ای شمع طور از آتش حسنات زبانهای
(نغمهی عشرت)
ای شمع طور از آتش حسنات زبانهای
عالم به دور زلف تو، زنجیرخانهای
شد سبز و خوشه کرد و به خرمن کشید رَخت
زین بیشتر چگونه کند سعی، دانهای؟
از هر ستاره، چشمِ بَدی در کمین ماست
با صد هزار تیر، چه سازد نشانهای؟
چون باد صبح، رزق من از بوی گل بوَد
مرغ قفس نیام که بسازم به دانهای
ناف مرا به نغمهی عشرت بُریدهاند
چون نی، نمیزنم نفس بیترانهای
(صائب) فسردهایم، بیا در میان فکن
از قول مولوی، غزل عاشقانهای...
"صائب تبریزی"
+ نوشته شده در جمعه چهاردهم شهریور ۱۴۰۴ ساعت 21:58 توسط شمس (ساقی)
|
به نـام خــــداونـد شعـــر و ادب