(بیابان تمنا)

ای در آتش از هوایت نعل هر سیاره‌ای
از بیابان تمنای تو خضر، آواره‌ای...

می‌تواند مهربان کرد آن دل بی‌رحم را
آنکه سازد آب و آتش جمع در هر خاره‌ای

بی‌قراری گر کند مَعذور، باید داشتن
هرکه دارد در گریبان چون دل آتش‌پاره‌ای

در شکست ماست حکمت‌ها که چون کشتی شکست
غرقه‌ای را دستگیری می‌کند هر پاره‌ای

در سخن پیچیده‌‌ام زآن‌رو که چون طفل یتیم
غیر اشک خود ندارم مُهره‌ی گهواره‌ای

قطع کن امّیدِ (صائب) یارب از اهل جهان!
چند جوید چاره‌ی خود را ز هر بیچاره‌ای؟

"صائب تبریزی"