فقر
بیم از دزدی و باک از عسسی نیست مرا
عنکبوتا تو پی طعمه بتن تار که من
شاهبازم سر صید مگسی نیست مرا
در هوا جلوهکنان چون بگشودم پر و بال
شکن دام و شکنج قفسی نیست مرا
مگر از وادی ایمن طلبم ورنه (سنا)
اندر این دشت ک، امید قبسی نیست مرا
یارب از راه کرم بر من درمانده ببخش
که بجز لطف تو فریادرسی نیست مرا
جلال الدین همایی (سنا)
+ نوشته شده در دوشنبه دوازدهم خرداد ۱۴۰۴ ساعت 15:15 توسط شمس (ساقی)
|